با چتر نجات از بانکوک – کسب و کار جدید!

يادداشت های اسکندر دلدم :

کسب و کار جدید!

بفرمائيد: اين هم دلالی محبت يا شوهریابی با پانزده هزار تومان حق واسطه گری!

 

 

href=”https://www.facebook.com/Iskandar.deldam/videos/2058491004456355/”>https://www.facebook.com/Iskandar.deldam/videos/2058491004456355/

/

 

استفاده از روش های قدیمی!

بیژن منگنه (وزیر نفت) گفت: ” برای دور زدن تحریم ها و فروش نفت از تجارب گذشته استفاده می کنیم!”

 

دو برگرد حاج حسن!

دو برگرد را ملاخظه بفرمائيد: تکرار تحریم های جدید ترامپ به عنوان عکس العمل شدید حکومت اسلامی!

دونالد ترامپ با امضای فرمان جدیدی فروش اورانیوم غنی شده ایران و واردکردن کیک زرد و انبار کردن مازاد اورانیوم ایران در عمان را ممنوع کرد. دو سه روز بعد حسن روحانی با تبلیغات زیاد همین اقدام دونالد ترامپ را اعلام و به عنوان عکس العمل جمهوری اسلامی در برابر عهدشکنی آمریکا می گوید منبعد اورانیوم خودمان را نمی فروشیم و از کشور خارج نمی کنیم و کیک زرد هم نمی خریم! بعد هم به کشورهای 5+1 دوماه فرصت داده است تا رفتار خود را در برابر جمهوری اسلامی اصلاح کنند! (وگرنه ایران مجبور است مرتبا این مهلت را تمدید نماید!)

يکی نيست بگه که بابا رحم و شفقت هم خوب چیزیه! اینطور توی دل آمریکا و متحدان اش را خالی نکنید، اصولا ضعیف کشی کار خوبی نیست و مقامات کشور همانطور که با ونزوئلا و بورکینافاسو تعامل می کنند و کنار می آیند خوب است به حال آمریکا و متحدانش در ناتو هم رحم کرده و با تهدیدات خود توی دل این کشورها را خالی نکنند!

 

هجوم مردم برای محبوس شدن در زندان های کشور!

برخلاف تبلیغات کشورهای متخاصم و اوپوزیسیون داخل و خارج و حومه کشور مبنی بر گسترش دستگیری ها و بگیر و ببند مخالفان توسط نهادهای مسئول حفظ نظم و آرامش و امنیت کشور، حقیقت این است که امت تورم و گرانی زده که از پس مخارج معیشتی خود و تامین اجاره مسکن و نیازهای ضروری بر نمی آیند عمدا دست به خلاف می زنند تا زندانی شوند و شام و ناهار سیری بخورند و به همین خاطر تا چشم شان به یک مامور نیروی انتظامی و مشابه آن می افتد اگر زن باشد روسری را عقب می زند و اگر مرد باشد شعار هنجار شکنانه می دهد تا دستگیر شده و به زندان دلالت گردد!

در حال حاضر به واسطه بی لیاقتی و بی تدبیری گردانندگان اقتصاد مملکت که اصطلاحا تحریم ها خوانده می شود(!) وضعیت در کش ور بگونه ای است که غیر از مقامات و فرزندان و دامادها و شوهر ننه هایشان کسی از عهده تهیه مسکن و معیشت روزانه خود و خانواده اش بر نمی آید و قاطبه مردم یا بیکارند و یا مستمری و حقوق و درامد ماهیانه اشان کفاف یکی دو روز بیشتر زنده ماندنشان را نمی دهد، و اجاره خانه هم سر به فلک کشیده و کسانی هم که مستاجر نیستند و خانه دارند از پس پول اب و برق و عوارض نوسازی آن بر نمی آیند! به همین خاطر چون زندانیان پولی بابت اطراق در سلول و حمام و تراشیدن سر و سه وعده صبحانه و ناهار و شام نمی پردازند بیشتر مردم ترجیح می دهند روانه زندان شوند!

اقامت در زندان علاوه بر آنکه مخارج اقامت و معیشت و خورد و خوراک و دارو و درمان آنها را به گردن دولت می اندازد سبب شهرت جهانی هم شده و نام شهروندی که تا قبل از زندان رفتن اهالی محل و بعضی افراد فامیل هم او را نمی شناختند سر از بی – بی – سی و صدای امریکا و من و تو یا رادیو فردا در آورده و از کیسه کش سابق حمام و کناس و خرده فروش مواد در پارک ها به عنوان مبارز سیاسی و زندانی عقیدتی نام برده می شود!

گفته می شود با افزایش تورم و گرانی روز به روز به تعداد علاقمندان سینه چاک زندان رفتن و صفوف طولانی جلوی زندان ها اضافه شده و مردم خواستار احداث ” زندان مهر ” به جای ” مسکن مهر ” و زندانی شدن خانوادگی هستند!

شنیده شده عده ای به خاطر طولانی تر شدن مدت اقامت خود در زندان اخیرا بجای برداشتن روسری و مقنعه تا چشم شان به ماموران می افتد شلوار خود را در می آورند!

 

نبودی ناو هواپیمابر آمریکایی در کمتر از یک دقیقه

آمریکا به خاطر وحشت از قایق های تندروی ایران در خلیج فارس که روی آنها مسلسل نصب شده است ناو یکصد هزار تنی یو – اس – اس آبراهام لینکلن را با 90 جنگنده و ده ها اسکادران و ناوهای پشتیبانی به خلیج فارس آورده است و قدرت نمایی می کند.

دریادار فدوی، فرمانده سلحشور نیروی دریایی سپاه، در واکنش به اعزام این ناوگروه به خلیج فارس اعلام کرده که نابود کردن ناو هواپیمابر آمریکایی فقط 50 ثانیه (کمتر از یک دقیقه!) وقت ما را می گیرد.

 

معزول و منصوب!

       در جریان سیل مهیب استان گلستان معلوم شد سيد مناف هاشمی، استاندار، پس از وقوع سیل پست خود را ترک کرده و برای گذراندن تعطیلات نوروزی به خارج از کشور پر کشیده است! و با افزایش خسارات و تلفات و بالاگرفتن اعتراضات مردمی کربلایی اسحاق جهانگیری معروف به معاون اول ضمن انتقاد از بی مسئولیتی استاندار گلستان به علت جاخالی دادن موقع وقوع سیل و مسئولیت نپذیرفتن طی حکمی وی را از استانداری خلع و برکنار کرد.

      اما سیل گلستان سرانجام به تهران رسید و اوس “مناف هاشمی” را به ساختمان شهرداری تهران در خیابان بهشت برد! چرا که حاجی پیروز، شهردار اصلاح طلب تهران، که در موقع انتخاب به این سمت حضور برادرش در یک سازمان برانداز ضد جمهوری اسلامی خبرساز شده بود، طی حکمی استاندار معزول استان گلستان را مشاور اعظم شهردار کرد!

       فکر کنین همونایی که برکنارش کرده بودن تا سر و صدای مردم سیل زده گلستان بخوابد سفارشش را به حاجی پیروز کرده اند!

       بلبد تخصص های سيد مناف در زندگی نامه اش چنين آمده است:

       – تخصص در جاخالی دادن از مسئولیت موقع جاری شدن سیل ویرانگر

       – تجارب به دست آمده طی سفر خارجی در ایام نوروز باستانی و آشنایی نزدیک با مظاهر کفر و فساد در بلاد استکباری

 

هشدار حاجی نمکی!

امروزه، روز با رشد مشکلات اقتصادی و معیشتی، تنها موردی که در دسترس همگان است نیل به دیوانگی و روان پریشی می باشد؛ از نمایندگان مجلس گرفته تا وزرای دولت، که خودشان سهم اصلی در به دیوانگی کشاندن مردم را دارند، یک در میان نسبت به افزایش آمار مبتلایان به بیماری های روانی هشدار می دهند و می گویند اگر وضع به همین منوال پیش برود از هر چهار نفر ایرانی پنج نفر دیوانه خواهند بود!

آمارهایی که تاکنون در مورد تعداد روان پریشان کشور منتشر شده ضد و نقیض است. بعضی آمارها حاکی از خل و چل بودن یک چهارم ایرانیان است. حاجی دکتر سعيد نمکی، وزیر فاقد بهداشت و بی درمان و آموزش زرشکی، هم اخیرا از وجود 30% درصد افسرده حال در میان جمعیت روان پریش کشور خبر داده است!

حاجی با تاکید بر اینکه مردم افسرده و نیازمند فضای شاد هستند با طرح این سوال که چرا روان ‌پریشی‌ها را جدی نمی‌گیریم و برنامه‌های تله وزوزون را شاد نمی‌کنیم، گفت: «بارها از دوستانم در سازمان صدا و سیما خواهش کرده‌ام که تولیدات خود را با پیام‌های شادمان کننده به جامعه عرضه کنید». او تاکید کرد که: «اینکه آخر یک سریال از سازمان پزشکی قانونی، سازمان بهشت زهرا، مبارزه با مواد مخدر و فلان بیمارستان تشکر کنیم، اشتباه است و اینکه برای مثال از اخبار جهان، فستیوال‌های شادی را که در دنیا برگزار می‌شود کمتر به مردم نشان دهیم و در عوض تمام غم‌ها، غصه‌ها، انفجار و خونریزی را به ذهن خسته مردم منتقل کنیم، اشتباه است».

وزیر بهداشت، با اشاره به لزوم تقویت فضای شاد در جامعهء افسردهء ایران، در وسط دعوا نرخ تعیین کرد و گفت: “در عالم تشیع، 14 تولد و 13 وفات داریم؛ یعنی یک شادی اضافه برای مردم داریم(!) اما همه روزها را تبدیل به نوحه‌خوانی و روضه‌خوانی کردن اشتباه است. بنده از کودکی با عشق اباعبدالله الحسین (ع) بزرگ شدم، اما می‌دانم که مردم افسرده نیازمند فضای شادمان‌تر هستند.”

حاج دکتر کربلایی نمکی مثل اینکه خودش هم جزو لیست روان پریش هاست که علت افسردگی جامعه امروز و روانی شدن رعایای حکومت اسلامی را نمی فهمد! و تصور می کند با تهیه و تولید چند برنامهء جلف تلویزیونی و چند دایره دنبک زدن جلوی دوربین تله وزوزون می توان جامعه را از دیوانگی نجات داد!

علت روان پریش شدن جوانان تحصیل کرده و فارغ التحصیل دانشگاهی بیکاری و ناامیدی نسبت به آینده است. جوانان نه شعلی دارند و نه درآمدی و نه امکان ازدواج و تشکیل خانواده. و همین ناامیدی عامل اصلی افسردگی و گرایش به مواد مخدر و مشروبات دست ساز و رشد خودکشی می باشد! و مشکل با نمایش چهار تا سریال کمدی از تله وزوزون حل نخواهد شد! در واقع مردم چنان غرق در بدبختی و ناامیدی هستند که اگر مستر بین و همه کمدین های عالم هم جلوی رعیت جمهوری اسلامی دلقک بازی دربیاورند نیش امت همیشه بدبخت باز نخواهد شد!

عامل افسردگی و روان پریشی رعایای رژيم اسلامی متوازن نبودن درآمد و مخارج آنهاست. وقتی به یک کارگر حقوقی معادل یک چهارم خط فقر داده می شود و این حقوق کفاف حداقل معیشت او را نمی دهد چطور انتطار می رود روانی نشود!

وقتی بر اثر سقوط ارزش پول ملی (بخاطر سوء مدیریت دولت) بهای خانه و اجاره خانه در ایران از نیویورک و توکیو فزونی می گیرد و مردم آبرو دار کارتن خواب و گورخواب و غارنشین می شوند چطور انتظار می رود مخیله اشان عیب پیدا نکند و روانی نشوند!

خود کربلایی نمکی پزشک است و بهتر از ما می داند که برای رشد سلول های مغزی و سالم نگهداشتن سیستم عصبی بدن و خل و چل نشدن مصرف پروتئین ضروری است اما با گوشت کیلویی صد و خرده ای هزار تومان و مرغ و ماهی و لبنیات گران فقط مفسدین اقتصادی و اختلاسگران بیت المال و دریافت کنندگان حقوق های نجومی و فریدون برادر رییس جمهور و برادر معاون رییس جمهور و مقامات عالیه ساکن در ویلاهای پنجاه میلیارد تومانی می توانند به خود و خانواده و زنان صیغه ای اشان پروتئین و گوشت رسانی کنند و بقیه مردم باید گوشت فلان جای خودشان را بخورند و روان پریش شوند!

اینها که گفتیم تنها چند قلم از علل روان پریش و خل و چل شدن امت همیشه افسرده است و در واقع علت اصلی این است که مردم از دست مسئولان و مدیران و مقامات نابخرد و نادان که با تصمیمات خلاف عقل خود وضع مملکت را به اینجا کشانده اند دیوانه شده و مشاعر خود را از دست داده اند و ساده لوحی تمام است که کسی فکر کند با نمایش چند فیلم و سریال و برنامه کمدی و فکاهی از تله وزوزون می توان امت غرق در بدبختی را که کارش از دست مقامات کشور به دیوانگی کشیده از قعر افسردگی بیرون کشید و از این تیمارستان بزرگ نجات داد! علی الخصوص که خود این تله وزوزون (صدا و سیمای بی میلی!) و دلقک هایش چون رامبد نوجوان و مهرانه مدیری متخصص افسرده سازی جامعه هستند!

حسن ختام (يا قبح ختام!) اینکه من هر وقت اسم نمکی وزیر “به” داشت را می شنوم یاد نمکی های دوره گرد قبل از انقلاب شکوهمند می افتم که با گاری اسبی، که بجای اسب یک راس خر با قاطر آن را می کشید، در محلات شهر می گشتند و نمک می فروختند! خوشبختانه سطح تحصیل و آموزش پس از انقلاب شکوهمند بالا رفته و به موازات دیوانه شدن مردم نمکی ها هم وزیر شده اند!

 

احیای شیر ایرانی!

در شرایطی که بازگشت تحریم ها و سوء تدبیر مقامات و مدیران دولت ضعیف و منفعل آشیخ حسن و شرکاء زندگی را بر رعایای جمهوری اسلامی سخت کرده و شیرمردان ایرانی زیر فشار بیکاری و بی پولی و گرانی در حال جان دادن هستند و تورم و گرانی و کاهش ارزش پول ملی در حد پشگل گوسفند نسل ایرانی را در معرض انقراض قرار داده است دولت بی تدبیر و ناامید در یک اقدام فانتزی یک راس شیر دوتابعیتی از انگلستان وارد کرده تا در ازای انقراض نسل “شیرمردان ایرانی” نسل منقرض شده شیر را احیاء کند!

در حال حاضر گرانی و تورم و بیکاری و اجاره مسکن و هزاران مشکل و معضل اجتماعی و اقتصادی “شیرمردان سابق ایران” را در برابر اجحاف دولتی ها، فساد اقتصادی و مالی مدیران، غارت سپرده های بانکی مردم، اجحاف صاحبخانه ها، گرانفروشی کسبه سابقا حبیب خدا تبدیل به “موش” کرده است و نسل شیرمرد ایرانی در معرض انقراض کامل قرار گرفته است و اگر وضع به همین صورت پیش برود به زودی باید نمونه انسان ایرانی را به صورت تاکسیدرمی شده در موزه ها مشاهده کرد!

در چنین شرایطی دولت حاج آشیخ حسن بجای آنکه به فکر احیای زندگی مردم و نجات آنها از خطر موت به علت گرسنگی باشد با قرض گرفتن یک راس شیر انگلیسی از برادران بریتانیایی دنبال تکثیر شیر ایرانی منقرض شده است!

البته به نظر می رسد این اقدام دولت هم مثل سایر اقداماتی که تا کنون در زمینه های مختلف داشته به شکست بینجامد و عنقریب شیر انگلیسی – ایرانی به خاطر خوردن گوشت خر جان به جان آفرین تسلیم کند اما بر فرض محال که دولت محترم یک جنس ماده هم وارد کرد و به عقد و ازدواج این نره شیر درآورد و صاحب اولاد شد! در کجای این مملکت جایی برای اسکان این خانواده شیری وجود دارد؟!

تمام جنگل ها و کوه ها و دشت ها و محیط های طبیعی را جنگل خواران و کوه خواران و زمین خواران و سایر خوار مادر خوران مالک شده و خورده اند و خود رعایا هم یک متر از این محیط زیست طبیعی و انفال را صاحب نیستند تا چه برسد بخواهند در ان شیر رها کنند!

جا داشت دولت به جای آنکه به فکر احیای شیر منقرض شده ایرانی بیفتد فکری به حال رعایای در حال انقراض می کرد و با احیای گاو و گوسفند چند صد گرم گوشت به دست رعایای کم درآمد در حال انقراض می رساند!

 

اطعام سینماگران درپیت کشور توسط سفارت استرالیا

در زمانه حاضر بسیاری از هنرمندان راستین سینمای جهان فستیوال های مشهور و باسابقه سینمایی مانند فستیوال کن، اسکار، لوکارنو، مسکو و نظایر آن را هم به خاطر کاهش سطح فرهنگی یا مسایل سیاسی و یا نمایش فیلم های سطح پایین را طرد و در آنها شرکت نمی کنند اما در مملکت ما فیلمفارسی سازها و بازیگران نوارهای متحرکی مانند رحمان 1400 و یا متری شش و نیم به محض

اطلاع از ولیمه دادن سفارت کشور گوسفند پرور استرالیا و شام و ناهار مجانی خود را داخل باغ سفارت می اندازند. گردهم آوردن تعداد زیادی از سینماچی ها در یک محل معمولاً در همه کشور‌های صاحب سینما کار سختی است، اما در کشور ما سفارت استرالیا با جمع اوری عده ای سینماچی از زیر پل سیدخندان (!) نشان داد کار سهل و اسانی می باشد!

سفارت کشور گوسفند پرور استرالیا چند روز پیش با برعهده گرفتن بخشی از وظایف وزارت ارشاد اقدام به برگزاری فستیوال فیلم های فارسی به صرف شام و ناهار کرد!

تنی چند از نامداران سینمای ایران که ناهار و شام سفارت استرالیا را در مدت برگزاری فستیوال داخل باغ خورده بودند خواستار برگزاری فستیوال های مشابه توسط سایر سفارتخانه ها شده اند تا خوردن شام و ناهار مجانی در این شرایط اقتصادی تداوم یابد!

شایان ذکر است سینما گران علاوه بر پرکردن شکمبه و هزارلا و نگاری خود با غذای مجانی سفارتی، موقع خروج از باغ سفارت نفری یک قابلمه غذا هم زیر بغل داشتند.

سخنگوی وزارت خارجه استرالیا هم از گم شدن قاشق چنگال های روی میز خبر داده و گفته است منبعد پس از پایان فستیوال موقع خروج سینماچی ها و سازندگان و بازیگران فیمفارسی از باغ سفارت جیب های آنها تفتیش خواهد شد!

اگر جشنواره فیلمفارسی را در یک مرکز فرهنگی و یا یک کشور خارجی برگزار کرده بودند توجیه پذیر بود اما داخل باغ یک سفارت وابسته به استعمار انگلیس شبهه برانگیز است.

تلاش یک سفارت خارجی برای عضوگیری از میان اقشار فرهنگی و هنری مسبوق به سابقه است اما وادادن یک قشر بلانسبت هنری بخاطر شام و ناهار سفارتی باعث خجالت و سرافکندگی می باشد!

غرب‌زدگی که شاخ و دم ندارد. حالا اگر یک فستیوال مهم بین‌المللی بود باز یک چیزی، اما جمع شدن یک گله فیلمفارسی ساز در یک سفارتخانه خارجی بدون فکر کردن به این موضوع که اعتبار و پرستیژ آن‌ها به عنوان یک ایرانی باید خیلی بیشتر از این باشد که آن را به پای یک سفارتخانه اجنبی (حالا هر کشوری می‌خواهد باشد) بریزند.

در طول تاریخ سینمای جهان برخی از مشاهیر سینما اساساً برای فستیوال‌های مهمی، چون کن و اسکار هم تره خرد نمی‌کردند، اما فستیوال فیلم‌های ایرانی که سفارتخانه استرالیا آن را برگزار می‌کند علی‌القاعده نباید در حدی تلقی شود که بتواند بخش مهمی از بدنه سینمای ایران را در خود جای دهد، اما ظاهراً ناهار و شام این سفارتخانه‌ها از ابتدا به دهان سینماگران ایرانی مزه کرده و نمی‌توانند به این راحتی از آن دل بکنند.

باز اگر چند سینماگر درجه چندم یا آماتور برای پیدا کردن مثلاً فرصت‌های تازه حضور بین‌المللی آثارشان در این مثلاً رویداد هنری شرکت می‌کردند قابل درک بود، اما واقعاً برای چهره‌های مطرح سینمای ایران جمع شدن در سفارتخانه کشوری دیگر چهره خوشایندی از وجهه ملی و ایرانی به نمایش نمی‌گذارد. سینماگرانی که با دیدن اسم آن‌ها می‌توانیم اطمینان حاصل کنیم که نه مشکلات مالی آن‌ها را به باغ سفارت استرالیا در تهران کشانده و نه قطعاً عقده دیده شدن دارند، چه بسا عینک دودی هم می‌زنند تا مردم عادی در کوچه و خیابان مزاحم آن‌ها نشوند، اما‌ای کاش برای سفرای کشور‌های خارجی هم عینک دودی می‌زدند تا برای پیدا کردن و دعوت از آن‌ها به سفارتخانه‌هایشان به سختی بیفتند و دنبال کار را نگیرند. آیا سینماگران مطرح کشورمان به این فکر نمی‌کنند که اگر هم قرار است جشنواره‌ای خارجی به ایشان جایزه بدهد راهش این نیست که شخصاً در سفارتخانه آن کشور حاضر شوند و از دست سفیر جایزه بگیرند. آیا کسی به ایشان این موضوع ظاهراً بدیهی را تذکر نداده که شأن و منزلت شهروند ایرانی آن هم در موقعیت یک سینماگر مطرح و نامدار بالاتر از آن است که برای گرفتن جایزه‌ای مثلاً هنری خود را به سفارتخانه کشوری ثالث برساند. جایزه گرفتن قطعاً آدابی دارد که همه فستیوال‌های خارجی برای اهدای جوایز باید آن را رعایت کنند و اگر از آن عدول کردند هنرمند ایرانی باید شأن و منزلت خود را به ایشان یادآور شود.

روابط عمومی جشنواره فیلم‌های ایرانی استرالیا اعلام کرده که مراسم اهدای جوایز هشتمین دوره این رویداد با حضور سینماگرانی همچون محمود کلاری، حاج بهمن فرمان‌آرا، علی نصیریان، امیر پوریا، امیر اسفندیاری، جعفر پناهی، محمد اطبایی، غلامرضا موسوی، سارا بهرامی، محسن تنابنده، برادران محمودی، گوهر خیراندیش، بهناز جعفری، سحر دولت‌شاهی، مستانه مهاجر، عباس یاری و جمعی از اهالی رسانه! در باغ سفارت استرالیا برگزار شد.

یان بی‌گز، سفیر استرالیا در ابتدای این مراسم با خوشامدگویی به حاضران جملاتی بر زبان می‌آورد که قابل تأمل است: «ما 50 سال است که در تهران حضور داریم و روابط دیپلماتیک بدون وقفه با ایران داشته‌ایم. لازم نیست من به شما بگویم، سینمای ایران بسیار معروف است و من احساس غرور می‌کنم که ارتباط سینمایی بین دو کشور وجود دارد. همانطور که می‌دانید افراد بسیاری درگیر برگزاری یک جشنواره می‌شوند، می‌خواهم از همه کسانی که برای برگزاری این جشنواره فیلم زحمت کشیدند، تشکر کنم.»

آرمین میلادی، مدیر جشنواره فیلم‌های ایرانی استرالیا هم به مهمانان خوشامد گفته و تأکید می‌کند: «امسال سومین سالی است که افتخار برگزاری این مراسم را در خانه سفیر استرالیا داریم. دوست دارم از آقای سفیر و همسرشان به خاطر این مهمان‌نوازی تشکر کنم. جشنواره فیلم‌های ایرانی استرالیا یک نهاد مستقل فرهنگی است و از سمت هیچ نهاد دیگری در داخل یا خارج از ایران حمایت نمی‌شود. هدف ما معرفی فرهنگ و سینمای ایران در فضای خارج از کشور است. امشب این افتخار را دارم که مراسم را با قدردانی و بزرگداشت یکی از سینماگران بزرگ کشور آغاز کنم، مردی که با فیلم‌های خوبی که بازی کرده، خاطرات ماندگاری برایمان رقم زده است.»

خب این استقلالی که برگزارکننده از آن دم می‌زند هم در نوع خود جالب است، یعنی سینمای ایران در جهان آنچنان فیلی هواکرده که چشمان عده‌ای را در استرالیا به خود خیره کرده و آنان به طور کاملاً مستقل تصمیم گرفته‌اند از این هنر ناب به طور ویژه تجلیل و تقدیر به عمل بیاورند. در توانمندی‌های سینمایی کشورمان تردیدی نیست، اما‌ای کاش این توانمندی‌ها که بار‌ها از سوی محافل مختلف داخلی مورد تمجید قرار گرفته اعتبار خود را صرفاً به پای ملت ایران هزینه می‌کرد.

حالا شاید عده‌ای هم اسم این کار را نزدیک شدن به فرهنگ ملت‌ها بخوانند و از این بگویند که اینگونه از مراسم می‌تواند به افزایش تبادلات فرهنگی میان دو کشور کمک کند، اما قطعاً بزرگوارانی که به این توجیهات متوسل می‌شوند با نگاهی خوش‌بینانه متوجه نیستند که اساساً جایزه دادن و گرفتن به فرد یا جماعتی بدون چشمداشت و مطالبه نمی‌تواند باشد. در واقع هیچ کشوری محض رضای خدا پولش را به پای فرد یا دسته‌ای در کشوری ثالث نمی‌ریزد و به طور قطع برای پولش بیش از آن ارزش قائل است که بخواهد آن را به هدر بدهد. اگر هم فکر کنیم که این جوایز سفارتخانه‌ای با نیت و انگیزه معنوی مثل پاسداشت هنر و از این قبیل تعابیر اهدا می‌شود، باز سخت در اشتباهیم، چون هنر در طول تاریخ به ویژه از سوی تمدن غرب هیچ گاه صرفاً برای هنر رشد و توسعه نیافته است. هنر غربی به ویژه از نوع انگلیسی‌اش! همواره در خدمت غارت، استحمار و استعمار ملت‌های دیگر بوده است. سینمای ایران اگر واقعاً در جهان سری در سر‌ها دارد و مدعی است که می‌تواند جهانی باشد، قطعاً همینطور است این جهانی شدن شرایطی دارد که مهم‌ترین آن استقلال فکری و ابتنا بر فرهنگ ملی است. جایزه گرفتن در سفارتخانه کشور‌های دیگر باید برای هنرمند ایرانی کسر شأن باشد.‌ای کاش سینماگران ما به همان جوایز معتبر جهانی مثل کن و اسکار بسنده می‌کردند چراکه آن جوایز به ظاهر هم که شده وجهه و اعتبار دارند و ظواهر امر را رعایت می‌کنند، اما وقتی قرار باشد سینماگر ما یک پایش در سفارت فرانسه برای گرفتن جایزه باشد و پای دیگرش در سفارت استرالیا و در طول سال مدام از این سفارتخانه به آن سفارتخانه برای گرفتن جایزه برود، دیگر نباید مدعی این باشد که من جایزه‌ام را از دست مردم گرفتم، چون هنرمند اصیل و واقعی وقتی از دست مردم جایزه می‌گیرد، دیگر حاضر نیست تن به هر جایزه حقیری بدهد.

 

خبر جدی: یک کمدین رییس جمهور جدید اوکراین شد!

ولادیمیر زیلنسکی، کمدین محبوب تلویزیون اوکراین، در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد و با استفاده از محبوبیت خود رقبای سیاسی را شکست داد و پیروز انتخابات شد.

زیلنسکی 41 ساله که کوچک ترین سابقه فعالیت سیاسی ندارد در مجموعه تلویزیونی «خادم مردم»، نقش معلمی را بازی کرد که پس از اعتراض به فساد در حکومت، محبوبیت یافت و رییس‌جمهور شد. حالا او واقعاً رئیس جمهور اوکراین شده است!

ولادیمیر زیلنسکی با 41 سال سن تجربهء بازیگری، کارگردانی هنری و تهیه‌ کنندگی سریال‌های تلویزیونی را دارد. او ابتدا در تئاترهای دانشجویی نقش بازی کرد، زمانی که در رشته حقوق تحصیل می‌کرد و سپس بواسطه تیم هنری که با دوستان اش تشکیل داده بود، در یک شوی تلویزیونی طنز با نام KVN شرکت کرد و شناخته شد.

زیلنسکی در آنجا تیم جدیدی با عنوان Kvatral-95 تشکیل داد و از 1999 تا 2003 میلادی در بسیاری از اقمار جدا شده شوروی نمایش‌های طنز اجرا کرد که به یکی از محبوب‌ترین‌ها تبدیل شد و با جذب سرمایه، شرکتی به همین نام تأسیس کرد.

بخشی از حرف‌ها وخاطرات زیلنسکی از زبان خود او پرده از این جذابیت برخاسته از زندگی در بستر جاری جامعه بر می‌دارد:

«من در اوایل دهه 2000 وارد یک مدرسه عالی سینمایی در مسکو شدم و تصورم این بود که لشکری از آوانگاردهای این رشته مرا در محاصره خود خواهند گرفت و با فرزندان معنوی آندری تارکوفسکی یا نواده‌های سرگئی آیزنشتاین همسو خواهم شد. در تضاد با تفکراتم نه نوعی عشق به بیان کشش‌های روحی مردم روسیه در گذشته دور بلکه لزوم بیان دردهای اتحاد شوروی در واپسین سال‌های حیات آن امپراطوری میل غالب در میان اکثر همکلاسی‌هایم بود».

با این مقدمات است که باید بگویم مشاهده سریال تلویزیونی « با بازی زیلنسکی هم مرا در مسیر مشکلات فوق قرار داد و هم زیلنسکی را به من شناساند. زیلنسکی در مجموعهء «خادم ملت» نقش یک معلم صدیق شهرستانی را بازی می‌کرد که به طور اتفاقی و ناگهانی رئیس‌جمهوری می‌شود. کاراکتر او « گولو بورودکو » نام دارد و او نمادی از تمامی مردان دههء 1970 در شوروی سابق است. همسرش او را ترک کرده و همراه با والدینش در یکی از آپارتمان‌های سوسیالیستی مسکو روزگار می‌گذراند. او را به سوی برخی سیاست‌های جاری در مسکو سوق می‌دهند و او می‌کوشد در عین حفظ ارزش‌هایش بازندهء این بازی سیاسی نباشد. استناد و چشم‌ امید او به برخی سیاستمداران گذشتهء جهان است که نقایص کمتری داشتند. آبراهام لینکلن یکی از سرآمدان آنها است.

با این حال جذابیت زیلنسکی و پیروزی قاطعانه وی در انتخابات اخیر ریاست جمهوری اوکراین فقط به‌خاطر مسائل فوق نیست و او موفق است چون در عین مردمی و خاکی بودن راه‌هایی را برای زندگی کشورش در فضاهای آشناتر و مطمئن‌تر گذشته باز نگه می‌دارد. از طرف دیگر زیلنسکی می‌کوشد هویت اوکراینی‌ها را حفظ کند، بدون آنکه وارد یک جنگ محتوم با ارتش آشکارا تواناتر روسیه شود.

پشت این تصویر که رئیس جمهوری جدید اوکراین مردی سطحی و فقط یک بازیگر آثار کمیک تلویزیون و سینما است، مردی آرمیده که چون می‌داند مردم با دیدن این تصویراحساس آرامش می‌کنند، تلاش برای محو آن و ارائهء تصویر و تجسمی جدی‌تر از خود صورت نمی‌دهد. واقعیت امر این است که از سال‌ها پیش هویت اوکراینی‌ها توسط آن چه جامع‌نگری کمونیست‌ها در زمان وجود اتحاد جماهیر شوروی خوانده می‌شد، پیوسته سرکوب می‌شده و حتی پس از ایجاد 15 کشور مستقل در پی تجزیه شوروی و در عصر موسوم به « پساشوروی » اوکراینی کاملاً قدرتمند سر برنیاورد که روس‌ها راکاملاً پس‌بزند. اما اکنون زیلنسکی لزوم یک نوع بازنگری در سیاست‌های پیشین را فریاد می‌زند و اینکه هم می‌توان فرهنگ اصیل شوروی و اوکراینی‌ها را در روابط اجتماعی حفظ کرد و هم روس‌ها را از سیاست‌های سیال و جاری در کی‌یف دور نگه داشت.