ارابه ولایت فقیه

 

موسی حاتمیان :

مرجان هنرمندی که مانند دیگر زنان هنرمند، شاعر، نویسنده و مبارز میهنمان(قره العین، زنان جنبش تنباکو و انجمن های غیبی، آباجی زینب آذربایجانی، قدم خیر لرستانی، بی بی مریم بختیاری، فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی، فرخ رو پارسا، دلکش، مرضیه، فرزانه تاییدی و صدها و هزاران مشابه آنها) و از مرضیه اسکویی ها، غزال ها، فاطمه غروی ها، محبوبه متحدین ها، فاطمه امینی ها، اشرف ها، تا نداها و دختران خیابان انقلاب، همه و همه در یک امتداد طولانی و جانکاه، اما پرافتخار، جنبش زنان و شورشگران ایرانی بر علیه اشغالگران اسلامی حاکم بر میهنمان را نمایندگی و پرچمداری کرده اند.
این گردآفریدان ایرانزمین بدلیل «زن بودن» می بایستی رنج مضاعفی را برای ایفای این نقش بی بدیل خویش در تمام زمینه ها نیز تحمل کنند، تا بتوانند همزمان دیوارهای قطور تابوهای اسلامی پمپاژ شده در اعماق خانواده، فرهنگ، سنت، جامعه، هنر، شعر، سیاست و…را فرو بریزند، تا «سکه ماه» را بنام مردم ضرب کنند، ماه نشینان مقدس را به چاه بکشانند، و «تولدی دیگر» را برای ایران و ایرانی رقم بزنند.
مرجان نیز از دوران کودکی و نوجوانی ام، با هنرنمایی در فیلم های بیاد ماندنی اش «در آستانه فصلی سرد» برای «دنیایی پر امید» به من مفهوم «جوانمرد» را در سینمای تابستانی روباز تاج آموخته بود، تا در امتداد زمان متوجه شوم که اسلام، حکومت عدل علی، جامعه بی طبقه توحیدی و حمایت از زنان، از خلافت امیرالمومنین تا خلافت چوب دو سر طلای ولایت غالب و مغلوب تنها یک «سراب» است، و بازنده نهایی کسانی هستند که سرنوشت خود را با نامه نگاری به رفسنجانی و خامنه‌ای و خط دادن برای ادامه حیات ننگین حکومت اسلامی جنایتکاران، «تکیه بر باد» و اسلام اشغالگران می کنند.
مرجان نیز پرواز کرد و رفت، اما هنگامی که دیدم کرکس های ولایت غالب و مغلوب، از اطلاعات آخوندهای چاه گندآب جمکران قم، تا چاه گندآب جمکران رهبری صاحب مردگان اشرف هزار کهکشان، دست از این هنرمند فقید میهنمان پس از مرگش هم برنمی دارند، و این هنرمند فقید را نیز دستمایه بده بستانها به همدیگر کرده اند، از این حد رذالت نهادینه شده در گندآب اندیشه اسلامی بیشتر متنفر شدم، زیرا اطلاعات ولایت غالب، یک نشریه مجاهد با تصاویر مرجان و هنرمندان چاپ می کند!، و رهبری ولایت مغلوب نیز همین را دستمایه ظهور مجددی می کند:
جعل آشکار اطلاعات بدنام آخوندها برای تحت فشار قرار دادن هنرمندان – سخنگوی مجاهدین
 
و پس از افشای رفتار سخیف آنها در رابطه با منوچهر سخایی فقید(توسط ایرج مصداقی، اسماعیل وفا یغمائی و سعید بهبهانی در میهن تی وی) که حضرات صاحب عزای هنر و هنرمندان!،  علیرغم هزاران دلار هدیه کردن به هر کدام از سناتورها و بیکاران آمریکایی، حتی از سنگ قبری برای مزار سخایی دریغ کرده بودند، و تمام توهین ها و گندگاو چاله دهانی ها نسبت به مرضیه، الهه، شاملو و…حالا برای سواستفاده رذیلانه از مرگ مرجان فقید، ابتدا با روضه خوانی های مستمر او را دستمایه ی حمله به منتقدان و جدا شدگان از «قلعه حیوانات» اشرف می کنند، و در نهایت نیز ارابه رانی ولایت فقیه براه انداخته اند، و
 «کلاغ های منفرد انزوا (شورا)، 
در باغ های پیر کسالت می چرخند»، 
مردانی در مشایعت هنرمندی که بله شورشگر بود، اما کدام شورش؟، او شورشگری بر علیه احکام قرآن و حجاب اسلامی شمایان بود، و تابو شکن عریانی «سلام بر عشق» که مورد نفرت و مرز سرخ های شما هستند، و اینسان مردانی در امتداد ارابه
با داس های واژگون در دست!
«در ذهن خود طناب دار» دختران هنرمندی را می بافند، که بر ولایت فقیه مغلوب خروج کرده اند، و هرگز نمی گویند با این همه ارابه رانی و روضه خوانی، چرا پس از جدا شدن دختران هنرمند میلیشیا در آلبانی، بلافاصله تمامی کلیپ های ترانه و .‌‌.. آنها را از سایت های مجاهدین حذف کردند؟، چرا هنوز حجابی که مرجان شجاعانه آنرا به تمامی از هم دریده بود، را مرز سرخ خود می دانند؟
همانطور که در مقاله قبلی (شریف شرافت به یغما رفته) نوشته بودم، 
این فرقه تبهکار و بخصوص زوج جنایتکار رجوی، از هیچ توهین و گندگاو چاله دهانی نسبت به هنرمندان (و بخصوص زنان خواننده و هنرپیشه ایرانی) دریغ نمی کردند، اما برای درک باز هم بیشتری از اندیشه و رویکرد واقعی آنها نسبت به هنرمندان، مثالی دیگر برایتان می آورم، 
هنگامی که نشست اشاره شده در مقاله پیشین تمام شد، نسرین جانشین رهبری، توسط شریف، کامیار هنرمند را صدا زدند، و مرا به او سپردند، که مراقب من باشد، تا نکند قبل از رسیدن آنها به نتیجه مورد دلخواه یعنی ذوب در رهبری و انقلاب، آنجا را ترک نکنم… البته استفاده از هنرمند برجسته ای چون کامیار بعنوان یک نگهبان و فرو ریختن شخصیت آنها تنها محدود به این مثال نبود، همچنانکه در نشست های طعمه نیز بدلیل اینکه در یک رده سازمانی بودیم، در نشست لایه ای ما،  بعد از اعترافات رقت انگیز حمید اسدیان، کامیار را نیز وادار کردند اعتراف کند، که اتفاقاً بدلیل همین هنرمند بودن(آهنگساز، رهبر ارکستر و خواننده) در فکر استفاده از این برگ برنده هنری در دنیای آزادی و بورژوازی بوده و…، که بر اساس روش جاری نشست های فوق، سیل فحش و توهین و…نه تنها به شخص سوژه، که به تمام هنرمندان و خوانندگان و نویسندگان با فاکت آوردن از شخص رهبر(که پس برادر مسعود چه خوب در باره شما هنرمندان و شاعران و نویسندگان گفته و…) آنچه لایق رهبری بود را نثار سوژه و هنرمندان میهنمان می کردند، اما حالا همه چیز را فراموش کرده اند، و این روضه های مرجان ایشان نیز دقیقاً آن روی سکه روضه خوانی های رقیه و فاطمه سیده النسا للعالمین آنهاست!
همانطور که در مثالی دیگر، هنگامی که کامیار و اکیپ همراهش (نیکو و…) مرضیه فقید را به قرارگاه انزلی در جلولا آورده بودند، و بر خلاف این شیادی ارابه رانی ها، از پیش برای تمامی اعضا خط و نشان کشیده بودند، که بجز نفرات توجیه شده، هیچکس نبایستی با مرضیه صحبت کند!، یکی از زندانیان آزاد شده قزلحصار که بچه ی شمال بود، و مرضیه را مثل همه ی ما نسل دهه شصت خیلی دوست داشت، نتوانست جلوی خودش را بگیرد، و نهایتاً در فرصتی چند کلمه با مرضیه صحبت و در واقع به ایشان ادای احترام کرد، و مرضیه هم خیلی از صافی و صداقت و ادای احترام و علاقه ی این زندانی آزاد شده خوشش آمد و خندید، اما جانشین رهبری، و رییس ستاد مجاهدین، دقایقی بعد، به محمود قائم‌شهر دستور تنبیه این زندانی آزاد شده(سید موسوی) را دادند، من شاهد بودم که در همان مراسم هنری، مأموران تشکیلاتی او را از محل مراسم به داخل ساختمان کناری بردند، و نیم ساعت بعد که با صورت سرخ شده و غمی جانکاه برگشت، به من گفت حیف که احترام برادر محمود را داشتم، ولی او از هیچ توهین و…فروگذار نکرد، به او گفتم که به او دستور این کار را دادند، او گفت می دانم، و سپس در حالی که اشک می ریخت گفت هیچ مرزی برای آنها باقی نمانده و محمود بدستور آنها به من توهین می کرد که تو برای ارضاء خودت و…رفتی با مرضیه صحبت کردی… یاالله اعتراف کن…و پنجشنبه بعد هم وادارش کردند که در این رابطه یک پروژه (گزارش مفصل) غسل و اعتراف به این موضوع را بنویسید، و در جمع یگان خودشان بخواند… بله، اینست «سیمای زن در چشم و دل محمد» و خامنه‌ای و رجوی و قواد سیده النسا للعالمیان، که چه در رابطه با مادر هنر تمام ایرانیان و چه مرجان و دیگران، تصویر و تصوری جز این نداشتند و ندارند، و تنها چیز مد نظرشان، سواستفاده، و سواستفاده و سواستفاده بود و هست!
بله، اگر چه مرضیه و مرجان خاموش هستند، و این فرقه تبهکار عکس مرجان را در سیمای سرافکنده بردگان بر دیوار ها به صلیب کشیده تا در زیر آن به خروج کنندگان، و منتقدین به رهبری خیانتکار حمله کنند، و شعار مرگ بر مصداقی، مرگ بر یغمائی و… مرگ بر ضد ولایت فقیه سر بدهند، اما سیمین بهبهانی پاسخ آنها را به ولایت فقیه غالب و مغلوب داده است،
شمشیر خویش بر دیوار آویختن نمی خواهم
با خواب ناز جز در گور آمیختن نمی خواهم
شمشیر من همین شعر است(و فیلم های و ترانه های من)
با این سلاح شیرین کار خون ریختن نمی خواهم
ای مرد من زنم انسان!
بر تارکم به کین توزی اگر تاج خار نگذاری
گل ریختن نمی خواهم
 
بله بی تردید همانگونه که سیمین بهبهانی نیز مانند مرضیه و مرجان بیادگار گذاشت و رفت،
«دوباره می سازمت وطن
اگر چه با استخوان خویش
هنوز در سینه آتشی
به جاست کز تاب شعله اش
گمان ندارم به کاهشی
ز گرمی دودمان خویش»
و گردآفریدان و سیاووشان شجاع میهنمان، با گرمی همین دودمان ملی خویش، با رهبری نسرین ستوده ها و نرگس محمدی ها، تمامیت اندیشه ولایت اسلامی غالب و مغلوب را به آتش خواهند کشید، و برای همیشه روانه گورستان تاریخ خواهند کرد.
 
موسا حاتمیان
پنجشنبه ۲۹ خرداد/ juni 18,2020
سوئد