اتحاد برای چه و با که؟

 

اسماعيل نوری علا

يادداشت هائی برای سخنرانی در مهستان

پيشگفتار: اتحاد برای چه؟

         اخيراً يکی از مخاطبان برنامه های چند هفتهء اخير من در مهستان جنبش سکولار دموکراسی ايران(1) اين پرسش را مطرح کرده است که: «چون فرض محال، محال نيست، فرض کنيم که تمام مخالفان برانداز رژيم اسلامی با هم متحد شوند؛ نتيجه چه خواهد بود؟ لطفن توضيح دهيد که در نتيجهء اتحاد چه کاری می توان کرد؟ اگر دو سه راهکار که به علت اتحاد به براندازی رژيم منتهی خواهد شد را ذکر کنيد، همه خواهان اتحاد می شوند».

         از نظر من اين پرسش موجهی است؛ اما قبل از آنکه به آن جواب بدهم لازم است اين را هم بگويم که، اغلب، اينگونه پرسش ها از ناحيهء کسانی مطرح مي شود که قصدشان پراکندن ياس و نوميدی است. اما من چون نويسندهء اين مطلب را می شناسم چنين گمانی نمی برم و فکر می کنم او چون واقعاً حکمت و فايدهء «اتحاد» را نمی فهمد اين پرسش را مطرح می کند.

         حال، در راستای زمينه سازی برای ادای پاسخی به اين پرسش، لازم می بينم که بگويم، از نظر من و در قدم اول، و برخلاف نکتهء مندرج در پرسش بالا، «اتحاد» مورد نظر سازمان های سکولار دموکرات بطور مستقيم به امر «براندازی» مربوط نمی شود و معطوف هدف ساختن يک «آلترناتيو سکولار دموکرات» است و تنها پس از موجوديت يافتن چنين آلترناتيوی است که می توانيم به براندازی فکر می کنیم. لذا اگر من هم در مورد ضرورت  «اتحاد» حرف زده ام آن را در راستای ساختن «آلترناتيو» ذکر کرده ام و نه «براندازی».

         به همين دليل پاسخ پرسش فوق را وقتی می توانم بدهم که اول معنای «آلترناتيو» را روشن کرده باشم. در واقع، من بيست سال است که می نويسم و می گويم که ما احتياج به يک آلترناتيو داريم و کوششم هم متوجه دو هدف بوده است: يکی روشن کردن اينکه چرا به آلترناتيو احتياج داريم و دوم هم اينکه چگونه می توانيم آن را بسازيم؛ و مقولهء اتحاد در اين هدف دوم مطرح می شود؛ آن هم تازه به شرطِ ها و شروطِ ها!

«آلترناتيو عام» يا «آلترناتيو سکولار دموکرات؟»

         اين يکی قاعده کلی و بديهی است که هميشه مبارزه برای برانداختن يک حکومت بايد همراه باشد با در نظر داشتن يک حکومت ديگر متفاوت با آن؛ و بديهی است که اگر تو اين «حکومت ديگر» را تصور نکرده و بعداً نساخته باشی ديگران اين کار را مطابق ارزش های خودشان انجام می دهند.

         نگاه کنيد که همين الان چند تا آلترناتيو در مقابل حکومت اسلامی صف کشيده اند: آلترناتيو کمونيست ها، آلترناتيو مجاهدين، آلترناتيو سلطنت طلب ها، آلترناتيو پادشاهی خواهان، آلترناتيو جمهوري خواهانِ تشنه بخون پادشاهی خواهان. خوب، تو بايد يا يکی از اين ها را برای فردای مملکت ات انتخاب کنی و يا اگر مطلوب خودت رو در اينها نمی بينی بروی دنبال فهم اينکه مطلوب تو چيست.

         آدمی که نداند بر اساس چه ارزش هائی با حکومت اسلامی مخالف است و فقط می خواهد که اين حکومت نابود بشود آدم بی مسئوليت و ماجراجوئي ست. «آنارشيست» است. آدم مسئول بايد آلترناتيو داشته باشد؛ اول در ذهن و بعد در عين. يعنی وقتی برای خودش روشن کرد که چه جانشينی برای حکومت اسلامی را بر بقيهء گزينه ها ترجيح می دهد؛ و اگر آن جانشين وجود داشته باشد بايد برود  و کمک اش کند تا قوی و مآلاً پيروز بشود، و اگر وجود نداشته باشد بايد بسازدش.

         ما سکولار دموکرات ها دارای ارزش های خودمان هستيم و معتقديم ايجاد يک آلترناتيو عام که در آن دوغ و دوشاب و گرگ و ميش متفقاً حضور دارند، حتی اگر منجر به براندازی رژيم فعلی شود، جنگ های داخلی برای قدرت در اين «آلترناتيو عام» مملکت را به آتش می کشد. بر اين اساس ما دنبال ايجاد «آلترناتيو سکولار دموکرات» و تبليغ ارزش هائی هستيم که در مرامنامهء آن مندرج خواهد بود.

ارزش ها و هدف های سکولار دموکرات

         ما از آن رو بدنبال ساختن يک آلترناتيو سکولار دموکراتیم و حکومت حاصل از آن را برای فردای وطن مان می خواهیم که فکر می کنيم چنين تشکلی بزرگ ترين دوای اين همه تبعيضي ست که در کشورمان ريشه کرده است اما می بينم که اين آلترناتيو هنوز از لحاظ عملی (و نه نظری) هنوز وجود ندارد. شايد در عمل خيلی از آلترناتيوهای موجود اعلام کنند که سکولار دموکراسی را قبول دارند؛ اما اگر شعارها و رفتارها شان را در نظر بگيريم می بينم که تک تک شان در عمل نشان می دهند که سکولار دموکرات نيستند.

         در عين حال، آلترناتيوهای موجود هر کدام برای خودشان تشکيلات و برنامه دارند و اگر جانشين حکومت اسلامی فعلی بشوند برنامه هاشان را با سرکوب و خونريزی اجرا خواهند کرد؛ در حالی که مردم کشور ما، با چهل سال تجربهء حکومت اسلامی، از استبداد و دخالت دولت در زندگی شان و از نداشتن خيلی از آزادی های ابتدائی خسته شده اند و دردشان نه با حکومت کمونيست ها دوا مي شود و نه با حکومت مجاهدين و اسلامی های رنگ و وارنگ و نه با حکومت سلطنت طلب های استبداد مدار. جوان های ما کار می خواهند، درآمد و استقلال مالی می خواهند، ازدواج و خانه و خانواده می خواهند، می خواهند هر جور که دل شان می خواهد زندگی کنند، بپوشند، شادمانی کنند. آنوقت يک عده دارند نقشه می کشند که آنها را در قالب ايدئولوژی های وحشتناک شان بريزند و به موجوداتی بی روح و يک شکل تبديل شان کنند.

         نه، من و مائی که در جنبش سکولار دموکراسی و مهستان اش جمع شده ايم اين را نمی خواهيم و می دانيم که در اين نخواستن با ميليون ها جوان ايرانی همدل و همفکريم.

افعال بی فاعل و ضرورت تشکيلات

         ما سکولار دموکرات ها جمعيتی بزرگ اما متفرقيم که اگر نجنبيم، با فروپاشی حکومت اسلامی، به دردی عميق تر از آن روبرو خواهيم شد.

         ما نيز در ذهن خود آينده ای آزاد و آباد را برای وطن مان مجسم کرده و می دانيم که بايد اين تجسم را عينيت و ماديت ببخشيم و تعين اش را، يا تشکيلاتش را، بسازيم.

         اما اين ساختن چگونه بايد انجام شود؟ بهر حال هر فعلی بايد فاعلی داشته باشد. با فعل بی فاعل که نمی شود کاری کرد. فضای اپوزيسيون پر از اين فعل های بی فاعل است.: جمهوری اسلامی، نابود بايد گردد. حکومت مردمی، بر پا بايد گردد. آزادی بلا شرط شعار مردم ما است. ايران را بايد نجات داد، ساخت و آباد کرد. می بينيد که همه مشغول صدور اين فرامين بی فاعل اند.

         ما اما می خواهيم برای اين «افعال» فاعلی بسازيم و می دانيم که اسم فاعل مورد نظر ما «آلترناتيو سکولار دموکرات» است. يعنی بايد بديلی سکولار دموکرات برای حکومت اسلامی پيدا کرد که از يکسو از تسلط مذاهب و ايدئولوژی ها بر مردمان رنگارنگ جلوگیری کند و، از سوی ديگر، به حاکميت ملت مقيد باشد.

         و شکل دهندگان به اين فاعل چه هستند جز آدم ها و يا تشکلات و سازمان ها؟ يعنی همهء آنهائی که منفرداً و مشترکاً گفتمان سکولار دموکراسی را قبول دارند. از ميان آنها هر کس که توان و اراده ای دارد می تواند در ساختن آلترناتيو سکولار دموکرات شرکت کند.

         ما اسم روند شراکت و گرد هم آمدن اين سکولار دموکرات ها را «اتحاد» گذاشته ايم.

         يعنی ما از يکسو خواستار «اتحاد همه با هم» نيستيم و اينگونه اتحادها را گمراه کنندهء مردم، در آميختن گرگ و ميش،و اختلاط دوغ و دوشاب می دانيم و، از سوی ديگر، اصرارمان بر جدائی از «آلترناتيوهای ديگر» است بدون آنکه، اگر آنها هم مبانی و اصول سکولار دموکراسی را در عمل بپذيرند و اعلام کنند، مانع ورودشان به «اتحاد برای ساختن آلترناتيو سکولار دموکرات» شويم.

نقش آلترناتيو

         پرسش کنندهء آنچه در سرآغاز اين سخنان نقل شد، با توجه به اصرار ما برای تخصصی کردن «آلترناتيو» می تواند گفته اش را اينگونه تغيير دهد که: «فرض کنيم تمام مخالفان سکولار دموکرات برانداز رژيم اسلامی با هم متحد شوند؛ نتيجه چه خواهد بود؟ لطفن توضيح دهيد که در نتيجهء چنين اتحادی چه کاری می توان کرد؟ و دو سه راهکار که به علت اتحاد سکولار دموکرات ها به براندازی رژيم منتهی خواهد شد را ذکر کنيد، تا سکولار دموکرات های دور از شما هم خواهان چنين اتحادی شوند».

         اما تغيير «همهء مخالفان برانداز» به «همهء مخالفان برانداز سکولار دموکرات» تغييری در اين فرمولبندی که «بين اتحاد و براندازی» رابطه مستقيمی وجود دارد ايحاد نمی کند و در اين شکل از پرسش هم همچنان بين اتحاد و براندازی خط مستقيمی کشيده شده است، حال آنکه ما ادعا نکرده ايم که خودمان می خواهيم حکومت اسلامی را بر بياندازيم و فکر می کنيم که براندازی کار نه آلترناتيو مورد نظر ما که کار هيچ کدام از آلترناتيوها نيست و قواعد و آئين های خود را دارد که خدمت تان عرض خواهم کرد.

         يعنی «اتحاد سکولار دموکرات ها» برای ساختن «آلترناتيو سکولار دموکرات» لزوما و مستقيماً منجر به «براندازی» نمی شود و هر کس که به اين هوا به ما بپيوندد دچار خوش خيالی و توقع نابهنگام شده است.

فاعل براندازی

         پس می ماند شمه ای در مورد امر «براندازی» و اينکه فاعل اين فعل کيست يا چيست و رابطهء سکولار دموکرات ها با اين فاعل چه می تواند باشد. از نظر ما سکولار دموکرات ها فاعل فعل براندازی بخشی از ملت ايران است که آمادهء مبارزهء علنی با حکومت اسلامی اند. آنها هستند که از يکسو نقش آلترناتيوی را که انتخاب می کنند می پذيرند و، از سوی ديگر، به راهنمائی آن در راه براندازی حکومت اسلامی قيام می کنند.

         بخصوص توجه کنيم که در اين روزها بيشترين فرصت برای چنين قيامی بوجود آمده و بخش فعال سياسی جامعه با چندين سناريو روبرو است. يعنی اکنون برای رفع شر از حکومت سرکوبگر و ايدئولوژيک و نابهنگام و اصلاح ناپذير اسلامی سه راه بيشتر برای مردم باقی نمانده است: يا جمله خارجی – که می تواند به جنگی بلند مدت و ويرانگر تبديل شود-، يا کودتای نظاميان – که معلوم نيست منجر به استقرار يک حکومت سکولار دموکرات و غير نظامی منجر شود-، و يا اقدام مشترک ملت ايران عليه اين حکومت، با پذيرش همهء هزينه هائی که اين حکومت خونريز می تواند بر مردم کشور تحميل کند.

در اینجا می خواهم اين نکته را هم گفته باشم که، از نظر من، هزينه های جنگ و کودتا از هزينهء اقدام مشترک مردم بسی بيشتر است و می تواند يا به ويرانی کشور و يا استمرار يک حکومت خشن نظامی آن هم در مقياس دهه ها و نيم قرنی بکشد. بنابراين فکر می کنم که اگر ملت ايران اهل محاسبهء سود و زيان خود باشد و بداند که هر تصميم اش می تواند براحتی سه چهار نسل را بسوزاند (چنانکه تصميم نسل من در 40 سال پيش همه چيز را به بدترين شکل اش کشانده است) چاره ای ندارد که بجای انتظار ناجی خارجی بصورت حمله نظامی، و يا ناجی داخلی بصورت کودتای نظامی، خود سرنوشت خويش را به دست گيرد و در برابر اين حکومت هولناک قيام کند؛ حتی اگر اين قيام در ابتدا صريحاً عليه حکومت نباشد و مخالفت با جنگ و مجبور کردن همين حکومت به تن دادن به مذاکره را بر حکومت تحميل کند. يعنی هم برای جلوگيری از جنگ و کودتا، و هم برای تضعيف نابود کنندهء اين حکومت توپ در زمين مردم ايران است.

         اما اين تنها موردی نيست که پای مردم ايران را بعنوان بازيگر اصلی به ميدان می کشد و من همين مورد را همراه با موارد ديگر در اينجا فهرست می کنم:

         – تنها اکثريت قاطع مردم داخل کشورند که از ميان آلترناتيوهای موجود يکی را انتخاب می کنند و به هر وسيله که شده به دنيا می فهمانند که فقط اين آلترناتيو نمايندهء ما است و می تواند از جانب ما سخن بگويد،

         – برعکس، اگر مردم ايران اين پيام را به دنيا ندهند، سر و کله همهء کشورها با خود حکومت اسلامی است و مجبورند با آن مذاکره بکنند يا بجنگند،

         – حتی وقتی آلترناتيو هم مورد اعتماد و پشتيبانی قرار گرفت مردم ايران بايد خواست های خود را بصراحت اعلام کنند تا آلترناتيو بتواند آنها را تعقيب کند،

         – مورد جنگ را بگيريم. اين مردم هستند که بايد اراده خود برای جلوگيری از جنگ اعلام بدارند. آيا حتما لازم است که حکومت رفراندوم کند که آيا مردم اجازه مذاکره با امريکا را می دهند يا نه. چرا خود مردم در اين مورد بجای شعار مرگ بر امريکا شعار با امريکا مذاکره کنيد را سر ندهند؟ البته وجود آلترناتيو اجرائی شدن اين شعار را راحت تر می کند يعنی مردم می توانند خودشان و کشورشان را از خطر جنگ محفوظ بدارند. بخصوص اگر در دنيا گوش شنوائی وجود داشته باشد.

         – ترس از سرکوب حکومت يک واقعيت است اما آيا حکومت می تواند مردمی را که خواهان مذاکره دولت مسلط بر خود با امريکا است سرکوب کند؟ آيا خواستاری ارزان شدن کالا يا پايان دادن به فساد مالی و قضائی و اداری مشکلی سياسی را بوجود می آورد؟

مسئلهء رهبری

اما قيام مردمی نمی تواند از دو شکل خارج باشد: بدون وجود رهبری و يا با وجود رهبری. در علوم اجتماعی، قيام خودجوش و بدون رهبری را با عبارت «رهبر گريزی» تعريف می کنند که معنای صريح آنارشی است که در فارسی به «هرج و مرج» ترجمه شده و معنايش در زبان های لاتين «رهبر گريزی» است که البته همواره به هرج و مرج منجر می شود و عاقلانه آن است که ملت ها برای جلوگيری از هرج و مرجی که می تواند به جنگ کوچه به کوچه و جنگ داخلی و تکه تکه شدن و تجزيه کشور بيانجامد از آن پرهيز کنند و به دنبال يک دستگاه رهبری باشند که رهبری اش بر اساس جلوگيری از جنگ و کودتا و ويرانی و تجزيه کشور انجام می دهد و می تواند در عرصهء بين المللی نيز سخنگوی ملتی باشد که عليه حکومت غاصب و فاسد و سرکوبگر قيام کرده است.

اما اين رهبری در کجا شکل می گيرد؟ از آنجا خط اصلی مخاصمه در داخل کشور است و اين مردم داخل کشورند که بايد خطر کرده و عليه حکومت سرکوبگر قيام کنند، منطق می گويد که رهبری قيام بايد از دل قيام و در داخل کشور بيرون آيد و شکل بگيرد. اما تجربه های مکرر تاريخی خلاف اين امر را ثابت کرده اند. حکومت های تماميت خواه سرکوبگر که هيچ، حتی حکومت های غير دموکراتيک مسالمت جو، هرگز اجازه نمی دهند که آلترناتيوشان در قلمروی قدرت شان شکل بگيرد و مخالفان شان ناچارند از آن قلمرو خارج شوند تا بتوانند بخود شکل و سامان دهند و قيام و مقاومت مردمی را نمايندگی کرده و در هماهنگی آن بکوشند. در اوج قدرت بنی اميه در دمشق، مخالفان حکومت سرکوبگر نمايندگان خود را (که داعی به معنای دعوت کننده خوانده می شند) به دورترين مناطق از مرکز حکومت فرستادند تا مخالفان را شکل دهند. يکی از آنها عربی بود به نام ابومسلم که به اقصای خراسان رفت و از آنجا مخالفان را شکل داد و آنگاه از شرق به غرب حمله ور شد و خلافت بنی اميه را برانداخت. در دوران معاصر هم لنين دور از مسکو و از زوريخ، دگل دور از پاريس اشغال شده و از لندن، و خمينی دور از تهران و از پاريس مخالفان داخل کشورهای خود را تا پيروزی رهبری کرده اند.

منظور آن است که بين اپوزيسيون پراکندهء داخل کشور و اپوزيسيون پراکندهء خارج کشور وظيفه آفرينش آلترناتيوی که بتواند قيام مردم داخل کشور را هدايت و نمايندگی کند بيشتر بر عهدهء بخش های مختلف اپوزيسيون خارج کشور گذاشته شده است و در طی 40 ساله گذشته هم ديده ايم که داخل کشوری ها تنها توانسته اند حداکثر در قامت اصلاح طلبی محتاطانه عمل کنند اما در خارج کشور نيروهای مختلف با ايدئولوژی ها و برنامه های گوناگون کوشيده اند که آلترناتيوی را در برابر حکومت اسلامی بوجود آورند.

تأثير مبارزه داخل بر اپوزيسيون خارج

نقش مردم داخل کشور در اين زمينه شعله ور کردن قيام در داخل و وادار کردن خارج کشوری ها به تشديد فعاليت سياسی شان بوده است. در سال 88 ديديم که چگونه با آغاز جنبش سبز که در ابتدای خود خرکتی بيشتر اصلاح طلبانه بود، فعاليت خارج کشوری های شکل تازه ای گرفت، خيابان های شهرهای بزرگ دنيا سبز پوش شد و جوانانی که در خارج کشور به دنيا آمده بودند و حتی فارسی را به سختی تکلم می کردند به حمايت از مردم داخل کشور و مبارزهء مدنی آنها پرداختند و در عين حال در کنار سازمان سياسی سنتی، تشکل های جديد سکولار دموکرات هم که خواستار ايجاد آلترناتيو بودند شکل گرفتند.

همين امروز هم ما تحت تأثير جنبش خودجوش مردم داخل کشور هستيم که در دو دی ماه پيش در صد شهر کشور به اعتراض عليه کارکرد حکومت برخاستند و ديگرباره بحث ضرورت آلترناتيو سازی را در خارج کشور رونق بخشيدند.

اما مسئله شباهتی تام با داستان «مرغ و تخم مرغ» دارد. آيا مردم در داخل کشور بايد قيام کنند تا در خارج کشور آلترناتيو ساخته شود؟ يا اول بايد در خارج آلترناتيو بوجود آيد تا  مردم به هوای آن قيام کنند؟ و اساساً چرا اين ها بايد لازم و ملوزوم هم باشند؟ اتفاقاً عقل حکم می کند که اپوزيسيون خارج کشور در دورانی که ملت خاموشند بايد از فرصت و آزادی خود استفاده کرده و دست به آلترناتيو بزند و اين آلترناتيو بايد در داخل نفوذ کند، هوادار جمع کند و در روزی که قيام ميسر می شود رهبری کند.

ملت که هميشه هست؛ آمادگی قيام از سر نارضايتی هم هست؛ اما اگر قيامی بدون ارتباط با آلترناتيو و بصورت خودجوش بوجود آيد خطر هرج و مرج بالا است. پس عقل حکم می کند که اپوزيسيون بايد آلترناتيو خود را پيش از قيام بسازد.

         بدين ترتيب می توان ديد که اگرچه برآمدن يک آلترناتيو و عمومی شدن تظاهرات و مبارزات مردم داخل کشور لازم و ملزوم هم هستند اما رابطه پيدايش دو طرف نيست و آلترناتيو اگرچه ممکن است در صور گوناگون قبل از اقدام داخل کشور بوجود آيد اما اين داخل کشور است که پيدايش آن را تسريع می کند، به آن حقانيت و مأموريت می بخشد

آلترناتيو مطلوب

اما چه تضمينی وجود دارد که پيش از قيام و نيز وقتی زمان قيام فرا می رسد مردم يکی از آلترناتيوهای ساخته شده را انتخاب کرده باشند يا انتخاب بکنند و به آن حقانيت (مشروعيت) و مأموريت بدهد؟

پاسخ به اين پرسش کاملا بستگی دارد به اينکه يک آلترناتيو، و اگر چند آلترناتيو ساخته شده همهء آنها، در فاصله ای که تا زمان قيام وجود دارد چه اقدامی کرده باشند.

اينجاست که تازه مسئلهء اعتمادی که هفته پيش از آن صحبت کردم مطرح می شود. يعنی اگرچه ضروری است که آلترناتيو يا آلترناتيوها قبل از فرارسيدن زمان قيام سراسری ساخته شوند اما در آن زمان در صورتی کارآمد خواهند بود که مردم داخل و خارح قبلاً آنها را شناخته و به يکی از آنها بيشتر اعتماد کرده باشند.

         بدين ترتيب مردم داخل کشور، اگر علاقمند به نجات از شر حکومت اسلامی از طريق ساختن يک آلترناتيو قابل اعتماد هستند بايد چند اقدام را وجههء همت خود قرار دهند:

  1. ويژگی ها، ماهيت ، شعارها و برنامه های اردوگاه های عقيدتی موجود در داخل اپوزيسيون را بشناسند. هم اکنون چنيدين اردوگاه عقيدتی در اپوزيسيون وجود دارند که معتقدند مردم آنها می خواهند بی انکه آثاری از اين خواستن مشهود باشد. مثلا مجاهدين نه تنها خود را آلترناتيو می دانند بلکه از هم اکنون نظام مورد نظر خود را «جمهوری دموکراتيک اسلامی» می خوانند و برای آن رئيس جمهور هم تعيين کرده اند. اما فقط مردم هستند که می توانند نشان دهند اين سازمان و اين نوع جمهوری را می خواهند يانه. در کنار مجاهدين اردوگاه ديگر مذهبی ها را هم داريم که هنوز دل از ولايت فقيه راستين(!) نکنده اند و در خارج کشور بخصوص فعالند. همچنين می توان به اردوگاه کمونيست ها و سوسياليست ها اشاره کرد که در پی ايجاد انقلاب کارگری و حکومت کارگری هستند. يا اردوگاه سکولار دموکرات ها را داريم که من خود را با آن اين همان می بينم؛ اردوگاهی که معتقد است با تظاهرات مدنی مسالمت آميز و انتخاب شعارهای واقعی می توان اين حکومت را از پا در آورد. يا اردوگاه کمونيست های ايرانی که خواستار انقلاب کارگری و برقراری حکومت کارگری است.
  2. پس از فاز انتخاب، فاز خبر رسانی شروع می شود و داخل کشوری ها بايد انتخاب خود را به اطلاع مردم دنيا برسانند.

روند اعتماد سازی

         اعتمادی که موجب می شود شخص يا گروه مورد اعتماد بتواند بعنوان منتخب مردم نوعی مأموريت را کسب کند و به نام آنها سخن بگويد صرفاً به مردم داخل کشور مربوط نمی شود و خارج کشوری ها هم می توانند در اين روند شرکت کنند و افراد مورد اعتماد خود را معرفی کنند.

         اعتماد باعث ايجاد سرمايهء سياسی می شود و به اشخاص وزن سياسی می بخشد.

         البته در اين مورد کوشش هائی شده و کوشش هائی هم در شرف انجام است. مثلا می دانيم که نهاد مردمی و مدير اجرائی آن از طريق انجام انتخابات اينترنتی حتی موجوديت يک «هيئت معتمدين سياسی» را اعلام داشته اند و يا هم اکنون در سايت «راه رهائی ملت ايران» يک نظرخواهی ديگر جريان دارد که مرحلهء اول آن، برای معرفی نامزدها، پايان گرفته و در حال حاضر در مورد کانديداهای معرفی شده در حال رأی گيری هستند تا معلوم شود 50 نفری که شرکت کنندگان در رأی گیری انتخاب می کنند چه کسانی هستند. در اين رأی گيری تاکنون بيش از دويست هزار رأی ثبت شده است که رقم قابل توجهی است و رأی گيری همچنان ادامه دارد.

         بهر حال اين کوشش های خارج کشوری نشان از آن دارند که ايرانيان خارج کشور از ميان شخصيت های سیاسی اپوزيسیون بچه کسی بيشتر اعتماد دارند. اما من اعتقاد دارم که اين نوع رأی گيری ها هم، در غياب نظر ايرانيان داخل کشور، راه بجائی نمی برند. يا به عبارت ديگر اگر طی روندی چند نفر بعنوان معتمد مردم خارج کشور انتخاب شوند، چه سرشناس و سابقه دار باشند و چه ناشناس، محتاج اعتبار گيری از مردم داخل کشور هم هستند تا حقانيت و مأموريت مشخص خود را پيدا کنند.

         به اين ترتيب اگر خواستار داشتن يک نهاد مورد اعتماد مردم داخل کشور در خارج کشور باشيم بايد ببينيم که چنين نهادی تا چه حد توانسته خود را به مردم داخل بشناساند و آنها چگونه توانسته اند اعتماد آنها را جلب کنند.

خلاصه

         پس اجازه دهيد مطلبم را خلاصه کنم: سکولار دموکرات ها برای حضور و شراکت داشتن در روند براندازی رژيم اسلامی و برقراری رژيم بعدی:

  1. به تشکيلاتی که اسم اش «آلترناتيو سکولار دموکرات» است احتياج دارند.
  2. اين آلترناتيو از اتحاد سکولار دموکرات های فعال و سياسی بوجود می آيد
  3. و ناچار است در کنار آلترناتيوهای ديگر به فعاليت کند
  4. و به شناساندن خود و کسب اعتماد مردم ايران احتياج دارد
  5. بايد شفاف و اصولی و وفادار به اهداف خود باشد
  6. برای اين کار وسائل ارتباط با مردم را لازم دارد
  7. برای تهيه وسائل به منابع مالی نياز دارد
  8. منابع مالی را بايد از متنعمین ايران دوست (و نه کشورهای بيگانه) تهيه کند
  9. در جريان معرفی خود و کسب اعتبار و اعتماد می تواند دست به اين فعاليت ها بزند:

– شناساندن خود به دولت های غربی

– ايجاد هسته های مقاومت در داخل کشور

– تأمين نيازهای مالی مبارزان داخل کشور

– اطمينان خاطر دادن به نيروهای نظامی و انتظامی

– تماس گرفتن و همکاری با اپوزيسيون داخل کشور

– فرمولبندی و ارائهء استرتژی و تاکتيک های لازم را برای انحلال حکومت اسلامی

– رقابت آگاهی دهنده با ديگر مدعيان غيرسکولار و غير دموکرات رهبری مبارزات

                     – تعيين دولت موقت برای برنامه ريزی مديريت کشور و اجرای آن برنامه ها در پی فروپاشی    

__________________________________________

Part 1: https://www.youtube.com/watch?v=z4aosS6bd-Q&feature=youtu.be

Part 2: https://www.youtube.com/watch?v=u_bj_wySnjY&feature=youtu.be

Part 3: https://www.youtube.com/watch?v=v4lWmLry6I8&feature=youtu.be