آیا رهبری اپوزیسیون جمهوری اسلامی به داخل باز می گردد؟

بهنام م :

یک روز پس از 22 بهمن بود که شورایی 15 نفره از فعالان سیاسی و مدنی در بیانیه ای خواستار برگزاری رفراندوم برای تعیین نظام حاکم بر ایران توسط سازمان ملل شدند. این بیانیه، اولین واکنش رسمی اپوزیسیون پس از اعتراضات سراسری دیماه گذشته است، که به گفته اکثر تحلیلگران، به دلیل نبود رهبری منسجم، به نتیجه نرسید.

به عقیده امضاکنندگان این بیانیه، راهکار برون‌رفت از این مشکلات بنیادین، گذار مسالمت‌آمیز از نظام جمهورى اسلامى به یک دموکراسى سکولار پارلمانى مبتنى بر آرای آزاد مردم، رعایت کامل حقوق بشر و رفع همه تبعیض‌هاى نهادینه به ویژه برابرى کامل زنان، اقوام، ادیان و مذاهب در همه زمینه‌هاى فرهنگى، اجتماعى، سیاسی و اقتصادى است.

نسرین ستوده، شیرین عبادی، نرگس محمدی، پیام اخوان، جعفر پناهی، محسن سازگارا، محمد سیف‌زاده، حسن شریعتمداری، حشمت‌الله طبرزدی، ابوالفضل قدیانی، محسن کدیور، کاظم کردوانی، محسن مخملباف، محمد ملکی و محمد نوری‌زاد، 15 چهره امضا کننده این بیانیه هستند که غالبا در ایران سکونت داشته و در زمانی با بدنه حکومت همکاری نزدیکی داشته اند.
با این حال به نظر می رسد بیانیه این شورای 15 نفره، اولین گام برای هدایت جریان معترض مردم داخل کشور است که در ادامه قرار است رهبری اعتراضات را برعهده بگیرد و به احتمال زیاد در روزها و هفته های آینده ما شاهد دعوت به فراخوان های مختلف از سوی این شورا خواهیم بود، موضوعی که از جابه‌جایی رهبر اپوزیسیون از خارج به داخل کشور حکایت می کند

اما چرا رهبری اپوزیسیون جمهوری اسلامی در حال گذار از خارج به داخل است؟!

برای پاسخ به چرایی گذار رهبری اپوزیسیون از خارج کشور به داخل، باید به بررسی رهبری گروه های اپوزیسیون در خارج از کشور پرداخت که این رهبری بیشتر معطوف به دو چهره بوده است:

اول: مریم رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق که به دلیل سیستم بسته این سازمان، هیچ ارتباط و تعاملی با مردم داخل و دیگر گروه های اپوزیسیون نداشته و صرفا همکاری خود را با سناتورها و سیاستمداران آمریکایی محدود کرده، بیشتر از آنکه برروی مردم داخل کشور برای سرنگونی نظام سرمایه گذاری کند، به کنگره و دولت آمریکا امید بسته است و با توجه به سابقه تاریخی این سازمان، بیشتر به دنبال آن است تا با شروع جنگ (مثلا جنگ آمریکا با ایران) حکومت را سرنگون کند تا با مبارزات مدنی.

دوم: شخص شاهزاده رضا پهلوی است که در سال های اخیر، بیشتر از آنکه نقش فعال و ایجابی داشته باشد، نقشی منفعل و سلبی را بازی کرده است. نه برای مبارزه هزینه می کند و نه طرحی برای آن ارائه می دهد؛ نه در سازمان و گروه مشخصی حضور دارد و نه یک گروه فراگیر را تشکیل می دهد؛ بیشتر از آنکه به همکاری با گروه ها و رسانه هایی که بیش از 15 سال به تبلیغات رایگان برای حمایت از او و خانواده پهلوی پرداخته اند، متمایل باشد، در تلاش برای تماس با دولت ترامپ و کنگره آمریکا و مصاحبه با رسانه های غیر فارسی زبان است.

مریم رجوی اگرچه رهبری یک اپوزیسیون سازمان یافته و منسجم را برعهده دارد، اما محبوبیتی چندانی در داخل کشور ندارد، در طرف دیگر رضا پهلوی حضور دارد که به دلیل نسبتی که با شاه فقید دارد، محبوب طیف گسترده ای از مردم است اما به دلیل آنکه نتوانسته به صورت سازمان یافته جریان سازی کند، نتوانسته اندک تاثیری بر روند مبارزاتی مردم داخل کشور بگذارد.
بنابراین می توان نتیجه گرفت، ناکارآمدی اپوزیسیون خارج از کشور، اصلی ترین عامل ظهور شورای 15 نفره ذکر شده در داخل کشور شده است. شورایی که اگرچه در حال حاضر خود را به عنوان اپوزیسیون معرفی می کند، اما تا همین چند سال پیش جزیی از بدنه همین نظام بوده و در لباس اصلاح طلب یا اصولگرا دل در گرو انقلاب 57 داشته است و اکنون در پی آن است تا با استفاده از فضای متشنج جامعه، خود رهبری مخالفان را دست بگیرد.

جنبش سبز را فراموش نکنیم!

در ده سال اخیر، جنبش سبز نمونه شکست خورده رهبری مردم داخل کشور توسط اپوزیسیون داخل کشور است. اپوزیسیونی (موسوی و کروبی) که دلباخته خمینی بود و خود را انقلابی واقعی معرفی می کرد توانست جمعیت کثیری از مردم داخل و خارج کشور را با خود همراه کند، و با خلط اپوزیسیون دولت (احمدی نژاد) به اپوزیسیون حکومت، پتانسیل اعتراضات مردم را مستهلک کند، حال آنکه موسوی و کروبی به دنبال حکم ریاست جمهوری خود بودند نه تغییر نظام.