انقلابیون 57 ، قربانی تمام فصول

 

حسین عرب :

وقتی نامه خانم عبادی به دخترانش و هم نسلانش را خواندم، بشدت متاثر شدم، چرا که نسل ما چوب دو سر طلاست. زندگی شخصی و خانوادگی ما در تمام عمر تحت تاثیر فعالیت های سیاسی  و اجتماعی بوده و عمر را در دوران شاه و جمهوری اسلامی در رنج و مشقت گذراندیم، و پس از این همه مرارت نه تنها به نسل جدید بدهکار هستیم که مورد سرزنش و توهین هم قرار می گیریم. این عادلانه و منصفانه نیست. در این ارتباط یادداشتی نوشتم که به پیوست ارسال می گردد.

انقلابیون 57 ، قربانی تمام فصول

نامه خانم شیرین عبادی خطاب به “دخترانش و هم نسل های آنها” را خواندم و بعضی واکنش ها به نامه او بخصوص از طرف کسانی که از شاه، شاه دوست تر هستند، و از نمک نشناسی خانمی که شاه به او اجازه قضاوت داد و او نمک خورد و نمکدان شکست گفتند و همچنان گفتن ادامه دارد. و همچنین گروهی عافیت طلب که در دوره شاه فقید خوش می گذراندند، و در حکومت جمهوری اسلامی هم چه در داخل کشور و چه در خارج ایام را به خوشی می گذرانند، به بانوئی که وجودش موجب افتخار ایرانیان است، لجن پراکنی می کنند. شخصی که برای دفاع از بیگناهان خود را به خطر انداخت، زندگی خانوادگی خود را از دست داد، و با کلام و نوشته هایش طناب دار بر گردن جمهوری اسلامی انداخت.

دلم به حال او ، خودم، و همراهانی که بدست حکومت شاه و جمهوری اسلامی بقتل رسیدند، زندانی شدند، و کسانی که هنوز زنده اند و در داخل و خارج کشور و در هر دو دوره حکومت رنج بسیار برده و می برند، می سوزد. جرم ما جز دلسوزی و حق خواهی برای مردم چه بوده است؟ بخاطر می آورم، یکی از بازجو ها می گفت شما چه مرگتان هست؟ جوان هستید، برید عشق و حالتان را بکنید، اگر پیش خود تصور می کنید که برای مردم کار می کنید، در اشتباه هستید، همین مردم، شما را به 300 تومان می فروشند. ما بعنوان حکومت همه امکانات برای داشتن یک زندگی مرفه را برای شما آماده کرده ایم.

اولین جرقه های انقلاب 57 ، با پیگیری و خطر کردن روشنفکران با برگزاری شب های شعر انستیتو گوته شروع ، و در تحصن شبانه دانشگاه شریف ادامه پیدا کرد. و پس از پیروزی انقلاب، همین کسانی که قدم های شروع  انقلاب را برداشته بودند به جوخه اعدام سپرده شدند ، آنها را روانه زندان کردند ، و یا به اقصاء  نقاط جهان  آواره شدند.

روحانیت پس از چاپ مقاله ای در روزنامه اطلاعات مورخ 17 دی 1356 مبنی بر هندی زاده بودن خمینی با تظاهرات طلبه ها در داخل مدرسه فیضیه وارد جریان انقلاب شد. حکومت در برابر معترضین به خشونت متوسل شد و تعدادی از طلبه ها را ضرب و جرح کرد.

ضرب و شتم طلبه های مدرسه فیضیه چرخه افزاینده ای تظاهرات تحت عناوین مذهبی از جمله، چهلم شهدا در تبریز، چهلم شهدای تبریز در یزد، اعتراضات اردیبهشت ماه 57 همراه با تخریب و غارت بانک ها، مشروب فروشی ها، و کاباره ها در تهران، اعتصاب و تظاهرات در تهران و شهرستان های بزرگ در 15 خرداد 57 بمناسبت سالگرد تظاهرات سال 42، تظاهرات در 21 مرداد 57در اصفهان ، درگیری با پلیس، و اعلام حکومت نظامی در این شهر، اعلام حکومت نظامی در 12 شهر در 25 مرداد 57، 28 مرداد 57 فاجعه سینما رکس آبادان، 17 شهریور، کشتار میدان ژاله، 19 مهر اعتصاب مطبوعات، 24 مهر 57 با آتش کشیدن مسجد جامع کرمان، 29 مهر 57 اعتصاب کارکنان شرکت نفت، 13 آبان 57 تظاهرات دانش آموزان و دانشجویان در مقابل دانشگاه تهران، 23 دی 57 تشکیل شورای انقلاب، 26 دی 57 رفتن شاه از ایران، 29 دی 57 راه پیمائی بزرگ در شهرهای مختلف ایران، 12 بهمن 57 آمدن خمینی به ایران، 17 بهمن 57 معرفی دولت موقت، 19 بهمن بیعت همافران با خمینی، 21 بهمن 57 اعلام بی طرفی ارتش، 22 بهمن 57 پیروزی انقلاب ، با نگاهی به سیر وقایع از دی ماه 56 تا بهمن ماه 57 به راحتی می توان یک دومینوی از پیش برنامه ریزی شده را تشخیص داد، در این سلسله وقایع، نیروی فرماندهی، روحانیت تا به طلبه ها بودند، نیروهای عملیاتی دانش آموزان دبیرستانی، محل جمع شدن نیروهای فرماندهی و عملیاتی مساجد هر محله، و منبع اطلاع رسانی رادیو بی بی سی بود، که اطلاعات و اخبار لازم توسط تیم تبلیغاتی روحانیت در اختیار آن قرار می گرفت.

قرار دادن مساجد بعنوان مرکز مدیریت انقلاب، و نیروهای عملیاتی که در مساجد تشکیل جلسه می دادند، بطور خود بخود، مسجد و اسلام را بعنوان عامل پیشتاز انقلاب به همه القاء می کرد، بخصوص که نیروهای گرداننده تظاهرات، اجازه شعارهای خارج از آنچه آنها تعیین می کردند را به کسی نمی دادند.

در برابر ساختار فراگیر و گسترده مساجد و نیروهای فعال در پوشش مذهب، سایر نیروهای روشنفکر، دانشجو، استاد، تحصیلکردگان مدرن ، و طبقه متوسط غیر مذهبی، تنها محل برای تجمع و ابراز خود، دانشگاه ها بود، که تعداد کمتری از جمعیت تظاهرات کننده را تحت پوشش داشت و اخبار فعالیت های آنها در اقدامات پر سر و صدا ،گاه همراه با زد و خورد ، و حتی غارت و تخریب گروه های وابسته به مساجد گم می شد.

در چند ماه آخر مانده به پیروزی انقلاب که خمینی در پاریس ساکن بود، به کمک همراهانی که به او پیوسته و آشنا به سیستم های تبلیغاتی غرب بودند، پروپاگاندای وسیعی راه اندازی شد که در آن نقش رسانه های غربی برجسته و جهت دهنده بود، آنها در رسانه های خود از خمینی چهره پیرمرد روحانی تصویر می کردند، که با استبداد مخالف و متعهد به حقوق ملت است، و هدف او از برپائی انقلاب تغییر حکومت شاهنشاهی به نظام دمکراسی و جمهوری که هیات حاکمه آن توسط مردم انتخاب و به کار گمارده می شوند، و عقاید مختلف حتی مارکسیستی آزاد خواهند بود، و روحانیت پس از پیروزی انقلاب به مشاغل طلبگی و تدریس در مدارس دینی رجعت کرده و هیچگونه دخالتی در اداره حکومت نخواهند داشت.

تعابیر بالا از طریق رهبران مذهبی که در داخل ایران بودند، هم تکرار می شد. طبیعتا روشنفکران چپ و راست، با شناختی که از مذهب داشتند، ابتدا پذیرش اینکه کارگزاران مذهب بتوانند نظام عادلانه ای را مستقر کنند برای آنها سخت بود، بخشی از نیروهای چپ که سابقه بیشتری داشتند و جهان دیده تر بودند، ادعا کردند که در آمریکای لاتین یکی از نیروهای همراه مردم که با دیکتاتوری و استبداد می جنگد، کشیش هایی هستند که بنام پیروان الا هیات آزادی بخش خوانده می شوند.

با نمونه موجود در مسیحیت که در طرف مردم  و مقابل حکومت های استبدادی و دیکتاتوری ایستاده اند، بارقه امیدی بوجود آمد، که خمینی هم از جنس معتقدین به  الا هیات آزادی بخش است، و تاکید مداوم خمینی بر مستضعفین و مخالفت با کاخ نشینان ، خود دلیل روشنی بر این امر بود.

در این میان آنچه موجب نگرانی بود، عدم شناخت روحانیت از نحوه اداره دولت های مدرن بود که خمینی با انتخاب بازرگان به نخست وزیری دولت موقت و تائید اعضای هیات دولت که همه از افراد تحصیلکرده بودند، نشان داد که فرمان اداره کشور را می خواهد به دست افراد مسلمان تحصیلکرده که دارای ذهن های بازی هستند بسپارد.

با جمع بندی افکار بالا به این نتیجه رسیدیم که علیرغم اینکه ما مذهبی نیستیم، اما چون حاکمانی مثل بازرگان، سالم و خواستار  پیشرفت کشور هستند می توان با آنها همکاری کرد، علیرغم اینکه دارای عقاید متفاوتی باشیم . ناگهان در رسانه ها خبر از اعدام تعدادی از دست اندرکاران حکومت پیشین درج شد، پرسان پرسان رفتیم تا ببینیم موضوع چیست، گفتند افرادی که اعدام شدند، توسط عوامل خود قصد کودتا داشتند، البته این توضیح نمی توانست تمام پرسش را پاسخ بدهد اما تا حدی قابل قبول بود. در 14 اسفند 57  مراسم بزرگداشت مصدق را پس از سال ها برگزار کردیم و این دلگرم کننده بود.

دومین تلنگر در انتخابات تعیین نوع حکومت به ما وارد شد، چرا که بین بازرگان و خمینی اختلاف افتاد، و خمینی حرف خود را به کرسی نشاند، ” جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم، و نه یک کلمه بیشتر” و متعاقب آن نحوه برگزاری رفراندم که در آن  تنها دو گزینه نظام شاهنشاهی، و جمهوری اسلامی درج شده بود، از دوستانی که در ساختار دولت دم گاوی دستشان بود، پرسیدیم ، این نحوه برگزاری رفراندم عادلانه و منصفانه نیست، پاسخ دادند، امام (خمینی) گفته

همه پرسی به این سبک انجام شود. نتیجه رفراندم، با رقمی معادل 98.5% رای به جمهوری اسلامی، موتوری را که تا آن زمان خاموش بود روشن کرد.

در دانشگاه ها دفاتر گروه ها و احزاب مختلف باز و فعال بودند، اما جسته گریخته می شنیدیم که گروه هایی از جوانان که بنام فالانژ نامیده می شدند، برای افراد عادی و سیاسی غیر حزب الهی مزاحمت ایجاد می کنند، مسئولین در توضیح می گفتند ما نمی دانیم اینها کی هستند، در همان اوان سال 58، خمینی دستور داد خانم ها برای مراجعه به دستگاه های دولتی باید حجاب داشته باشند. و متعاقب این فرمان، عده ای موتور سوار، در خیابان ها به خانم های بی حجاب صدمه می زدند.

طبیعی بود که صدای افرادی مثل من در بیاید که این چه دستوراتی است، اینها کی هستند که در خیابان ها به خانم ها حمله می کنند. بخاطر دارم جمعه و نزدیک ظهر بود با برادر همسرم به سمت دانشگاه می رفتیم، عده ای مردان جوان ایستاده بودند، یکی به من اشاره کرد و گفت “این از آنهاست”، در یک لحظه سی نفر ریختند بر سرم و با مشت و لگد شروع به زدن کردند، بالاخره کسی که بنظر می رسید رییس بود، گفت “دیگه بس”، و آنها ولم کردند.

از همان لحظه دانستم که کشور از چاله درآمده و به چاه افتاده، لذا مخالفت با نظامی که در حال شکل گرفتن بود را شروع کردم، اولین واکنش دادن یک حکم از طرف کارگزینی تحت عنوان “مازاد بر نیاز” بود، وقتی اعتراض کردم که اینجا نیرو کم دارد چطور این حکم صادر شده، جواب دادند، “شما مازاد بر نیاز هستید”، و این واقعه شروع یک ماجرای چهل ساله در جنگ و گریز با جمهوری اسلامی است، در یکی از جلسات مصاحبه، بازجو دائما تهدید می کرد، به او گفتم ، آنچه ما می گوئیم برای کشور و به صلاح شما هم هست، چون برای ادامه حکومت باید مردم بطور نسبی راضی باشند، در پاسخ بازجو گفت، ما دوست داریم کشور را این طوری اداره کنیم، و خیلی هم خوب است، آنهایی که باید راضی باشند، هستند، و بقیه هم مهم نیستند.

این یادداشت شرح مختصر از آن چیزی است که بر ما رفته است، جوانان امروز فکر می کنند، چه کاری از ما بر می آمده که کوتاهی کردیم، زمانی که ملت فریب یک شیطان را می خورد، و با تمام وجود در خدمت اهریمن قرار می گیرد، بخش کوچکی از جامعه چه می تواند انجام بدهد. وقتی مردم آلمان بدنبال هیتلر افتادند، مخالفین چکاری از دستشان بر می آمد.

دوستان جوان، آنچه از دست ما در مقابل جمهوری اسلامی برمی آید، روشنگری مردم، و نصیحت حاکمان است، خوشبختانه یا بدبختانه، عملکرد جمهوری اسلامی در دوره 40 ساله حکومت آنچنان افتضاح، فاسد، زشت، قبیح، سفاک، و کریه بوده که اکنون اکثریت مردم به هویت واقعی هیات حاکمه و اعوان و انصارش پی برده اند، فعلا چگونگی به زیر کشیدن این نادان ها ار اریکه قدرت ، با کمترین صدمه به کشور و مردم مسئله اصلی است.

خیزش های گذشته نشان داد این حکومت برای بقای خود آماده دست زدن به هر جنایتی هست. هیات حاکمه جمهوری اسلامی، حتی به فردای خود و خانواده شان هم رحم نمی کنند. بهترین روش برای به زیر کشیدن این حکومت، حضور انبوه مردم در خیابان ها و عدم بازگشت به خانه تا تکلیف حکومت یکسره شود. همان کاری که در سودان، گرجستان، ارمنستان، و صربستان انجام شد.