ارتشی ها و مشکوک بودن سقوط هواپیمای حامل فرماندهان ارتش در مهرماه ۱۳۶۰

ایرج شكری :

روزنامه قانون به مناسبت سالگرد سقوط هواپیمای حامل فرماندهان ارتش دو فرمانده از سپاه(در 7 مهر 1360) گفتگویی با فرزند سرهنگ جواد فکوری یکی از کشته شدگان آن حادثه که آن زمان که پستهایی که در نظام جمهوری اسلامی داشته «وزیر دفاع سابق و فرمانده سابق نیروی هوایی و مشاور رییس ستاد مشترک ارتش» ذکر شده، انجام داده است و سایت تاریخ ایرانی هم به همین مناسبت مصاحبه با دو تن از ارتشیان را درج کرده است. فرزند سرهنگ فکوری در این گفتگو گلایه های زیادی را از اوضاع مطرح کرده؛از جمله این که «هنوز سنوات» پدر او پرداخته نشده است. در آنچه مربوط به آن حادثه می شود، او در پاسخ به این سوال که « با توجه به خيانت‌هايي كه منافقين و برخي جريان‌ها در آن دوران داشتند، در مورد نحوه شهادت پدرتان و سقوط هواپيماي هركولس براي خانواده شما سوالي پيش نيامد؟» گفته است:« بله ابهامات وجود داشت» و وقتی از او سوال می شود «در این زمینه پیگیری کردید»، می گوید:« بله، ولی پاسخ درستی دریافت نکردیم». http://www.isna.ir/news/96071004715

در آن سانحه همه مسافران و سرنشیان هواپیما کشته نشدند. 22 نفر از جمله خلبان و کمک خلبان هواپیما زنده ماندند. در همان زمان( سال 1360) کمک خلبان هواپیما در گفتگویی که با مجله یی(گمانم مجله جوانان بود) به انفجاری در هواپیما اشاره کرده بود که سبب علت خارج شدن هواپیما از کنترل و سقوط آن شده بود. همین مساله را خلبان هواپیما «امیر  علی صولتی» که در زمان وقوع حادثه درجه سروانی داشته، در مصاحبه یی که خبرگزاری فارس با او به مناسبت سالگرد این رویداد در 7 مهر 94 انجام داده یاد آور شده است. قبل از مشروح مصاحبه توضیحاتی در مورد خصوصیات فنی هواپیماهای «سی – 130 » داده شده است. خلبان صولتی، ضمن شرح چگونگی برنامه پرواز و شل کن و صفت کن هایی که در این زمینه پیش آمده بود، به نزدیک شدن به تهران و مکالمه با برج مراقبت برای کاهش ارتفاع می پردازد و در اینجاست که مساله انفجار در کابین هواپیما را نقل می کند:« به محض اینکه مکالمه تمام شد، یک انفجار مهیب در قسمت راست کابین مانند یک جریان “های ولتاژ” صورت گرفت و همزمان کابین روشن شد. حالت وحشتناکی در تاریکی شب بود که بیانش سخت است. هواپیما مثل یک گلوله سنگی شروع به سقوط کرد و همزمان برق هم قطع شد. بچه‌ها شوکه شده بودند. تنها کاری که کردم، به دوستانم گفتم کمربندهایتان را قفل کنید که در زمان ضربه، به جایی نخورید. چراغ قوه را روشن کردم. هواپیما به سرعت به سمت پایین می‌آمد. با فشار زیاد سعی کردم با کنترل فرامین، از شیرجه مستقیم جلوگیری کنم تا هواپیما با دماغه به زمین نخورد. از این طرف منطقه را هم می‌شناختم و می‌دانستم در حال نزدیک شدن به پالایشگاه هستیم. با هزار بدبختی توانستیم 13 تا 15 درجه مسیر را عوض کنم تا از مسیر پالایشگاه خارج شویم. چون مطمئن بودیم سانحه قطعی است» او در ادامه با شرح جزئیاتی از حادثه و رسیدن امداد و بعد انتقال به بیمارستان، گفته است:«در بیمارستان، یکی از همسایه‌های ما که مسئول ایمنی پرواز بود (سروان کاتوزیان) به دیدنم آمد. به او گفتم من می‌خواهم از بیمارستان بروم. شب اینجا نمی‌مانم. این مسئله بودار است. او ابتدا مخالفت کرد اما نهایتا از بیمارستان بیرون آمدیم». از این حرف او آنچه می شود دریافت این است که وی نگران بوده او را   که خلبان هواپیما بود و معتبرترین شاهد و  گواه چگونگی پیش آمدن سقوط هواپیما بوده، بلایی به سرش بیاورند و شب در بیمارستان به دیار عدم بفرستند. خاطرات او از فردای روز حادثه و مساله رسیدگی به علت حادثه هم خواندنی است و به ظن و گمان عمدی بودن حادثه دامن می زند او می گوید:

 «ساعت 8 و نیم، یک تیم به عنوان تیم بررسی سانحه از نیروی زمینی آمد. تعجب‌آور بود. سانحه متعلق به نیروی هوایی است چرا باید تیمی از نیروی زمینی بیاید؟ آنها که شناختی از هواپیما نداشتند. گفتند از بچه‌های فنی هم اینجا هستند تا کمک ‌کنند. جلسه‌ای تشکیل دادند که ما هم رفتیم. آقایان شروع به صحبت کردند. کاتوزیان گفت خوشبختانه خلبان این هواپیما در جمع ما حضور دارد، اگر سؤالی دارید از خود او بپرسید.

من پشت تریبون رفتم و قدری صحبت کردم. اسامی درست به خاطرم نیست اما یک سرگردی برگشت با لحن بسیار بدی از من سؤال کرد و پرسید چرا از موتور اضطراری استفاده نکردید؟

من گفتم جناب سرگرد! شما تخصص‌تان چیست؟ گفت من خلبان هستم. گفتم خلبان چی؟ گفت هلی‌کوپتر. گفتم من مجاز نیستم به شما جواب بدهم شما در مورد هواپیما تخصصی ندارید

کاتوزیان گفت جناب سرگرد همین را می‌خواستید؟

گفتم لااقل قبل از این جلسه، قدری مطالعه می‌کردید تا کمی آگاهی داشته باشید. این هواپیما نه برق اضطراری دارد نه موتور[اضطراری].

بعد از جلسه گفتند که می‌خواهیم برویم پای هواپیما. من هم خواستم که با آنها بروم. اول قبول نکردند ولی اصرار کردم که حتما باشم.

فرماندهان شهید در این سانحه، در سمت چپ هواپیما نشسته بودند یعنی بخشی که بال کنده شده بود و آتش‌سوزی شده بود. علت هم این بود که چرخ سمت چپ داخل قنات افتاده بود و فشار وارده باعث کنده شدن بال و آتش‌سوزی شده بود.

شاید برخی بگویند اگر چرخ‌ها باز نمی‌شد بهتر بود ولی من در آن لحظات پر از استرس خواستم از ضربه بیشتر جلوگیری کنم.

ای کاش یک نفر از آقایان زنده می‌ماند و جواب این اظهارات ضد و نقیض را می‌داد. حتی عده‌ای می‌گفتند خلبان از عمد هواپیما را به زمین زده و بعدها خودش به عراق متواری شده. یا می‌گویند باید هواپیما 180 درجه می‌چرخید تا به باند 11 مهرآباد برسد. فکر نمی‌کنند چطور من باید هواپیمایی را که هیچ چیز نداشت در این مسیر قرار می‌دادم؟

بعضی بچه‌های فنی خودمان هم رفتند و برخی قطعات را پیدا کردند. ازجمله پمپ‌های سوخت که همه آنها بسته بودند و برای همین همه چیز قطع شده بود.

از فردای آن روز رفت و آمدها شروع شد و جلسات مختلفی در ستاد مشترک برای بررسی سانحه تشکیل دادند و ما هم می‌رفتیم و می‌آمدیم.

همان اول جلسه گفتند که بیایید برای جلوگیری از تشویش افکار عمومی بگوییم مسئله خرابکاری منتفی است. بعد شروع کردند به صحبت‌های دیگر. از جمله می‌گفتند شاید هواپیما موتور داشته و خلبان نفهمیده!

گفتم ای کاش تیمسار فکوری بود و خودش شهادت می‌داد.

نظر ما بر این بود که یک تیم متخصص تشکیل دهند و از سازنده هواپیما هم دعوت کنند.

همان موقع سرگرد خزاعی از خلبان‌های شکاری می‌گفت در زمان وقوع حادثه که من به عنوان تاپ‌کاور منطقه مهرآباد بودم یک شیء نورانی را در محل دیدم اما نمی‌دانم این موارد را پیگیری کردند یا نه.

حتی یک تیم هم از پاکستان آمد و موضوع را بررسی کرد ولی بعد از بررسی‌های فراوان نهایتا نتیجه یا نامشخص اعلام شد. » KUNKNOWN« پرونده  

این خلبان هم به شدت از بی توجهی رژیم به وضع کسانی چون خودش که در زمان جنگ جانفشانی کرده اند، ناراضی است و حتی مراسم تشریفاتی و یادبودهای رژیم را نازل و مسخره می داند.

   http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940623000502 

سایت «تاریخ ایرانی »هم 7 مهر(96) همانطور که پیشتر اشاره شد،دو مصاحبه با دو تن از ارتشیان درج کرده است که در آنها به این سانحه هم پرداخته شده است. هردوی آنها معتقدند که سقوط آن هواپیما حادثه ای «مشکوک» بوده یا به عبارت دیگر  با اقدامی عمدی صورت گرفته است و کسانی از این حادثه سود برده اند. یکی از آنها سرتیپ مصطفی توتیایی است که این سایت او را «از نیروهای مذهبی و انقلابی ارتش در قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی» معرفی کرده است. او در مورد «مشکوک» بودن سقوط آن هواپیما گفته است:« من پرونده این سقوط را نخوانده‌ام؛ اما وقتی شواهد و قرائن را کنار هم می‌گذاریم می‌بینیم که عده‌ای از آن سود بردند. البته پرونده این سقوط هم به درستی بررسی نشد..

س- چه سودی؟

– همین که سِمَت‌ها در ارتش برای برخی‌ها عوض شد و جوان‌های بی‌تجربه و خام جانشین برخی از این شهدا در سمت‌های مهم ارتش همانند نیروی زمینی و… شدند. در ارتش هر چیزی بر اساس مقررات و ضوابط است؛ حتی یک روز خدمت بیشتر در تعیین رتبه و درجه اهمیت دارد؛ اما بعد از آن حادثه، ارتش دچار آشفتگی شد. به علاوه اینکه جنگ هم طولانی شد. شک نکنید اگر افراد پخته‌ای چون فلاحی، فکوری و کلاهدوز به شهادت نمی‌رسیدند، جنگ آن‌قدر طولانی و فرسایشی نمی‌شد».

 تغییر سِمَت مهم در نیروی زمینی سپردن فرماندهی آن به عنصر خودفروش و متملقی مثل صیاد شیرازی بود؛ همان که قبلا وقتی رفسنجانی در جلسه یی از فرماندهان ارتش سپردن فرماندهی غرب کشور به صیاد شیرازی را پیشنهاد کرده بود فرماندهان ارتش روی خوشی به این پیشنهاد نشان نداده بودند(این در خاطرات رفسنجانی آمده است). اما بعد از ماجرای سقوط هواپیما و جای گرفتن ظهیر نژاد فرمانده نیروی زمینی در پست رئیس ستاد ارتش، باز هم بنا بر پیشنهاد رفسنجانی سرهنگ صیاد شیرازی به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد. در یکی از ویژه نامه هایی که بعد از مرگ او نوشته شد، آمده بود او در قسمت پایین خانه اش حسینه درست کرده بود و ماهی یکبار هم روضه برگزار می کرد. او صحبت هایش را آیات متعددی از قرآن شروع می کرد و از این بابت در بین آخوندها هم نظیر او وجود نداشت.

ارتشی دیگری که «تاریخ ایرانی» با او مصاحبه کرده است، سرهنگ شریف‌النسب است. او در مورد آن حادثه گفته است« این اتفاق قطعا مشکوک است. این که حالا بعد از ۳۶ سال بخواهیم بفهمیم چه کسی مقصر بوده و چه کسی نبوده فایده ندارد، دیگر خیلی دیر شده است». شریف النسب در این گفتگو یاد آور شده که ظهیر نژاد «از جوان‌گرایی در ارتش واهمه داشت». بنا به اظهارات او این مساله خمینی و خامنه ای(نماینده خمینی در وزارت دفاع) هم منتقل شده بود. او یاد آور شده که ظهیر نژاد از سوار شدن به هواپیما می ترسید و اگر به هواپیما سوار شده بود حتما او هم کشته می شد. ظهیر نژاد به اتومبیل به تهران آمده بود. سرهنگ شریف النسب می افزاید«زمانی که این هواپیما سقوط کرد و فلاحی شهید شد، شرایط ارتش به هم ریخت. شهید صیاد شیرازی[۲۱فروردین ۱۳۷۸ترور شد] از رفقای ما بود؛ اما جوان و بی‌تجربه بود. او را به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب کردند و شرایط کاملا تغییر کرد؛ یعنی جوان‌گرایی که از آن می‌ترسیدیم محقق شد. جایی تخصصی است و نباید در آن ریسک کرد. جوان‌گرایی بی‌جا انجام دادند و باعث شد هم شرایط جنگ به هم بریزد و هم اتفاقات نامطلوبی رخ دهد». «تاریح ایرانی» از او می پرسد: «شما سخن شاهدان واقعه سقوط این هواپیما را خوانده یا شنیده‌اید؟»

شریف النسب : بله من همه حرف‌های افراد را شنیده‌ام. محافظانی که قرار بود سوار هواپیما بشوند ونشدند، مجروحان حادثه، خلبان و… صد درصد مشکوک است

-به نظر شما چرا رسیدگی نشد؟

شریف النسب- به دلیل مصالحی که مسئولان نظام می‌دانند. به نظر من آقایان رحیم‌صفوی، ری‌شهری و محسن‌ رضایی در جریان هستند؛ اما به دلیل مصلحت‌سنجی کسی چیزی نمی‌گوید.

این سرهنگ که خودش را از «متدیّنین و متشرعیّن» ارتش معرفی می کند نیز از اوضاع و از رفتار رژیم با ارتش ناراضی است. او در پایان مصاحبه در مورد این سوال که:«اگر بخواهید شرایط ارتش در یکی، دو سال نخست جنگ را توصیف کنید چه می‌گویید؟»، گفته است:

«ارتش سنگ تمام گذاشت و تمام تلاشش را کرد تا ایران بماند و ماند؛ خاک میهن محفوظ ماند اما برخی‌ها قدر تلاش‌های آن را ندانستند و مورد بی‌محبتی قرار گرفت. متاسفانه همچنان هم به ارتش بی‌محبتی می‌شود، در صورتی که ارتش در مقاطع حساس به کمک کشور و انقلاب آمده و باید بیشتر قدر آن را دانست…»

در عملیات ثامن الائمه که یکسال بعد از شروع جنگ انجام شد، نیروی زمینی ارتش و به ویژه لشکر 77 خراسان نیروی اصلی این نبرد بودند و به خاطر نقشی که لشکر مذکور در این پیروزی داشت، با تصویب شورای عالی دفاع لشکر پیروز نامیده شد، اما به مطالب رسانه های وابسته به سپاه از جمله باشگاه خبرنگاران جوان که توسط معاونت سیاسی «صدا و سیمای جمهوری اسلامی» اداره می شود و سر در آخور سپاه دارد که نگاه کنید، هم طراحی عملیات از سوی سپاه پاسداران معرفی شده و هم نقش ارتش در آن بسیار کم رنگ است*.همچنان که نه عملیات کوبنده(کمان 99) نیروی هوایی  با 140 هواپیما در اول مهر 1359 و بعد عملیات پیچیده «اچ 3» در 15 فروردین 1360 که پایگاه هوایی عراق در مرز اردن را منهدم کرد، نه عملیات درخشان نیروی دریایی به نام مروارید در 7 آذر 1359، اینها در رسانه های رژیم نه تنها به نحو شایسته مورد توجه قرار نگرفته است بلکه تا کنون چند بار گزارشهای «صدا و سیمای جمهوری اسلامی» زیر مدیریت پاسدارانی مثل لاریجانی و ضرغامی، در سالگرد «دفاع مقدس» به خاطر تحریف حقایق و ندیده گرفتن نقش ارتش سبب انتقاد و اعتراض از سوی فرماندهان ارتش شده است**، اما از آن طرف، بزرگ راهها به اسم این یا آن پاسدار نامگذاری شده و فیلمها در مورد شان ساخته شده و فرماندهان سپاه در برنامه های گوناگون صدا و سیما با مجریانی حزب اللهی به ستایش نقش خودشان(سپاه) و اسطوره سازی از فرماندهان کشته شده پرداخته انده. به هر حال سقوط هواپیمای سی -130 و کشته شدن فرماندهان ارتش، آن پیروزی که نقش اصلی را در آن ارتش عهده دار بود، تحت الشعاع قرار داد و این کمترین نفع آن برای سپاه  و «محسن آقا» بود.

 *عملیات ثامن‌الائمه؛ پیش به سوی شکست حصر آبادان+ تصاویر

 **تحقیر ارتش توسط فرمانده کل سپاه و دیگران وواکنش فرماندهان ارتش

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA_%D8%AB%D8%A7%D9%85%D9%86%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%A6%D9%85%D9%87

————————-

  ۱۴ مهر ۱٣۹۶ –  ۶ اکتبر ۲۰۱۷

iradj-shokri.blogspot.com