تشکلات سکولارهای دمکرات و گوهر تعقل

کامبیز باسطوت
چرا ایرانیان سکولار و دمکرات به تشکل خود در یک و یا چند سازمان احتیاج غیر قابل انکاری دارند؟

برای پاسخ به این پرسش باید توجه کرد که در سپهر سیاسی تارخ معاصر ایران، بویژه پس از شهریور 1320، دمکرات های سکولار تشکل سیاسی خود را در سطحی که بتواند مسیر تاریخ ایران را در جهت آزادی، دمکراسی، سکولاریسم و گسترش بخش خصوصی و ایجاد زیر بنای صنایع ایران بدست صنعتگران بخش مردمی قرار دهد و بخشی کوشنده در دنیای آزاد باشد نداشتند.

در این دوران از تاریخ میهن ما، تا انقلاب اسلامی، سپهر سیاسی کشور زیر نفوذ سیاست ورزان ضد دنیای آزاد غرب، متشکل از کمونیست ها، مصدقی ها و اسلاميون سیاسی، و کلاً مخالفان رژیم دیکتاتوری محمد رضا شاه، با دوستی نچندان جدی اش با دنیای آزاد غرب بود. در این دوران هم بود که دیکتاتوری شاه بیشتر به دمکرات ها و صنعتگران و سرشت سکولار کشور آسیب رساند تا دشمنان شاه. کمونیست های پشتیبان و گوش به فرمان روسیه شوروی به روند زهر آلود کردن اندیشهء بخش تحصیل کرده کشور ادامه دادند. مصدقی ها به همدستی با اسلام سیاسی پرداختند و اسلام سیاسی پایگاه خود را در میان بخشی از تحصیل کرده ها ايجاد کرد و این «تحصیل کرده های اسلامی» رهبری سیاسی برای به پیش بردن اهداف اسلامی آخوندها را بدست گرفتند.

در اين ميان، سپهر سیاسی ایران بی بهره از تشکل دمکرات های سکولار بود. این ویژگی سپهر سیاسی کشور که سالزها در حال شکل گرفتن بود در دوران انقلاب 57 چهره خود را به یکباره نمایان ساخت. ایران سکولار و مترقی از جهت اجتماعی، و پیشرفته از جهت صنعتی، و ستارهء درخشان و رهبر ایدئولوژیک خاور میانه، به یکیاره با واقعیت زشت سیاسی ويژه ای روبرو شد که بهپچ وجه آمادگی روبرو شدن با آن را نداشت.

پیروزی انقلاب 57 و آنچه پس از آن اتفاق افتاد حاصل برنامه های اسلام سیاسی، کمونیست ها و مصدقی ها یا جبهه ملی هابود. کمونیست ها و مصدقی ها توانائی جلوگیری از حاکم شدن اسلام سیاسی را داشتند لیکن برای این کار نه شعور سیاسی مورد نياز را داشتند و نه توانائی فکری درک منافع ملی را. صنعتگران متجدد و سکولارهای دمکرات که در این دوران در پراکندگی سیاسی بودند محکوم به تحمل دیکتاتوری حکومت اسلامی و یا ترک میهن شدند. نبودن تشکل دمکرات های سکولار و پشتیبان صنعتگران جریان سیاسی کشور را در اختیار ماجراجویان سیاسی قرار داد که آخرین آنها همين حکومت اسلامی است و تنها تشکل دمکرات ها دریچه امید را بروی مردم باز خواهند کرد.

پرسش دومی هم در کار است: این تشکل های سکولار دمکرات بايد چگونه ویژگی هائی داشته باشند تا بتوانند آزادیخواهان دمکرات و سکولار و صنعتگران بخش خصوصی را بخود جذب کنند؟

برای يافتن پاسخ بايد به ياد داشته باشيم که برای مردم آزادیخواه سکولار و دمکرات ایران، و صنعتگران و تکنوکرات های کشور، هنوز روند مبارزه برای نابودی دیکتاتوری و تحصيل سربلندی ایران، که از انقلاب مشروطیت آغاز شده است، با انقلاب واپسگرای عهد عتیق و ارتجائی 57 بپایان نرسیده است.

ایرانیان سکولار و دمکرات که در دنیای آزاد غرب زندگی می کنند می توانند با تشکیل انجمن های سیاسی خود در سپهر سیاسی ایران نقش خود را برای آزادی و دمکراسی ايفا کرده و وظیفهء ملی خود را انجام دهند. ایرانیانی که در خارج صنعتگران و تکنوکرات های موفقی هستند می توانند با ایجاد تشکل های سیاسی خود براحتی مردم آزادیخواه سکولار و دمکرات را گرد هم جمع کرده و رهبری سیاسی مورد احتياج مردم ایران برای سرنگون کردن رژیم دیکتاتوری اسلامی را فراهم کنند. وجهه و اعتبار اجتماعی که صنعتگران و تکنوکرات های ایرانی در خارج دارند آنچنان کوبنده است که می تواند مبارزه برای آزادی ایران را در دوران کوتاهی بواقعیت پیوند دهد.

در انقلاب مشروطیت هم صنعتگران ایران انقلاب را آغاز کردند و بويژه از لحاظ مالی خرج آن را، چه در شاه عبدل العظیم، چه در قم و چه در سفارت انگلیس فراهم کردند. آنها در مجلس فکر پیشنهاد تشکیل بانک ملی را ارائه دادند و پشتیبان شخصیت های مترقی آزادی خواه مخالف دیکتاتوری شاه و آخوند بودند. امروز هم اگر سکولارهای دمکرات صنعتگر و تکنوکرات رهبری سیاسی مبارزه برای آزادی ایران را بدست نگیرند نیروهای سنتی سیاسی کمونیست، اسلامی و مصدقی که مسئول حاکم شدن رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی هستند همچنان بر سپهر سیاسی کشور در خارج و داخل حاکم خواهند بود و مردم آزادیخواه ایران را از درگیری در سیاست منزجر نگاه خواهند داشت. صنعتگران و تکنوکرات های خارج باید توانائی بالقوهء سیاسی خود را در عمل نشان دهند و به مردم آزدیخواه ایران این فرصت را بدهند تا از آنها برای نجات ایران بهره ببرند.

سکولارهای دمکرات بیش از این نباید اجازه دهند تا کمونیست های دشمن دنیای آزاد فکر جوانان ایران را با کینه و نفرت از صنعتگران، با کاربرد صفاتی همچون سرمایه دار و استعمارگر زهرآلود کنند و از آنها آدم های ماشینی خشمگین بسازند؛ درست مانند کاری که اسلام سیاسی با افسانه های دروغین مذهبی خود با مردم ایران کرده و بسياری از انسان ها را آنچنان در خلسهء روانی مذهبی برده که براحتی دست بهر جنایتی می زنند؛ همانگونه که در چهل سال گذشته در حکومت رژیم اسلامی شاهد آن بوده ایم.

دیگر زمان آن رسیده است که صنعتگران و تکنوکرات های ایران باین دگرگون سازی روان جوانان ایران برای تثبيت حاکمیت دیکتاتوری اسلامی و نفوذ فکری کمونیست ها در میان تحصیل کرده ها پایان دهند تا ذهنیت ملی مردم در جهت آزادی فکری، رفاه مردم با پیشرفت صنایع و دمکراسی قرار بگیرد. صنعتگران و تکنوکرات ها توانائی فکری و مالی و وجه اجتماعی لازم را دارند تا جنبش سیاسی دمکراسی و آزادیخواهی را در ایران رهبری کنند و مانند پیشینیان خود در انقلاب مشروطیت به وظیفهء ملی خود عمل کنند. صنعتگران و تکنوکرات های ایرانی باید بپذیرند که سرانجام آن روزی فرا رسیده است که لازم است دوران کنارگیری آنها از سیاست بپایان رسد و آنها نقش خود را در سربلندی ایران بازی کنند. استعدادهای سیاسی سکولارهای دمکرات می باید توسط صنعتگران وت کنوکرات ها پشتیبانی بشوند و پرورش داده شود تا به کمال برسند. این است ویژگی نیروی سیاسی که می تواند مردم ایران را از چنگال دیکتاتوری اسلام سیاسی نجات دهد. و يقيناً اگر یک نیروی اجتماعی همراه با رهبری سیاسی صنعتگران و تکنوکرات وحود داشته باشد مردم آزادیخواه و سکولار و دمکرات به آن می پیوندند.

باید بپذیریم که آن دسته از مردمان درماند و بازنده در زندگی شخصی که خود را «پيشاهنگان طبقه کارگر» می دانند و خواب کارگر شدن تمام مردم ایران را می بینند و در دیکتاتوری اسلامی به رویای افسانه ای ضد دنیای آزاد و آمریکائی خود رسیده اند هرگز در پی نابودی دیکتاتوری اسلامی نخواهند بود و در عين حال اينگونه نیروی سیاسی هرگز جذابیتی برای مردم آزادیخواه سکولار و دمکرات ندارد.

مصدقی ها که خود را در افسانه کودتای آمریکائی ضد مصدق غرق کرده اند و با آن جبهه ضد آمریکائی و دنیای آزاد خود را ساخته اند نمی توانند از پایگاه سیاسی همانند خود يعنی اسلام سیاسی جدا شوند. حکومت اسلامی و اسلام سیاسی چتر ضد غربی و آمریکائی را برافراشته است و اين چتر سایهء فکری ایده آلی برای مصدقی ها و کمونیست ها، هم در داخل و هم در خارج ایران، برای آنها فراهم کرده است و آنها نمی توانند از زیر آن خارج شوند. بهمین علت مخالفت های آنها با جمهوری اسلامی مرز معین و محدودی دارد و هرگاه نابودی جمهوری اسلامی مطرح می شود همگی شان در یک جبهه کنار هم قرار میگیرند.

سکولارهای دمکرات و صنعتگران مردمی، در مبارزه برای نابودی حکومت اسلامی، ابتدا باید از خط اول دفاعی رژیم اسلامی – که کمونیست ها و مصدقی ها هستند – بگذرند تا متحقق شدن ایرانی پیشرفته با مردمی مرفه با قرار گرفتن در دنیای آزاد امکان پذیر شود. بدون برخورد انتقادی جدی با داستانوارهء سیاسی این دو گروه و ویران کردن ذهنیت سیاسی – تاریخی خاصی که آنها ساخته اند اهمیت يافتن دمکراسی و آزادی و توانائی بدون مرز صنعتگران در راستای ساختن یک زندگی مرفه و پیشرفته برای مردم امکان پذیر نیست. اما ما بخوبی میدانیم که کمونیست ها و مصدقی ها در تمام طول تارخ خود تلاش خستگی ناپذیری داشته اند تا مردم ایران را به دنیای آزاد بدبین کنند و در نهایت با همکاری با يکديگر وارد جنگ با دنیای آزاد شده اند.

مبارزه برای استقرار تعقل و ذهنیت سیاسی نخست باید در میان سکولار هائی آغاز شود که بخش قابل ملاحظه ای از آن بشدت تحت تأثير تعقل و ذهنیت سیاسی کمونیست ها و مصدقی ها بوده و در حال جنگ با دنیای آزاد هستند. شدت اين امر بدان درجه است که آنها حتی تن به همکاری با حکومت اسلامی می دهند. سکولارها نخست باید ستون پنجم اسلام سیاسی را در میان خود نابود کنند و اين امر تنها با مبارزه انتقادی و استدلالی برای دوبار نویسی تاریخ معاصر ایران امکان پذیر است.

تشکل های سکولار دمکرات پشتیبان صنعتگران و بخش خصوصی، بدون داشتن این ویژگی ها، ظرفیت فکری لازم برای گسترش پایگاه مردمی خود را کسب نمی کنند و در وضعیت ابتدائی باقی می مانند.

وقتی که از صنعت و صنعتگری سخن گفته می شود نباید صنعت را تنها به سازندگی ماشین آلات محدود کرد و درک سنتی و محدودی از صنعتگر داشت، بلکه بايد معنی آن را در متن امروزی آن در خلاقیت و سازندگی و تکنولوژی پیش رفته . در کمیتی گسترده در چشم انداز داشت. در واقع می توان هر آن حرفه ای را که بتواند تعداد قابل ملاحظه ای شغل برای مردم ایجاد کند و با ثروتی که تولید می کند زندگی آنها را بگرداند یک صنعت نامید. بنابراین، در یک کشور همانطور که صنعت فولاد سازی و اتومبیل سازی وجود دارد صنعت بانک داری، صنعت تولید پوشاک و صنایعی که برای تفریح و تفنن مردم وجود دارد (مانند صنعت موسیقی و سینما) نيز صنعت محسوب می شوند؛ صنايعی که تعداد زیادی شغل تولید می نماید و مردمان فراوانی شادی و سرگرمی خود را در آن می جویند و بدون آن روزگارشان نمی گذرد.

در اين چهار دهه بخش های مختلف صنعتی ایران با دشمنی آشکار اسلام سیاسی روبرو بوده اند و هستند. صنعت موسیقی و آوازه خوانی و سینما، که در دوران پس از انقلاب مشروطیت و بویژه در دوران پهلوی ها شکوفا شدند و پیش از انقلاب اسلامی به اوج خود رسیدند، با وجود ینکه تعداد مردمان زیادی در آنها کار می کردند، هرگز تشکیلات حرفه ای خود را که هبا تعقل همراه باشد نداشتند و جایگاه سیاسی خود را – که از منافع آنها در برابر دشمنان آشکار آزادی هنری و امنیت شغلی و مالی، يعنی اسلام آخوندی و کمونیست ها دفاع کنند – نداشتند.

گردانندگان صنایع موسیقی و سینما هنوز هم پی نبرده اند که برای دوباره سازی صنعت خود احتیاج به سازمان بندی نیرومندی دارند تا بتواند از آزادی هنری و امنیت مالی و شغلی آنها دفاع کند. در دوران انقلاب 57 و حتی پیش از آن، لازم بود که هر سینماگر و یا دوستدار سینمائی در برابر آتش زدن سینماها توسط پامنبری های آخوندها موضع سیاسی مستحکمی میگرفت و در برابر انقلابی اسلامی و آخوندی می ايستاد و برای حفظ رفه شادی آور و هنری خود مبارزه میکرد.

کسانی که هرگز نمی دانند و يا پی نبرده اند و يا ندیده اند که می توان دستگاه سیاسی ديگری داشت که اجازه می دهد آنها آزادانه در حرفهء خود پیشرفت کنند و شکوفا شوند و از میوهء کار خود بهره مالی ببرند، همواره از جهت سیاسی غافلگیر می شوند و مثل دست اندرکاران صنعت سینما و موسیقی ایران به یکباره همه چیز خود را از دست می دهند؛ آن هم تنها بخاطر اینکه دوستان و دشمنان سیاسی خود را در وقتی که می توانستند نشناخته اند.

پيش از انقلاب، محبوب شخصیت هائی که صنعت موسیقی و سینمای ایران بروی آنها بنا شده بود از پشتیبانی مردمی گسترده ای برخوردار بودند، بطوری که براحتی می توان گفت که تعداد علاقمندان شان از طرفداران آخوندها بیشتر بود. این دو گروه در دو طیف حرفه ای متضاد قرار داشتند و در حالی که آخوند ها با افسانه های دروغین خود مردم را غمکین، خشگ مغز، متجاوز خشن بحقوق انسانی می کردند و، همچون نماد بی شعوری و بی معرفتی بدنبال برده گرفتن مردم بودند، شخصیت ها و کارکنان پر شمار صنایع موسیقی و سینما در پی شادی و امیدوار کردن مردم عمل می کردند. آنگاه چنانچه شخصیت های موسیقی و سینمائیایران در برابر تجاوز آشکار آخوندها و پامنبری های آنها ایستاده بودند نه تنها جایگاه پر احترام خود را در جامعه حفظ می کردند بلکه شغل هزاران نفر که در صنعت موسیقی و سینما کار می کردند را حفظ می کردند و نيز بخشی از نیروی سیاسی می شدند که ایران را از حکومت دیکتاتوری آخوند و پامنبرهایشان نجات می دادند.

صنعتگران ایران که در دوران پهلوی ها برای اولین بار از امنیت بی سابقه ای در بهره مند شده بودند صنایع پیشرفتهء جدید ایران را بنیاد گذاشتند و به موفقیت های قابل ملاحظه ای دست یافتند. این در شرایطی بود که رژیم پهلوی ها بیشتر علاقمند بود که نوسازی صنایع کشور در اختیار و توسط دولت باشد تا بخش خصوصی که شامل پیشازان خطرورز صنعتگری بود که بخاطر باور به چشم انداز صنعتی خود از هر خطر کردن مالی ابا نمی کردند؛ در حالی که دولت صنایع بزرگ مانند صنایع برق، دخانیات، ساختن و کنترل بندرها، راه آهن، استخراج معادن بویژه نفت و غیره را انحصاری کرده بود. همچنین دولت زیر نفوذ کمونیست ها محدودیت های قابل ملاحظه ای برای بخش خصوصی ایجاد می کرد؛ مانند تعیین قیمت های اتومبل تولید شده در کشور، کنترل قیمت ها و زیر فشار گذاشتن بخش خصوصی توسط وزارت کار.

در اين ميان، دو جریان اقتصادی در کشور در یک زمان در حال رشد بودند، یکی بخش خصوصی سنتی بازار در ارتباط با آخوند ها، و دیگر بخش خصوصی جدید بی اعتنا به آخوندها. پشتوانه سیاسی بخش اقتصادی بازار – که بیشتر اقتصاد سرویس یا خدمات را فراهم می کرد – با آخوندها و پامنبری های آنها بود؛ در صورتی که بخش خصوصی جدید – که صنایع اتومبیل و ماشین های مصرفی مردم را می ساخت و صنایع دیگری مانند موسیقی و سینما و سایر صنایع خدماتی را می گرداند – اتکایش کاملا به دولت بود و سازمان بندی سیاسی مستقل خود را نداشت تا بوسیله آن ز منافع آن در برابر دولت و یا آخوندها از خود دفاع کند.

پیش از انقلاب با وجود اینکه بنظر می رسيد آخوند ها و اسلام سیاسی بطور کلی ناتوان شده اند اما هنوز حکم دولتی در دولت برا داشتند و مستقل عمل می کرند و بعنوان یک نیروی واپسگرا کاملا سرکوب نشده بود چرا که بخش سنتی بازار بیشترين مالیات خود را به آخوند ها می داد تا به دولت قانونی ایران.

بنابراین کشور دو دولت داشت که تعقل سیاسی آنها در تضاد با یکدیگر بود: ایران متجدد از نیروی مترقی و متجددی برخوردار بود مانند دولت و ارتش نوين و سکولار و بخش صنعتی خصوصی متجدد و سکولار. لیکن این نیروی سیاسی بزرگ و شگفت آور، با وجود دیکتاتوری محمد رضا شاه، ظرفیت کردار مستقل برای بقای خود را دارا نبود و، بدون وجود استقلال ارتشی و دولتی، در راستی حفظ دست آوردهای انقلاب مشروطیت نیروی دفاعی چندانی نداشت. اسلام سیاسی اما در برابر شاه مجهز شده به آموزش یافته های اسلامی بود. افزون بر آن بخش خصوصی صنعتی متجدد و نو میدان سیاست و داشتن نقشی در آن را بکلی ترک کرده بود و برای بقای خود متکی به شاه بود. در نتيجه مانند هر رژیم متکی به دیکتاتوری که دچار رخوت و سالمندی شده باشد در برابر دیکتاتور پر انرژی جدیدی که بتازگی شکل گرفته و دارای کادرهای کوشندهء اسلام سیاسی است محکوم به شکست بود.

باری، به اکنون بر گرديم: برای نجات ایران از یک دیکتاتوری اسلامی عهد عتیق، و برای برپائی آزادی، دمکراسی و وطنی سکولار، صنعتگران ایران – در هر صنعتی که هستند- می باید اقدام به سازمان دهی خود کنند و از طريق آن از امکانات فراوان فکری و پولی خود برای نجات ایران استفاده نمايند.

سکولار دمکرات ها، برای شکست دادن اسلام سیاسی، احتیاج به کادرهای سیاسی پر انرژی، کوشنده و سرشار از عقلانيت دارند. وجود این استعدادهای ناشناخته است که می توانند اعتماد مردم سکولار و متجدد ایران را بخود جلب کند و ایران آزاد، متجدد و سکولار را دوباره به دنیای آزاد پيوند دهد تا مردم بتوانند از تمام مزایای فراهم گشته در ایرانی آزاد و در کنار دنیای پيشرفته بهره مند شوند.