“بچۀ ميدون” در ميدان سياست

masoud nogherkar

مسعود نقره‌کار

محسن رفيق‌دوست درگفت ‌وگو با خبرنگار”حوزه احزاب خبرگزاری فارس”، امريکای “درنده خو” را “در حال حاضر بزرگ‌ ترين قصاب آدم‌کشی در جهان ” ناميد و گفت: “هرگاه به قول حضرت امام آمريکا آدم شود ما هم روابط مان را تغيير می‌دهيم.”.(۱) اين دست اظهار نظرها از سوی فردی که مکتوب و شفاهی به آدمکش بودنِ خود اقراروافتخارکرده، و از رهبران مافيای مالی و اقتصادی ست، بی ترديد اسباب خرسندی” امريکا”- به خاطرِداشتنِ چنين دشمنان و مخالفانی طهارتگر- خواهد بود.

کوتاه در بارۀ يک آدمکش حکومتی

در باره محسن رفيقدوست بسيار گفته و نوشته شده است، اما خود او درکتاب خاطرات و مصاحبه های فراوان اش(۲)، بيش از ديگران از خودش گفته وبه خودش مدال و درجه و لقب داده است!

محسن رفيقدوست پيش ازانقلاب بهمن به عنوان جوانی مذهبی پا به ميدان سياست گذاشت. پس از سازمان و گروه عوض کردن های متعدد سرانجام جای واقعی اش را يافت و به جمعيت فدائيان اسلام و هيئت های مؤتلفه پيوست، و از فعالين جوان ِ اين جريان تروريستی شد تا مشی سازمانی و سياسی ” نواب صفوی ” تائيد و تقويت کند. نواب صفوی بعد ازترور نا فرجام کسروی و آزادی اش از زندان، که حدود ۲ ماه بيشتر طول نکشيد، به اين فکر افتاد که: ” يک محفلی، يک سازمانی، يک گروهی، يک جمعيتی را برای مبارزه به وجود آورد. اين فکر به نظرش می آيد که از وجود افرادی استفاده بکند که تا الان مخل آسايش محلات بوده اند. مثل اوباش ها، گردن کلفت ها، لات ها، به حساب آن ها که عربده کش های محلات بوده اند….”. (۳). گروه ترور” فدائيان اسلام” درواقع از جاهل ها و لات های متدين، و همين” اوباش ها، گردن کلفت ها، لات ها، به حساب آن ها که عربده کش های محلات و..”، بودند، شکل گرفت. حاج مهدی عراقی چهره شاخص اين مجموعه است.اين گروه نقطه اتکای اش دسته جات جاهلی و لاتی در هيئت ها ودسته های سينه زنی و تکيه ها، يعنی زيستگاه و محل پرورش ” محسن رفيقدوست” ها بود.

محسن رفيقدوست در خانواده ای” ميدونی” در خيابان خراسان و لرزاده بزرگ شد، پسر پدری که در ميدان امين السلطان( ميدان تره بار و ميدان بارفروش ها) کسب و کار، و اسم و رسمی داشت. شهرت اين ” بچۀ ميدون” اما از روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، که رانندۀ ماشين حملِ آيت الله خمينی شد، پا گرفت. وی همراه با ديگر جاهل ها و لات های متدين، مانند حاج مهدی عراقی، ماشاءالله قصاب، محمد رضا طالقانی و….، گروه حفاظت از خمينی را درمدرسه رفاه وعلوی شکل داد. اين گروه در کنار صادق خلخاالی در زمره ی آغازگران کشتارهای حکومتی ای که ۲۶ بهمن سال ۱۳۵۷ از پشت بام مدرسه رفاه و علوی شروع شد، بود. رفيقدوست همزمان و به دستور آيت الله خمينی مسؤل صدور احکام برای تصرف اموال و اماکن ثروتمندان دوران پهلوی ، و تملک آن دارايی‌ها شد. وی که در جريان های مختلف علنی و مخفی فعاليت نظامی و امنيتی وسياسی داشت از زمان تأسيس وزارت سپاه در سال ۱۳۶۲، وزير سپاه در دولت اول و دوم مير حسين موسوی و رئيس بنياد مستضعفان و جانبازان شد.

دو ويژگی اساسی وجه مشخصه محسن رفيقدوست بوده، و هست: فساد مالی و “دگرانديش ستيزی و آدمکشی”:
۱- فساد مالی محسن رفيقدوست از همان روزهای حضوراش در مدرسه رفاه و علوی چهره نمود. وی از همان هنگام چنگ اندازی به مراکز اقتصادی و مالی را شروع کرد. بنياد مستضفان- که با مصادره ثروت ها- معنا می شد …و گاه از دولت نيز ثروتمند تر بود، لانه ی اصلی فعاليت مافيائی او شد، ” بنيادی که گاه ۴۰ تا ۴۵ درصد اقتصاد غير نفتی کشور را در انحصار داشت که ۳۴۷ مؤسسه را در بر می گرفت (که در اوج کارش از ۱۶۳۰ مؤسسه سخن گفته شده است)، بنيادی که تهيه فهرست کامل دارائی اش امکان پذير نبوده است.” سال ۱۳۶۸ محسن رفيقدوست اعلام کردکه متاسفانه بعد از گذشت چندين سال از فعاليت بنياد هنوز آمار دقيقی از اموال و سرمايه های بنياد دردست نيست ” و بنيادی که گزارش ساليانه ۵/۳ ميليارد دلاری داشت، و بخشی از آن را صرف کمک به تروريسم داخلی و خارجی می شد، اعلام کرد که ديگر ضرر می دهد. (۴)

محسن رفيقدوست که ” حاج محسن” صدای اش می زنند، پس از برکنارکردن خود از بنياد مستضعفان در سال ۱۳۶۸ ، با ثروت هنگفتی که به دست آورده بود بنيادی به نام “بنياد نور” تأسيس کرد که به فعاليت در زمنيه های مختلف از جمله دارو و ساختمان سازی می‌پرداخت. رفيق دوست از اين دست دکان های دو نبش کم بساط نکرد. تشکيلاتی بنام موسسه خيريه گل ياس ولقمان، و دست درازی به تعاونی ها و پروژه های متعدد نمونه های ديگرند.در اين ميانه اما فساد او و همراهان اش به مسائل مالی و اقتصادی ختم نمی شد : ” حجت‌الاسلام هادی منتظری مقدم از مسؤلين بنياد نور در پی فرار يکی از دختران از اين مرکز به اتهام تجاوز و سوء استفاده گسترده از دختران دستگير و محاکمه شد.(۵)

محسن رفيقدوست خانواده را نيز به راه خود کشاند. برادر، پسر( ياسر) و داماد او از عناصر مافيای مالی و اقتصادی در حکومت اسلامی شده اند، و فساد وقتی آشکارتر شد که سال ۱۳۷۴ نام مرتضی رفيق دوست، در پرونده اختلاس ۱۲۳ ميليارد تومانی – ماجرای رفيق گيت – مطرح و سپس مجرم شناخته شده و به حبس ابد محکوم شد. محمد علی شريعتی ازاعضای مجلس شورای اسلامی فاش کرد” مرتضی رفيق دوست اوائل سال ۱۹۹۲، ۲۸ ميليون دلاراز بانک صادرات سوء استفاده کرد.” متهم اول اين پرونده فاضل خداداد اعدام شد. اما مرتضی رفيق دوست به همت ” حاج محسن” پس از حدود ۱۰ سال از “زندان” آزاد شد.(۶) اسنادی نيز موجودند که نشان می دهند محسن رفيقدوست خود نيز در اين اختلاس دست داشت، وی ” پشت چک يکصد و پنجاه ميليون تومانی فاصل خداداد را امضا کرده بود ” (۷)

مرتضی رفيقدوست در مورد فاضل خداداد، متهمی که اعدام شد گفت:
“….اونم بچه تهرونه، مث من بچه ميدون . اونا قبل از انقلاب افتادن تو معاملات بزرگ و خيلی هم پول در آوردن…حالا داستان شده يک ميليارد دلار، اون هم من بچه تهرون برداشته ام و در رفته ام( می خندد)…برادرم کجا برم، من بچه تهرون؟ …آخه همه بچه تهرون نيستن ….” (۸)

۲- آغازآدمکشی محسن رفيقدوست به سال ها قبل از انقلاب بهمن، به دوره ی بلوای ۱۵ خرداد ۴۲ بر می گردد که تا امروز و به اشکال مختلف ادامه يافته است.

پس از رخداد “مدرسه فيضه قم ” به سال ۱۳۴۲، محسن رفيقدوست فردی را که حدس می زد در زدو خوردهای مدرسه فيضيه حضور داشته و آخوندی را کتک زده ، به قتل رساند. رفيقدوست نقل کرده است : ” ….يک شبی که به شدت باران می‌آمد، شايد يکی از شب‌هايی بود که توی تهران کمتر آن جور باران می‌آيد. البته من چند شبی کشيک او را کشيدم با يک چماق حسابی و چون کمتر شبی بود که اين مست نباشد. بالاخره او، از ماشين پياده شد، می‌خواست برود خانه‌اش. من مخفی شده بودم و با چماق زدم توی سر اين. او افتاد و يک هفت هشت تا چماق ديگر هم زدم توی سر و کله اين و هلش دادم افتاد توی جوی آب و رفتم. فردای آن روز شايع شد که يک جنازه‌ای توی ميدان شوش توی آب‌ها پيدا شده و ان شاءالله خدا قبول کند…”(۹)

وی گفته است که اين جنايت را با کسب اجازه از سيد محمدهادی ميلانی، مرتضی مطهری و محمدرضا مهدوی کنی انجام داد.

در مقطع انقلاب، محسن رفيقدوست بسانِ ديگر جاهل ها و لات های متدين با گروه های فشار و کشتارآغاز کرد، و با آمدن خمينی، ” حاج محسن” و حاج مهدی عراقی گروه حفاظت از امام را شکل دادند و سپس در شکل گيری کميته های انقلاب، گروه های کنترل و اداره کننده ی زندان ها ايفای نقش کردند.

محسن رفيقدوست در قتل چهارعضو مسؤل کانون خلق ترکمن، که در۲۹ بهمن سال ۱۳۵۸ به قتل رسيدند، دست داشت (۱۰).وی همکاری در طرح ترور شاپور بختياررا اسباب افتخارخود می داند.(۱۱). از آن تاريخ تا کنون نيزانجام وطيفه و تکليف در اين حوزه را به اشکال محتلف، به ويژه با کمک رسانی مالی و تسليحاتی به گروه های تروريستی داخل و خارج از ايران ادامه داده است.

نَفَس کش طلبی و ” توافق هسته ای”

ماجرای ” برنامه و پروژه هسته ای ” حکومت اسلامی، يا به قول محسن رفيقدوست ” دعوای هسته ای”، قضيه ای روشن شده است، و با تاريخچه و کم و کيف کار آشنائيد. حکومت اسلامی با اهداف سياسی ای که مصارف داخلی و خارجی داشته و دارد،. قلدرمنشانه پا به ميدان “هسته” ای گذاشت تا پنهان از چشم مردم ميهنمان وجهانيان ” بمب اتمی” نيز بسازد. نقشه ی حکومت اما برملا شد. ابتدا محافل بين المللی و امريکا و متحدان اش دوستانه و با زبان خوش از حکومت اسلامی خواستند برنامه ی به ظاهر پنهانی اش را متوقف کند و دست از برنامه ريزی برای ساختن سلاح هسته ای بر دارد. پاسخ حکومت اسلامی تهديدهای لات منشانه و گنده گوئی های عوام فريبانه ی متداول اش بود. ادامه ی روند بی اعتنائی و تبختر حکومت اسلامی کار را به اعمال تنبيه ” تحريم اقتصادی” برای باز داشتن اش از ادامه ی برنامه ” بمب سازی” کشاند. حکومت اسلامی درآغاز “تحريم های اقتصادی” را هم به تمسخر و تحقير گرفت و ژست های قلدرمنشانه بيشترکرد، اما وقتی “چوب تر” و سمبه ی پرزور امريکا را ديد نَم نَمک عقب نشست، و خوشبختانه پيش از آنکه کار به برگزيدن “گزينه نظامی ” بکشد، خطر را جدی يافت و درهمان مرحله ی ” تحريم های اقتصادی” تن به تسليم داد. حتی جاهل ها و لات های متدين و حکومتی، مثل محسن رفيقدوست نيز فکر نمی کردند زمين انتخابی شان اين حد سفت باشد.

تکتيک ” نرمش قهرمانانه” که در واقع جازدن و پذيرش شکست بود، متحقق شد بی آنکه حضرات معترف به اين شکست شوند و ازآن درس بگيرند. حکومت اسلامی طبق روال، شکست را پيروزی جازد و کتک خورده ای رجزخوان شد. رجز خوانی و پرخاشگری هائی که به عنوان واکنش روانی آخونديسم و جاهليسم در قدرت، در برابر شکست می تواند قابل توضيح و فهم باشد.

واکنش آيت الله خامنه ای و بيت و سپاه اش، و جاهل ها و لات های حکومتی مانند محسن رفيقدوست نسبت به اين شکست، ابتدا با ” انکار” آغاز شدند، انکار شکست و جار زدن پيروزی به جای شکست. همراه با انکار، موضوع مورد مناقشه موضوعی فرعی و بی اهميت تلقی شد، و در گام بعدی در کنار هيجان و اضطراب ناشی از واکنشی عصبی وعاطفی در برابر اين شکست ” پرخاشگری” جايگزين انکار و “نفی” اهميتِ موضوع گرديد، پرخاشگری هائی که همراه عربده جوئی و نَفس کِش طلبی و فحاشی، ويژه ی ادبيات جاهليسم اسلامی ست. کافی ست به سخنرانی خامنه ای و مصاحبه محسن رفيق دوست نظری بياندازيد تا موارد اشاره شده را به وضوح مشاهده کنيد.

” …يک دعوايی درباره انرژی هسته‌ای بين ايران و آمريکا و جود داشت که ما به هر دليلی به توافق رسيديم، اما يک روابط بين ما و آمريکا است که تفاوتی نکرده است و مگر چه چيزی عوض شده که قرار است اين روابط تغيير کند و ما ديگر مرگ بر آمريکا نگوئيم…. مگر در حال حاضر بزرگ ‌ترين قصاب آدم‌کشی در جهان آمريکا نيست؟ بنابراين تا وقتی آمريکا دست از اين رفتارهای خود برنداشته است ما مرگ بر آمريکا می‌گوئيم….کسی از حزب “خرهای” آمريکا به ما می‌گويد اين شعار احمقانه است، اگر اين شعار احمقانه است بايد از آنها پرسيد شما چرا ناراحت هستيد؟…..هرگاه به قول حضرت امام آمريکا آدم شود ما هم روابط مان را تغيير می‌دهيم…”(۱۲)

و شنيدن اين دو کلمه آخر، يعنی” آدم شدن” از دهان يک” آدم کُش”، پديده ی پُرروئی و وقاحت را به واکنش هائی که بر شمردم اضافه می کند، پُرروئی و وقاحتی محّرک غثيان برآمده از عفونت حياتی وحش وفاسد.

ـــــــــــــــــــ
منابع:
۱- مصاحبه محسن رفيقدوست با خبرگزاری پارس، جولای ۲۰۱۵
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/07/200145.php
سايت محسن رفيقدوست:
http://rafighdoost.com/
۲- محسن رفيق دوست، خاطرات،مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سال ۱۳۸۳
۳- حاج مهدی عراقی، نا گفته ها، خاطرات، پاريس-پائيز ۱۹۷۸-۱۳۵۷ به کوشش: محمود مقدسی و….، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، چاپ نخست ۱۳۷۰
۴- ايران تايمز، شماره ۹۵۰، سيزدهم بهمن ماه ۱۳۶۸، ص ۴ / سرژ ميشل، فرستاده فيگارئ، کيهان لندن، پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۷۹، شماره ۸۴۲
۵- محکوميت متهمان اصلی “خانه هدايت” کرج تأييد شد. . روزنامه ايران، ۱۹ آذر ۱۳۸۱.http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/-0b250aeb78.html
http://sharghnewspaper.ir/News/90/07/11/12971.html
۶- ايران تايمز، سال بيست وششم، شماره ۱۲۷۰، جمعه۲۵ اسفندماه ، ۱۳۷۴ ص ۷
۷- اکبر گنجی، عالجناب سرخ پوش و عالی جنابان خاکستری، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۹، ص ۸۶
۸- مصاحبه مرتضی رفيقدوست با مجله پيام امروز- و ” بچه ميدون ها” : اتحاد کار، شماره ۱۶ ، مرداد۱۳۷۴
۹- محسن رفيق دوست، خاطرات،مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سال ۱۳۸۳ / و ناصر امينی، ايرانيان (نيويورک)، شماره ۴۴، آذر ۱۳۷۷.
۱۰- اسنادی از اولين آدم ربائی رژيم جمهوری اسلامی
http://www.tabnak.ir/fa/news/73661/
۱۱- حميد شوکت، پرواز درظلمت، زندگانی سياسی شاپور بختيار، نشربازتاب ( آلمان) ۲۰۱۴
۱۲- منبع شماره ۱
منابع ديگر:
۱- رفيق دوست و آن کيسه پر از طلا، دنيای اقتصاد، ۲۴ آذر ۱۳۸۷
۲- جانشينِ ياسر رفيقدوست :
http://www.tabnak.ir/fa/news/73661/
۳- مرکز اسناد انقلاب اسلامی: خاطرات محسن رفيق دوست از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲
۴- ناگفته‌های سپاه پاسداران در گفتگوی شهروند امروز با محسن رفيقدوست، شهروند امروز، ۶ بهمن ۱۳۸۶.
۵- فصلنامه ۱۵ خرداد، شماره ۲۰، بنياد تاريخ پژوهی ايران معاصر، سال ۱۳۷۶
۶- تاريخ قيام ۱۵ خرداد به روايت اسناد ساواک، جواد منصوری، مرکزاسناد انقلاب اسلامی، سال ۱۳۷۸
۷- جواد منصوری، قيام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، دفتر ادبيات انقلاب اسلامی، سال ۱۳۷۶
۸- قيام ۱۵ خرداد به روايت اسناد ساواک، ( ۴ جلد)، مرکز بررسی اسناد تاريخی وزارت اطلاعات، ۱۳۷۹