انقلابی که در نیمه راه متوقف شد

 

محسن ابراهیمی :

به یاد دهمین سالگرد انقلاب مصر

شکلات برای بچه ها!

در یکی از صحنه های زیبا و در عین حال غم انگیز از لحظات خیره کننده انقلاب مصر، تعدادی کودک در میدان تحریر میخندند و با آهنگی “شعارگونه” بازی میکنند و میخوانند: “مردم خواهان شکلات برای بچه ها هستند”! این طنز موزیکال بچه ها طنین کودکانه ای از مهمترین شعار انقلاب در میدان تحریر بود: “مردم خواهان سرنگونی رژیم هستند!”

جوانی که در همه جنگ و گریزهای خیابانی انقلاب مصر فعال بود و شاهد بود که چگونه نهایتا قدرت سیاسی میان ژنرال سیسی و محمد مرسی – یعنی ارتش و اخوان المسلمین – دست به دست شد، دستاورد انقلابشان را این چنین به تصویر میکشد که یک نشانه پیروزی انقلاب این است که فرهنگ اعتراض در جان و زندگی مردم ریشه دوانده است طوری که حتی کودکان هم “اعتراض” بازی میکنند.

انقلاب مصر مبارک را ساقط کرد  و این خود یک پیروزی بود. اما انقلاب نتوانست پیشروی کند و نظام حاکم را هم زیر رو رو کند و قدرت سیاسی را بدست بگیرد. دقیقا به همین دلیل هنوز تعداد زیادی کودکان کار در خیابانهای مصر به جای اینکه از انقلابشان شکلات دریافت کنند، هنوز مجبورند با شکلات فروشی در خیابانها به کمک مادر یا پدر نان آور خانواده باشند.

انقلاب مصر در هدف بلافاصله سیاسی اش که ساقط کردن مبارک بود پیروز شد. این خود یک پیروزی سیاسی مهم بود اما این پیروزی برای تحقق آرمانها و آرزوهای آن انقلاب یعنی “نان، آزادی، عدالت اجتماعی، کرامت انسانی” که به خاطرش میلیونها انسان به خیابانها ریختند و یک دیکتاتور سی ساله را سرنگون کردند کافی نبود.

سئوال اصلی این است که چرا اینچنین شد؟ چرا انقلاب مصر نتوانست از پیروزی در قلمرو هدف بلافاصله سیاسی فراتر برود؟ پاسخ ساده این است: چون نیروی محرک انقلاب قصد سرنگونی قدرت سیاسی را داشت بدون اینکه تصرف قدرت سیاسی را در دستور بگذارد. به خاطر اینکه این نیرو نتوانست خود را به مثابه نیرویی برای کسب قدرت سیاسی متشکل کند و در قدرت سیاسی نمایندگی شود.

عکسی که انقلاب را شعله ور کرد:

پلیس مصر در میان کشورهای منطقه از  نظر فساد و خشونت و بیرحمی شهرت دارد. این یک طنز تاریخی است که انقلاب مصر روز 25 ژانویه، روز ملی پلیس را برای آغاز قیام انتخاب کرد. این همزمانی اگرچه غیرمنتظره اما تصادفی نبود.همه انقلابها  در یک زمان و در جایی و به بهانه ای جرقه میخورند اما نه آن زمانها و نه آن مکانها و نه آن بهانه ها هیچکدام تصادفی نیستند.  

هشت ماه پیش از انقلاب مصر، ماموران پلیس، جوانی 26 ساله به نام خالد سعید را در یک کافی نت در اسکندریه به طرز فجیعی مورد ضرب و شتم قرار میدهند. خالد سعید همان شب در مقر پلیس جان می بازد. فردای همان روز جوان دیگری به نام وائل غنیم خشم و انزجارش از این توحش پلیس را با راه انداختن یک صفحه فیسبوکی به نام “ما همه خالد سعید هستیم”  نشان میدهد. معلوم میشود جرم خالد سعید تلاش برای انتشار ویدیو کلیپی از نقش پلیس در همکاری با باندهای مواد مخدر بود. این صفحه بسرعت پربیننده میشود چون میلیونها مردم مصر در چهره در هم شکسته و خونین جنازه خالد سعید سیمای خود و فرزندان خود را می بینند.

25 ژانویه 2011  قرار است به مناسبت روز ملی پلیس، برای این نهاد فاسد و سرکوبگر مراسم فرمایشی دولتی برگزار شود. اما با  فراخوان فیسبوکی جوانان معترض علیه خشونت و جنایات پلیس، آنروز به مارش باشکوهی علیه پلیس و حکومت تبدیل میشود. استقبال گسترده از فراخوان علیه پلیس به این خاطر بود که در مصر میلونها جوان واقعا خالد سعید بودند! میلیونها جوانی که در صف ارتش ذخیره بیکاران هر روز شاهد این حقیقت تلخ بودند که از یکطرف زندگی خودشان در چنگال فقر و بیکاری و بی آیندگی تباه میشود و از طرف دیگر لایه ای کوچک در میان ثروتهای افسانه ای غوطه میخورند.  

این چنین بود که فراخوان فیسبوکی برای اعتراض در روز پلیس به آغاز قیام علیه پلیس و رئیس اصلیش مبارک تبدیل میشود. 25 ژانویه آغازگر جنبش عظیمی میشود که در میدان تحریر با پرچم “نان، آزادی، عدالت اجتماعی، کرامت انسانی” کل نظام فقر و استبداد و نابرابری را به مصاف میطلبد.

مبارک رفت، ژنرال سیسی به جایش نشست!

انقلاب مصر در مدت کوتاه 18 روز توانست مبارک را که سی سال در قدرت بود ساقط کند. همه انقلابات در لحظاتی از انکشافشان به شرایطی میرسند که شکست دادنشان نه با گلوله و توحش ممکن میشود و نه با تاکتیکهای سازشکارانه. انقلاب مصر هم در مدت کوتاهی آنچنان قدرتمند شد که دستگاه سرکوب حکومت مصر در مقابلش وضعیت مضحک کسی را پیدا کرد که میخواهد “امواج دریا را با جارو پس براند!” نه گلوله های پلیس، نه چماقداران شتر سوار، نه سخنرانی مظلوم نمایانه و در عین حال پاترونایزینق حسنی مبارک هیچکدام نتوانست عزم میدان تحریر برای ساقط کردن دیکتاتور درهم بشکند و نهایتا مبارک تسلیم انقلاب شد!

رفتن مبارک یک پیروزی سیاسی شعف انگیز بود اما نمیتوانست از نظر انقلابی که همان روز اول در میدان تحریر در کنار شعار “الشعب یرید اسقاط الرئیس” (مردم سقوط رئیس را میخواهند) شعار “الشعب یرید اسقاط النظام” َ(مردم سقوط نظام را میخواهند) را فریاد زده بود پیروزی نهایی تلقی شود. با رفتن مبارک کشمکش انقلاب و ضد انقلاب تازه ابعاد پیچیده تری به خود گرفت که مقابله با آن برای صف انقلاب به اندازه ساقط کردن شخص مبارک روشن نبود و عملا هم نتوانست بر فراز سقوط مبارک گامهای بعدی را بردارد،  نهادهای اصلی قدرت سیاسی طبقه حاکم را در هم بشکند، قدرت سیاسی را بدست بگیرد و نهایتا به بنیادهای اقتصادی نظام حاکم دست ببرد و دگرگونش کند. نهایتا به جای آنکه در نتیجه انقلاب قدرت سیاسی به دست مردم بیافتد، ژنرال سیسی بر تخت خالی مبارک جلوس کرد و انتقامی خونین از انقلاب گرفت.

بازی سیاسی ارتش و اخوان المسلمین در مقابل انقلاب!

انقلابات پدیده های خود ویژه و منحصر به فرد هستند. اما در عین حال انقلابات شباهتهای زیادی دارند. یکی از این شباهتها نقش ارتش در جریان انقلاب است. اینجا منظورم سربازان نیستند که بیشترشان از میان طبقات کارگر و کارکن و کشاورز تامین میشوند و به همین دلیل از یکطرف انقلاب روی این حساب میکند که این فرزندان طبقات محروم به سوی خواهران وبراداران و مادران و پدرانشان و دوستان و هم بازیها و همکلاسیهای سابق شلیک نخواهند کرد و از طرف دیگر خود فرماندهان ارتش همیشه در مقاطع انقلابی از “تمرد” سربازان هراس دارند که البته هراسی واقعی است.

در انقلاب مصر، طبقه حاکم ارتش را بسیار آگاهانه و بسیار زیرکانه در قالب نیرویی به کار گرفت که انتقال از دوره مبارک به دوره جدید را سازمان دهد بدون این که به بنیادهای نظامی که مبارک در رآسش بود صدمات جدی بخورد. زیر فشار قدرتمند انقلاب و با دخالت فعال ارتش مبارک رفت و به جای مردم انقلاب کرده شورای عالی خود همین ارتش (اسکف) قدرت را به دست گرفت تا به نمایندگی از انقلاب، برای آینده سیاسی بعد از انقلاب قانون اساسی جدید و انتخابات جدید و دولت جدید سازمان دهد. وقتی مردم خواهان سقوط ارتش شدند، این بار فرماندهان ارتش و اخوان المسلمین که رذیلانه ترین و مکارانه ترین نقش را در اوج قیام مردم بازی کرده بود دست در دست هم دادند و طی یک بازی سیاسی انتخاباتی مسیر به قدرت رسیدن اخوان المسلمین فراهم شد. وقتی انقلاب تعرض بعدیش علیه اخوان المسلمین را در قالب جنبش عظیم  تمرد به راه انداخت این بار ارتش آنهم به نام ملت به قدرت بازگشت. اگر چه انقلاب از پا نمی افتاد اما بر دوش انقلاب قدرت سیاسی میان نیروهای ارتجاعی دست به دست میشد که نهایتا در سیمای ژنرال سیسی به فرجام رسید.

انقلاب در نیمه راه متوقف شد!

انقلاب مصر راس قدرت سیاسی را ساقط کرد اما نتوانست خود قدرت سیاسی را با تمام نهادهای سرکوب و امنیتی و انتظامی اش در هم بشکند. مبارک رفت و نظام بر سرجایش ماند. آن توده های میلیونی که میدان تحریر را به نماد یاد ماندنی مبارزه علیه دیکتاتوری و فقر و تبعیض تبدیل کردند، نتوانستند از سقوط مبارک فراتر بروند و ساختاری را در هم بشکنند که مبارک بر قله اش نشسته بود. نتوانستند لحظه به لحظه تاکتیکهای رنگارنگ طبقه حاکم برای پایان دادن به انقلابشان را بشناسند و خنثی کنند و پیشروی کنند و نهایتا خود به قدرت برسند. انقلاب مصر قدرتمند بود، میلیونی بود، سرشار از جسارت و عزم و ابتکار بود اما نتوانست در قدرت سیاسی نمایندگی شود. توان پایین کشیدن قدرت سیاسی را داشت اما آلترناتیو سیاسی نداشت.

احمد ماهر (رهبر جنبش جوانان شش آوریل) و وائل غنیم علیرغم برخورداری از کاریسمای نسل جوان و علیرغم تمام تواناییشان برای سازماندهی اعتراض میدانی گسترده با اتکا به فیسبوک و اینترنت نمیتوانند  و نتوانستند حریف ارتش و حزبی مثل اخوان المسلمین باشند که یکی در قدرت بود و دیگری برنامه و سازمانی برای حضور در قدرت داشت. دیدیم که چطور همین وائل غنیم وقتی انتقال قدرت مطرح شد همه امیدش را به البرادعی بست و گفت که برنامه ای برای مقام سیاسی ندارد و دیدیم که چگونه احمد ماهر در بازی انتخاباتی میان احمد شفیق (از فرماندهان ارتش) و محمد مرسی پشت دومی رفت تا از به قدرت رسیدن اولی که نمادی از نظام سابق بود جلوگیری کند و بعدا البته پشیمان شد.

در مقاطعی که قدرت سیاسی میان اخوان و ارتش دست بدست میشد و مردم در خیابانها کشتار میشدند مکالماتی میان جوانان حاضر در میدان تحریر ثبت شده است که به خوبی نشان میدهد خود جوانان به نقص انقلابشان واقف بودند. جوانی خطاب به همرزمانش میگوید: مشکل این است که ما متشکل نیستیم. ما سازمان نداریم. آنها سازمان دارند. و منظور از آنها ارتش و اخوان هستند که زمانیکه مردم برای رها شدن از نظام حاکم فداکاری میکردند برای حفظ نظام و سهمشان در قدرت سیاسی معامله میکردند.

مساله دقیقا همین است. انقلاب سازمان و حزب انقلابیش را نداشت تا مردم انقلاب کرده را در قدرت سیاسی و برای گرفتن قدرت سیاسی نمایندگی کند.. فیسبوک و جوانان فیسبوکی اگر چه برای سازمان دادن اعتراضات میدانی موثر و مهم بودند اما نمیتوانستند و نتوانستند جای حزب سیاسی انقلاب را بگیرند که نیروهای فعال انقلابشان را به سمت برچیدن نهادهای قدرت حاکم رهبری کند، به جای قدرت سیاسی ساقط شده مردم را به قدرت سیاسی برساند و نهایتا نظام سرمایه داری را زیر رو رو کند و جامعه را به “نان، آزادی، عدالت اجتماعی و کرامت انسانی” برساند.  *

20 ژانویه 2021