آیا ایران یک ببر کاغذی است؟

جلیل روشندل :

اصطلاح ببر کاغذی در ادبیات چپ و مارکسیستی بیشتر برای تبیین ماهیت امپریالیسم بکار می رفت و یکی از اهداف آن ایجاد خود باوری و شجاعت در میان نیروهای خودی برای مبارزه با قدرت‌های بزرگ از طریق پوشالی نشان دادن و انکار قدرت آنان بود. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استحاله قدرت‌های چپ دنیا، این اصطلاح مفهوم کلاسیک خود را از دست داد و همه کشورهایی که از حیطه نفوذ کمونیسم جدا شدند به تدریج خود برای تبدیل شدن به ببر‌های کاغذی جدیدی به رقابت افتادند.

ایران نیز که دوازده سال پیش از سقوط کمونیسم مرحله انقلاب را پشت سر نهاده بود، گرچه نتوانست در تئوری‌های استفاده از قدرت تغییر محسوسی بدهد ولی عملاً به انباشت قدرت روی آورد. نتیجه آن شد که در ایران مجموعه نا همگونی از قدرت نرم و قدرت نظامی حول محور ایدئولوژی اسلامی انباشته شد که از دیدگاه سایر کشورهای منطقه و قدرت‌های بزرگ تهدیدی برای صلح و امنیت تلقی می شود. این قدرت سی و هشت سال پس از انقلاب در ایران، توسط خانم شیرین هانتر استاد پژوهشی دانشگاه جورج تاون آمریکا مورد بررسی قرار گرفته است. وی عنوان مقاله ماه مه خود را که در وبگاه دانشگاه آمریکایی قاهره انتشار یافته “ایران یک ببر کاغذی” قرار داده است.

برای ایرانیان، شیرین هانتر پژوهشگر شناخته شده‌ای است و اغلب از نوشته‌ها و مصاحبه‌های وی در رسانه‌های فارسی زبان و داخل ایران استفاده می شود. جالب اینجاست که خبرگزاری مهر که در ایران به دفعات با خانم شیرین هانتر به عنوان “متفکر ایرانی – آمریکایی” به گفتگو نشسته و حرف‌های وی را به صورتی بسیار گزینشی انتشار می دهد در باره این مقاله که از انتشار آن حدود پنج ماه می گذرد، هیج واکنشی نشان نداده است.

خانم هانتر به عواملی متعددی از عملکرد سیاست خارجی ایران اشاره می کند که در آنها قدرت برای اهداف سیاسی بکار گرفته شده است. بررسی موارد متعدد در این مطالعه نشان دهنده محدودیت قدرت و یا ناتوانی ایران از بهره برداری از قدرت است. این ناتوانی تصویر یک “ببر کاغذی” را از ایران ارائه می دهد و در مصداق هایی بررسی شده است که تقریباً در کلیه موارد به نتایج مشابهی می رسد و آن عبارت است از اینکه همه مشتری‌های ایران تحت شرایطی ممکن است پیشنهاد‌های دیگری را بر ادامه رابطه با ایران ترجیح بدهند. تنها موردی که خانم هانتر به وضوح منتفی نمی داند رابطه ایران با حزب الله لبنان است.

نمونه کلاسیک این قضیه حمایت ایران از فلسطینی‌ها است. مقاله به روابط ایران و فلسطین در آغاز انقلاب اشاره دارد که “علیرغم هزینه سنگینی که برای ایران در ارتباط با آمریکا و اسرائیل” ایجاد کرد، پایانی غیر منتظره را به دنبال داشت و “در1980  یاسر عرفات از صدام حسین و برعلیه ایران حمایت کرد.”

مورد دیگری که شیرین هانتر به آن اشاره می کند یمن است. یمن کشوری است که به علت بمباران‌های عربستان سعودی کاملاً “مسطح” شده است، اما، “ایران مسوول حمایت و کمک مالی به شورشیان یمنی در برابر دولت عبد ربه منصورهادی شناخته می شود، در حالیکه برای حمایت نظامی ایران از یمن دلیلی در دست نیست.” به استدلال خانم هانتر “حوثی‌ها آلت دست ایران نیستند. اگر به حوثی‌ها پیشنهاد عادلانه‌ای بشود، به احتمال زیاد آنها روابط خود را با ایران قطع می کنند”.

مستند قضاوت خانم هانتر محتوای رسانه‌های غربی و عربی است و منعکس کننده تصویری است که آنها از ایران ارائه می دهند.

این تصویر عموماً بر این باورساخته شده که “ایران، دست کم، نیمی از خاور میانه را تحت کنترل دارد” و حیطه این اقتدار فاقد مرزبندی مشخص است. در حالیکه ایران نتوانسته روابط محکمی را با بسیاری از کشورهای همسایه و هم مرز خود ایجاد کند (افغانستان، پاکستان، جمهوری آذربایجان)،

به تعبیر خانم هانتر، در عراق ، سوریه، و بخش هایی از لبنان (“به لطف حزب الله”) توان کنترل دارد و همچنین در بخش هایی از خلیج فارس و نواحی اطراف از بحرین گرفته تا یمن از نیروهایی که مخالف وضع موجود هستند حمایت می کند. ایران به دنبال امضای توافقنامه اتمی”برجام” توانسته است با “مسکو و چین روابط نزدیکی بر قرار کند.” ولی به اعتقاد خانم هانتر، اگر “نگاهی از نزدیک و بی‌طرفانه” به دستاوردهای سیاست خارجی ایران بیافکنیم در برابر “انچه در همسایگی با پول و خون هزینه کرده” حاصل ناچیزی به دست آورده و نتیجه “مشارکت با روسیه و چین نیز بسیار اندک بوده است.”

رژیم‌های اقتدار گرا معمولاً در مورد نتایج عملکرد‌های خود در ابعاد اقتصادی، سیاسی و استراتژیک اغراق می کنند.

بخصوص اگر این نوع سیستم‌ها متکی بر ایدئولوژی باشند، می توانند اقدامات خود را با استفاده از ابزارهای ایدئولوژیک تا حدودی پیشرو و موفق نیز نشان بدهند بدون اینکه توفیق عملی آنان قابل اندازه گیری و یا قابل مشاهده باشد. مثلاً اتحاد جماهیر شوروی تا زمان سقوط خود امکان نداشت بپذیرد که درگیری نظامی در افغانستان برایش هزینه زا و یا یکی از دلایل سقوط سیستم بوده است. این کشور پیوسته بر ارزشهای کمونیسم تکیه بیشتری می کرد تا ارزیابی دستاورد‌های آن. مشابه این نوع اغراق‌ها را در عملکرد ایران نیز می توان مشاهده کرد.

ایران علیرغم سابقه تاریخی رقابت و منازعه با عراق و علیرغم هشت سال جنگی که هزینه‌های مالی و انسانی جبران ناپذیری را به کشور تحمیل کرد به قصد حمایت از شیعیان عراق تصمیم به گسترش نفوذ خود در عراق گرفت.

خانم هانتر معتقد است روی آوردن عراق به سمت ایران در زمان نخست وزیری نوری المالکی در وضعیتی اتفاق افتاد که عراق از اردوی “دولت‌های عرب رانده شده بود”. از سپتامبر2014 به این طرف که حیدر العبادی به نخست وزیری عراق رسید، این کشور سعی کرده است درمقابل “دولت‌های متعدد عرب، به ویژه عربستان سعودی و قطر که از تعدادی گروه‌های افراطی سنی مانند القاعده و حکومت اسلامی حمایت می کردند”، از کارت ایران استفاده کند.

با وجود کمک‌های ذیقیمتی که ایران به عراق کرده و می کند، دولت عراق به عنوان رژیم قانونی و جانشین صدام حسین، هنوز مرزهای خود را با ایران بر اساس “توافقنامه 1975 الجزایر” که در واقع اساس آتش بس و قطعنامه 518 شورای امنیت است، به رسمیت نشناخته؛ و هیچگونه مذاکره‌ای نیز در مورد پرداخت غرامت‌ها انجام نداده است.

شیرین هانتر به مواردی دیگری از عدم همکاری عراق با ایران اشاره دارد که معمولاً کمتر در باره آن در چارچوب روابط دو کشور بحث میشود. از جمله این موارد “امتناع از لغو روادید زیارتی زائران ایرانی علیرغم درآمد چشمگیری است که از سفرهای زیارتی نصیب عراق می شود؛ و امتناع از همکاری در مورد ریزگردها و طوفان‌های شنی است که آسیب‌های فراوانی بر ایران وارد می کند”. به نظر شیرین هانتر این نشان دهنده “رفتار کشوری نیست که تحت سلطه کشور دیگری” باشد. تردیدی نیست تقویت روابط عراق و آمریکا از اواخر دوران ریاست جمهوری پرزیدنت اوباما تا کنون از عوامل موثر این موضعگیری دولت عراق است که رهبران آن در تماس دایمی با ایالات متحده قرار دارند.

نگاهی دیگر به ایران و سوریه

            رابطه ایران و سوریه از موضوعاتی است که بسیاری از پژوهشگران را به خود جلب می کند. محمد رضا جلیلی و تیری کلنر در مقاله مشترک خود که اتفاقا آن هم توسط دانشگاه آمریکایی قاهره منتشر شده حضور نظامی ایران در سوریه و “همکاری با حزب الله لبنان از سال 2012” را اقدامی در جهت “تقویت شیعیان در پایتخت سوریه” تلقی می کنند و معتقدند ایران برای “استقرار شیعیان در حومه شهر دمشق و به ویژه در حوالی مقبره سیده زینب” سرمایه گذاری کرده است. از نظرجلیلی‌کلنر این اقدام در جهت “تغییر بافت جمعیتی” صورت گرفته تا شیعیان در مناطق حساس مستقر شوند. به نظر این دو محقق این طرح با تغییر مکان دادن سنی‌ها در شهرهای مهم سوریه، مانند حُمس، و نقاط مرزی با لبنان پیاده شده و علاوه بر آن در خود لبنان و عراق نیز چنین طرح هایی دنبال می شود.

سرمایه گذاری ایران و ابراز علاقه سپاه پاسداران برای بازسازی سوریه و همینطورسرمایه گذاری درجهت بهره برداری از منابع داخلی سوریه از مواردی است که مورد انتقاد اوپوزیسیون این کشور قرار دارد. در این رابطه کریم سجاد پور پژوهشگربرجسته بنیاد کارنگی برای برنامه صلح در خاورمیانه معتقد است “ایران به نحوی با سوریه رفتار می کند که گویا سوریه یکی از استانهای ایران است”.

مقاله جلیلی‌کلنر که در بالا به آن اشاره شد به کاربرد قدرت نرم از جانب ایران در سوریه اشاره دارد. در این مقاله گفته شده که ” به نشانه همدلی با ایران”، در بهمن 1395 در بسیاری از شهرهای سوریه به مناسبت سی و هشتمین سالگرد انقلاب ایران رسماً مراسم جشن برقرار شد. “مرکز فرهنگی ایران در دمشق با همکاری انجمن ایران‌فلسطین” بزرگداشت سالروز انقلاب را به حمایت از فلسطینی‌ها و ضدیت با اسرائیل بدل کرد تا “نظر مردم را از اقدامات ایران در سوریه به ضدیت با اسرائیل منحرف کند”. بخشی از نفوذ ایران از طریق کاربرد قدرت نرم در منطقه به دست آمده است در حالیکه کاربرد قدرت نظامی با هزینه‌های بیشتر همراه بوده است.

اما توجه شیرین هانتر علاوه بر “اتهام” ایران برای احیای امپراطوری پارسی و ایجاد “هلال شیعی” در مورد سوریه بر رابطه ایران با شخص بشار اسد نیز متمرکز است. در مقاله وی گفته می شود: “ایران میلیاردها دلار در جنگ سوریه صرف حمایت از رژیم بشار اسد کرده است”. نکته‌ای که شیرین هانتر بر آن تاکید دارد این است که علیرغم همه سرمایه هایی که ایران در خلال هفت سال جنگ به سوریه تخصیص داده است این رابطه بسیار شکننده باقی مانده است؛ و “اگر بشار اسد بر سر قضیه ارتفاعات جولان با اسرائیل به توافقی برسد” بی‌تردید به ایران “خیانت” خواهد کرد. وی مشابه همین رابطه را در مورد دوستی ایران و روسیه نیز محتمل می داند و می گوید ایران برای روسیه حکم “وجه المصالحه در برابر غرب” را دارد. به عبارت دیگر اگر “روسیه همکاری غرب را در رسیدن به توافقی در مورد سوریه کسب کند، مخالفت ایران نمی تواند مانع از آن گردد.” در عمل نیز بار‌ها دیده ایم که ایران فقط مجری خواست‌های روسیه است و رای مشخصی بخصوص در ارتباط با نحوه مراوده با اوپوزیسیون سوریه ندارد.

چین و روسیه

ایران علیرغم رابطه نزدیک با روسیه و چین، حتی به عنوان عضو اصلی پیمان همکاری شانگهای پذیرفته نشده است. “پاکستان با برخورداری از حمایت چین بزودی به عضویت کامل درخواهد آمد” در حالیکه کشور ازبکستان ظاهرا با عضویت ایران مخالفت می کند و “روسیه کوششی برای پذیرش ایران ندارد” و به نوعی خود را پشت سر مخالفت معنی دار ازبکستان مخفی کرده است.

سوال اصلی در این شرایط این است که آیا برای ایران کاربرد قدرت نرم مفید تر و موثر تر است یا اعمال قدرت خشن نظامی؟ ممکن است بگوئیم قدرت نرم آرام آرام اثر می کند ولی قدرت نظامی از چنین ویژگی برخوردار نیست.

این نگرانی بخاطر سیاست خارجی غیر سازنده‌ای است که به تعبیر شیرین هانتر از یک واقعیت غیر قابل انکار ریشه می گیرد: “رهبری ایران، بخصوص شخص رهبر و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بیشتر مانند یک جنبش اسلامی عمل می کنند و نه نمایندگان یک حکومت”. در حقیقت این شیوه عمل یعنی ادغام توامان قدرت نرم و نظامی بکار گیری آن را با مخاطرات بیشتری روبرومی کند. ترس متقابلی که از اینگونه رابطه ایجاد می شود، مانند مورد سوریه، برهم زدن رابطه را نیز یکی از آلترناتیو‌های ممکن تلقی می کند.

ایران و همه پرسی استقلال در اقلیم کردستان

پس از همه پرسی 25 سپتامبر در اقلیم کردستان، منطقه شاهد اجرای مانورهای مشترک ایران و عراق و ترکیه در نواحی مرزی اقلیم کردستان بوده است. این مانور‌ها واکنش هایی آنی و شاید هم محاسبه نشده است که در جهت خاموش کردن گام اول در حرکت استقلال طلبانه مردم اقلیم کردستان انجام می شود. نقاطی که در آنها مانور انجام می شود منتها علیه مرز عراق با ایران و عراق با ترکیه هستند و برای هر کشور معنا و مفهوم، و اهمیت استراتژیک خاص خود را دارند.

به تعبیری می توان گفت این مانورها اقداماتی برای نمایش قدرت هستند در شرایطی که مذاکره و گفتگو به عنوان انتخاب موثرتر حتی آزموده نمی شوند. ادامه چنین اقداماتی می تواند پای ایران را به منازعه جدیدی در منطقه بکشاند که عواقب آن قابل پیش بینی نیست و قطعاً منافع ملی ایران را تامین نخواهد کرد. شاید استفاده از قدرت نرم در این ارتباط موثر تر از قدرت نظامی باشد و شاید اصولاً ایران باید رهیافت ویژه خود را در رابطه با کردستان اعمال کند و از دنباله روی ترکیه و عراق بپرهیزد. تجمیع منافع ایران، ترکیه، عراق، و سوریه در قبال مساله کردستان قطعاً ناشی از فقدان مطالعه ژرف در قبال مساله بوده و درعمل سرابی بیش نیست. استفاده از قدرت نظامی در این مورد می تواند تصویر دیگری از ایران در هیبت یک “ببر کاغذی” ارائه دهد.

تحولات در عرصه روابط بین المللی زمان بر و پویا هستند و اگر یک سیستم با درک پویایی به خود اصلاحی بپردازد امکان بقای خود را بیشتر خواهد کرد. اگر به این پویایی استفاده نشود، در مقابل فشارهای رئیس جمهوری آمریکا، ایران انتخاب‌های محدودی در پیش رو خواهد داشت. متاسفانه اصلاح طلبان خط میانه دولت ایران نیز نه تمایل دارند و نه توانایی که ارزش‌های بنیادین این “جنبش اسلامی” را از درون تغییردهند؛ و آنرا به شیوه‌ای پویا و موثر که با منافع و امنیت ملی ایران تطبیق داشته باشد تبدیل کنند. به همین دلیل، این امکان که ایران نیز کار ویژه یک “ببر کاغذی” را پیدا کند افزایش می یابد.

چاره‌ای نیست مگر اینکه اصول اساسی سیاست خارجی ایران دگرگون و با شرایط نوین جهانی تطابق پیدا کند، یا برای بحث و گفتگو باز و در نهایت دگرگون شود. در غیر اینصورت حتی نزدیک‌ترین کشورهای همسایه، اعم از دوست و دشمن، تحت شرایطی که منافع شان ایجاب کند می توانند “تهدید ایران را برای پیشبرد اهداف جاه طلبانه منطقه‌ای خود عمده کرده و حتی مانع آشتی ایران و آمریکا” شوند. به تعبیر شیرین هانتر “این بازی بی‌رحمانه سیاست بین الملل است. اگر ایران مواظب منافع ملی خودش نباشد، دیگران نیز نخواهند بود.”

14 مهر 1396