آزادی های سیاسی و مذهبی در دموکراسیِ لیبرال و لائیک

آریو مانیا :

در دموکراسی های کنونیِ جهان که به راستی دموکراسی های لیبرال هستند، همه ی احزاب سیاسی که با یکی از گونه های سه فلسفه ی سیاسیِ جهانِ مدرن؛ کنسرواتیسم، لیبرالیسم و سوسیالیسم خویشی و پیوند دارند، آزادند و در زندگی هر روزه ی سیاسیِ جامعه، کنشگری می کنند و در سرنوشتِ سیاسی مردمِ کشور خویش نقش بازی می کنند. همه ی آنها (احزاب سیاسی)، قانون اساسی کشور خود را یا می پذیرند و یا بدان خستو  هستند( تمکین میکنند) و همزمان می توانند آن را به پرسش و سنجش بگیرند تا پیشرفتش دهند.

هیچ کس نمی تواند احزاب سیاسی را به فرنودِ(دلیل) پیشینه ی آنها و یا اندیشه های دیروز و امروز آنها و و یا به فرنودِ پرسش و سنجش های بنیادیِ  آنها از قانون اساسی کشور،  از کنشگری در زندگی سیاسی جامعه بازدارد و یا در باره ی آنها راستی آزمائی کند. هرکس چنین کند نه تنها هیچ پیوندی با آزادیهای سیاسی و مذهبی که ندارد، هیج، منشی فاشیستی را پیشه کرده است و همچون فاشیست ها سخن می گوید و از هم اکنون خودی و ناخودی های دیگری بن می افگند.

در میانِ گروه های سیاسیِ ایرانیِ برون مرز، هر از گاهی چند نفری تازه از راه رسیده پیدا می شوند و رستاخیزی برپا می کنند و آوازه ی برتری جوئی سرمی دهند و زوزه ی فاشیستی می کشند که در دموکراسیِ  گزینشیِ (الکتیسم) آنها و یا دموکراسیِ شاخدارِ آنها، برخی ها آزاد نیستند زیرا به گمانِ آنها این برخی ها برای دموکراسی نه تنها سودمند نیستند که بسیار هم زیان می رسانند. به همین سادگی بسیاری از آنها هم وارونه ی آنچه شما میگوئید، گمان دارند که شما خودِ فاشیسمِ نو آراسته و پیراسته ای هستید که بزرگترین دغدغه ی جامعه و دشواری بزرگی بر سر راه پیشرفت دموکراسیِ لیبرال خواهید بود که آنهم بزبانِ آشکارتر و ساده تر ،بوی حذفِ شما را می دهد.

این اندیشه ها جلوه ی شرمگینانه ی فاشیسم هستند. این گروه ها خود را دموکرات و لیبرال هم می دانند و همزمان، چنانکه می گویند هنوز که نه به بار است و نه به دار است، تیغ از رو می بندند و برای برخی گروه ها خط و نشان می کشند و آنها را در دموکراسیِ خاندانیِ خویش جای نمی دهند.

این ها اگر چه از دانش و آزمونِ سیاسی بسیار دورند و می توان سخنانشان را  به پای جوانیشان گذاشت، اما پیرانی هم هستند که با هیچ بزکی،  دیگر هرگز جوان نخواهند شد نه خود و نه اندیشه شان. آنها از اندیشه های پیر و فرسوده و نابهنگامِ خویش جز کبستِ تلخ نمی مزند و جز میوه ی رنج باری برنمی گیرند.  در برنامه های دیداری و شنیداریِ خود، سخنانِ آنهائی را که هنوز سر از تخم در نیاورده، پای بر لب گور دارند (زیرا اندیشه ی پیر و فرسوده دارند.) باز می گویند و بلند می گویند تا کمی جوان تر به نگر آیند و در این غوغاگری ها، سینه به تنور داغ می چسبانند.

آن سپهر سیاسی که در آن، همه ی احزاب سیاسی می توانند آزاد باشند، به سو ی آماج های خود بپویند، ببالند و در کارزارهای انتخاباتیِ جامعه بکوشند که از دیگر حریفان پیشی گیرند و با پشتیبانی مردم برخی از کرسی های پارلمان را بدست آورند و از این زهگذر در پیش بردن برنامه های خویش بکوشند، دموکراسیِ لیبرال نامیده می شود.

هر سخنی که بر پایه ی آزادی های بنیانیِ دموکراسی لیبرال نباشد، رنگ و روی دیکتاتوری دارد و بوی فاشیسم می دهد، به سختی در رنجِ ناهمسازی با ساختارِ سیاسیِ لیبرالِ نوینِ جامعه، گرفتار خواهد بود. همه ی گرایش های خودکامه دوست و یا دوستدارانِ خودکامگی با ساختارِ سیاسیِ دموکراسیِ لیبرال دگرسانیِ بنیادی دارند، دشواری اینست.

در هر دموکراسیِ لائیک همزمان که نهاد دین و نهاد سیاست از هم جدا و هر یک خودآئین(مستقل) هستند، بیش ترین آزادی های مذهبی را نیز فراهم می آورد. لائیسیته چیزی بیش از این دو رویکردِ بنیانی و ساختاری با پشتوانه ی حقوقی در سامانه ی دموکراسی لائیک نیست.

اگر هنوز گروه هائی سیاسی ـ مذهبیِ ایرانی هستند که سیاست و دین را در هم می آمیزند، می توانند دغدغه های دینی را که شخصی است از دغدغه های سیاسی که جمعی است جدا کنند تا در سامانه ی دموکراسی لیبرال و لائیک آسوده تر زندگی کنند و بتوانند هم به دغدغه های مذهبی و هم به دغدغه های سیاسی، هر یک در جای خود بپردازند. این حتا شما را از اینکه آزادانه و به آوای بلند از باورتان به یکی و همان بودنِ دغدغه های سیاسی و مذهبی سخن بگوئید و تئوکراتِ های سوگند خورده باشید، باز نمی دارد.

در دموکراسیِ لائیک، همه ی تئوکراتها همچون دیگران نیز آزادند که بسودِ پیش بردنِ برنامه های خویش بکوشند اما کنشگری از این دست در یک ساختارِ لائیک به گونه ی منطقی بسیار ناهمخوان و ناهمساز و نابهنگام است.

زیرا که میان تئوکراسی و لائیسیته دگرسانیِ بنیادی است بهمانگونه که میان فاشیسم و دموکراسی دگرسانیِ بنیادی است.

آن گروه های تئوکراتیک که خود را، هر یک به گونه ای و تا اندازه ای، اپوزیسیونِ تئوکراسیِ شیعی ـ ولائی هم می دانند، برای نمونه  همه ی اصلاح طلبانِ مذهبی، نهضت آزادی و ملی مذهبی ها، مجاهدینِ خلق، با باور بنیادی خود به آمیزشِ دین و سیاست( تئوکراسی شیعی)، گیرم بدون آخوند، با  لائیسیته و پیشرفت آن در سامانه ی دموکراسی لیبرال و لائیک، دشواریِ خویشکارانه با ساختارِ سیاسیِ آن، خواهند داشت.

چالشِ بزرگِ لائیسیته با گرایش های گوناگونِ تئوکراتِ شیعی است و تا دیرزمانی دیرپا نیز خواهد بود. یکی کوس بلندِ جدائی دین و سیاست می زند وان دیگری همچنان بر طبلِ آمیزشِ دین و سیاست می کوبد و این دو را در یک جوف نمی توان گنجانید، دشواری اینست.

بنابرین دو چالش بزرگِ دموکراسیِ لیبرال و لائیک با هر گونه گرایشهای نهان و آشکار در پشتیبانی از خودکامگیِ فردی، دیکتاتوریِ اتوریتر و خودکامگیِ جمعی، دیکتاتوریِ توتالیتر و همزمان با گرایشهای تئوکراتیک است.

هنوز در آغاز راه هستیم و این راه نیز پر سنگلاخ و ناهموار و دراز است و همه ی نیروی هوش و شکیبائیِ ما را را به آزمون و چالش و حریفی فرا می خواند.

فرایندِ آزادی و آگاهی را پایان و کرانی نیست و زیبائی آن هم درست در همین است، که همواره در هر زمانه ای و به هر گونه ای می پوید و هرگز باز نمی ایستد.

استکهلم ۱۳ اکتبر  ۲۰۱۸