این عمامه بر سران فقط «آخوند»ند و نه «عالم»!

محمد علی مهرآسا :

سایت «پیک نت»، در یک مقاله ای کوتاه، نوشته بود که آخوندهای مهم و بزرگ قم گفته اند: «طلبه های امروز سواد و معلومات درستی ندارند و “عالم”و آگاه به مسائل فقهی نیستند…»

البته اینکه آخوند جماعت از کوچک و بزرگ، فقه و مسائل شرعی را «علم» می دانند مربوط به این زمان نیست و قرن است که این بی دانش ها خود را عالم تصور و معرفی کرده اند. زیرا در گذشته های نسبتاً دور تنها مسائل شرع و دین را علم می دانستند و عوام فقط آشنا به چنین مقولاتی بود و گاه برخی از کیمیاگری نیز سخن می گفتند که جنبه استهزاء داشت و علم الیقین نبود. از این رو آخوند جماعت خود را عالم می خواند و معرفی می کرد.

اما اصل موضوع و مطلب چیست؟:

نخست بگویم: در داوری نسبت به پیش آمدها و قضاوت درمورد هر امر و پدیده ای باید ابتدا ذهن داور و نظر رأی دهنده از تعصب و دگم اندیشی پاک شود؛ و میدان اندیشه اش خالی از هر نوع حب و بغض یا تمایل و تنافر باشد. در آن صورت داوری بر مبنای خرد و منطق و تنها از روی مدارک و دلیلهای موجود خواهد بود و قابل پذیرش است. همچنین است در تعاطی افکار و بحث و گفتگوها و مجادلات ذهنی و اندیشه، برای آنکه حاصل کار و نتیجه بحث مطلوب باشد، پیش از برداشتن هر گامی، اول باید ذهن خود را از اوهام و ابهام و خرافاتی که در سالهای کودکی و نوجوانی در اثر تلقین و تدریس و توارث نصیبمان شده و به مرور دریافت کرده ایم، خالی کنیم. با این ترتیب، پیش از اقدام به هر کاری لازم است جامه ی تعصب و تعبد را از تن درآوریم؛ و آنگاه با جنگ افزار خرد و دانش و توان منطق و استدلال با اتفاقات و ادعاها برخورد کرده و جدال کلامی با مدعی را در میدان نیک اندیشی بیاغازیم. اگر برهان و منطق حریف را درست انگاشتیم، جوانمردانه به آن اعتراف کنیم. اگر نه مخالفت یکدست با هرآنچه فراسوی دریافتها و برداشتهای ذهنی ماست، نتیجه اش کشتن وقت و خستگی تن و روان است؛ اگر اثبات جهل خود را منها کنیم.

دنیای امروز، جهان دانش و اندیشه ورزی و اکتشافات و اختراعات است. فرمانروائی امروز در جهان، در زیر نفوذ دانشها و دستآوردهای علوم  تجربی است. نگرشهای غلط ذهنی و سفسطه های خرافی، ضمن نادرست بودن، به علت بی ثباتی و گوناگونی و بی پایه و بی مایگی، تأثیری در پیشرفت جامعه ی بشری ندارند و برعکس سبب پسرفت می شوند. امروز جامعه شناسی و تاریخ و جغرافی را نیز که دانشهای نظری اند، ریاضیات در لباس آمار و ارقام به گونه ای درست و پذیرا به ما می نمایاند. هیچ نظریه ای چه تخیل دینی و چه فلسفی تاکنون نتوانسته است به یک راه و روش ویژه برای چگونه زندگی کردن تبدیل شود. تقریباً تمام این نگرش های وهمی و تخیلی یا در خزینه خیال واضعان و باورمندان شان مانده اند؛ و یا اگر عرضه هم شده باشند، هیچ یک به شیوه ای برای ادامه زندگی بهتر تبدیل نشده است. حتا مارکسیسم هم زمانی که پیاده شد، پس از چند دهه یا به سبب ذات خود و یا به دلیل ناکارآمدی دولتمردانِ وابسته، شیر بی یال و دم و اشکمی از کار درآمد و به شکست انجامید و برباد رفت. بر این مبنا سود بردن از گفته ها و به کارگیری دیدگاه های گذشتگان مدعی و مقدس نما که در بیشینه مشکوک و فاقد پایه و اساس است، به عنوان حجت، ره به مقصد و مقصود نمی برد؛ و تنها میدان سفسطه و بساط لفاظی را گسترده تر می کند. بسیاری از اندیشه های فلسفی و تخیلی پیشینیان ما، امروز نفی و رد شده اند؛ چه رسد به سخنان یاوه و لغو عده ای شیاد به نام ملا و یا فقیه و  آخوند و شریعتمدار و یا حتا پیامبر و امام.

منظور من از بیان این مقدمه رسیدن به این نکته است که علم یا آگاهی به مطالب دینی را نباید با علم حقیقی و دانش های تجربی قاطی کرد و یا اشتباه گرفت. در جهان علم دینی وجود ندارد و هیچ یک از دینها جز تخیل محض هیچ مطلبی در دامنه دانش و اندیشه ندارد. به همین قیاس در دین اسلام نیز علم دینی نداریم و آنچه در دینها به نام علم مطرح است، دانش نیست بل نوعی آگاهی به مطالبی است که صحت و سقمش نیز مشکوک است و حتا وجودش موهوم است. حتا موجودیّت پیامبران جز محمد همه وهمی و تخیلی بوده و مشکوکند. موسی به طور یقین موجودی مشکوک و لاوجود است و ساخته قوم یهود. عیسی نسیز یکی از خاخامهای همان دین بوده و بیشتر ادعای پادشاهی داشت تا ملکوت!

در سالهای تحصیل در دبیرستان در درس «عربی» جمله ای را به ما می آموختند به این شرح: «العلمُ عِلمانِ؛ علم الابدان و علم الادیان» و آن را از گفته های محمد پیامبر مسلمانان به مفهوم حدیث معرفی می کردند که معنایش این است: «علم بر دو گونه است؛ علم بدن ها و علم دین ها»

بی تردید ساخت این جمله ی سبک (از هر نظر) ادعائی است واهی و معنا و مفهوم درستی جز دروغ ندارد؛ این حدیثی است جعلی و حاصل و ساخته ی ذهن اندک مایه و متحجر شریعتمداران و آخوندهائی است که به زور و خدعه می خواهند دانسته های خویش را نسبت به مطالب دینی و آگاهی های وهمی و دستورهای مذهبی در زیر پرچم علم پنهان کرده و خود را عالم معرفی کنند.

اینها چه موضوع ها و مطالبی را در ضمن تحصیل یاد گرفته اند؟ آنچه این آخوندها به مغز سپرده اند اراجیفی است از نوع آداب خلا رفتن و شک در نماز و روزه و تعیین مقدار زکات زارع مسلمان از حاصل و دسترنجش!

به این ترتیب در این توهمند که دانش حقیقی را که میدانی بس فراخ دارد و با آزمایش و تجربه به دست آمده است و با وجود اثبات، هنوز دانشمندان به وجود تردید در آن اذعان دارند، با مقولاتی در مورد آگاهی نسبت به چگونگی مستراح رفتن و چگونه غسل کردن، دستور وضوگرفتن، طرز شستشوی اعضا پس از اجابت مزاج، و شک در نماز و وروزه جانشین سازند.

در گویش عربی، علم دو گونه معنا و مفهوم دارد؛ یک مفهوم ش آگاهی از مطالب و مباحث جاری و ساری در جامعه ی خودی و جهانی است که شامل خبرهای گوناگون از هر جهت؛ و آشنائی با رویدادهای مطرح روز نیز می شود که در انگلیسی «نالج» گفته می شود. معنای دومش همین علم حقیقی و یا دانشهای تجربی و انسانی و نظری است که دانشمند می پرورد و نامش ساینس است. به این ترتیب نالج با ساینس تفاوت بسیار دارد و دو مقوله جداگانه اند. همچنین در گویش عربی کلمه عالِم هم مفهوم آگاه را دارد و هم معنای دانشمند را. مثلاً قرآن در آیه ای می گوید:

«هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون…» معنایش « آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند برابرند؟» و در آیة دیگری می گوید: «قُتِلُ فی سبیل الله و اعلمو اِنَ الله سمیعٌ عَلیم» یعنی «بکشید در راه خدا و بدانید که خدا شنوا و آگاه است» و یا در آخر اغلب آیات می گوید: «…و الله یعلُمُ و اَنتُم لایَعلَمون» و یا «لاتعلمون» یعنی «…خدا آگاه است و شما نا آگاه»؛ در تمام این موارد واژه عِلم تنها به مفهوم آگاهی و اشراف به موضوعات است و ربطی به دانش ها ندارد.

بنابراین وقتی آخوندها و ملایان خود را عالم تصور کرده و خویشتن را به نام علما معرفی می کنند، کارشان اگر خدعه و نیرنگ ذاتی نباشد، نشان نادانی و نا آگاهی از دانش است. زیرا علم ادیان نداریم و آن چه ملایان به نام شریعت ساخته و پرداخته اند همه ساخته ذهن بیمار و یا نیرنگ باز آنهاست. بی شک از زمانهای دور نیز دانشهای تجربی کم و بیش بوده و علم تجربی، دانش آموخته های خود را داشته است. مانند عمر خیام، زکریای رازی، کپرنیک، گالیله و… تنها در دو- سه قرن اخیر اوج گرفته و پیشرفتش سریع بوده است.

این حدیث که در بالا به آن اشاره شد، از فرآورده های ذهن آخوندهای درباری است. زیرا در زمان محمد و حتا دوران خلفای راشدین تا سال 150 هجری قمری مبحثی به نام فقه و شریعت وجود نداشته که علم ادیان را بسازد و مسلمانان با انجام رویّه گذشتگان با مراتب و مسائل دین رو به رو می شدند. از زمان امام ششم شیعیان یعنی جعفر صادق فقه شیعی نوشته شد؛ و خلفای بنی عباس نیز چند فقیه سنی را واداشتند تا برای سنیان، آئین شریعت و فقه بنویسند و چهار فقیه به نام های «حنفی، حنبلی، مالکی و شافعی» در برابر فقه تشیّع امام جعفر، کتاب فقه و شریعت نوشتند و با این کارشان سنیان را به چهار گروه تقسیم کردند.

در سده های پیش چون دانشمندان علوم تجربی مانند ریاضی دانان و منجمین و اطبا و خلاصه اربابان دانش … مورد توجه سلاطین و پادشاهان زمان و مکان بوده اند و سلطان و امیر نسبت به آنها نظر لطف و مکرمت داشته است، موضوع سبب حسادت ملاها و آخوندها شده و درصدد برآمده اند تا به نحوی خود را همطراز وهمردیف آن عالمان جلوه دهند. به این ترتیب نه تنها با آن دانشمندان به مبارزه و ضدیّت پرداخته اند، بل نوع آگاهی خود از نماز، روزه، مکروهات و معروف های دینی را به نام علم به پادشاه معرفی کرده و خویشتن را عالم نامیده اند. در مقابل چنان به خود غره بوده اند که صاحبان دانش تجربی و دانشمندان علوم مانند خیام و رازی و بوعلی سینا و حتا فردوسی را تکفیر کرده و از دفن جنازه شان در گورستان مسلمانان جلوگیری کرده اند. بدبختانه اکنون نیز این جماعت خود را عالم معرفی می کنند و خویشتن را با واژه علما معرفی می کنند.

 بدیهی است مقولاتی این چنین، نه تنها علم نیست، بل نوعی آگاهی های مسخره است. این که چه اندازه آب برای یک وضو کافی است و آب کُر چیست؛ و یا روزه دار در مدت روز از چه مناهی باید پرهیز کند؛ و یا شک در نماز را چگونه می توان ترمیم کرد؛ و یا زن زائو چه زمانی می تواند حمام کند، مشتی سخنان بیهوده است که حد اکثر می تواند نوعی آگاهی و اطلاع باشد.

به طور مثال آبی که ملایان به آن «آب ُکر» می گویند و اندازه و حجم آن را تعریف می نمایند و خواصش را بی بو و بی رنگ ذکر می کنند، اگر محتوای نیم لوله ی آزمایش از سوش میکرب حصبه را در آن بریزیم، نه رنگش تغییر می کند و نه بوئی از آن استشمام می شود و آب همچنان زلال و صاف است؛ اما هر که از این آب – به نظر شریعتمداران پاک و تمیز – بنوشد، به بیماری حصبه مبتلا می شود و امکان مرگش زیاد است. پس چنین علمی از بیخ بی بنیاد و غیر قابل قبول است.

اما دانش حقیقی تجربی و نظری علم اصلی است و علما یا دانشمندان به کسانی گفته می شود که در پی یادگیری این گونه دانش ها هستند و در این علوم تجربی که با تجربه و آزمایش و تلاش و کوشش به دست می آیند متبحر می شوند و به کشف و شهودی می رسند. با وجود آنکه دانش حقیقی با دلیل به اثبات رسیده، اما از نظر منطق ریاضی و آزمایشگاه، همین دانش مسلّم نیز از تردید بری نیست و همواره با شک و ابهام همراه است. در حالی که مسائل دینی و آموزه های شریعتی، مسائلی حتمی و تعبدی و لایتغیرند.

کالیفرنیا   -30/12/2018