جدال سنت و مدرنیسم؛ قسمت سوم

محمود طوقی :

شیعه در لغت :

شیعه در لغت به معنای حزب است و به هوادارن امام علی  تنها اطلاق نمی‏ شد. در تاریخ ما شیعه عباسیه را هم داریم که به حزب و هواداران فرزندان عباس اطلاق می‏ شد.

نخستین انشعاب

شیعه نخستین انشعاب در اسلام است و علت آن مسأله جانشینی بود.
پیامبر اسلام که مرد، مرگ او ناگهانی بود. به روایتی فرصت نیافت و به روایتی دیگر خواست که وصیت کند قلم و کاغذ خواست اما عمر مخالفت کرد و گفت پیامبر دیوانه شده است. و پیامبر از نوشتن وصیت صرف‎نظر کرد. و عده ای بر این باورند که در غدیر خم پیامبر مسأله جانشینی را حل کرده بود.
روایت دوم به نظر نمی ‏رسد با حقیقت تاریخ نزدیک باشد پیامبر اسلام آن‏قدر نفوذ معنوی و کلامی داشت که عمر جسارت نکند او را از نوشتن وصیت باز دارد.
نسبت به روایت سوم که هواداران امام علی به آن تکیه و استناد می‎کنند مورد قبول جمهور مسلمانان نیست  وجای چون و چرای بسیار دارد و مخالفان استدلال می کنند  اگر به راستی در غدیر خم منظور رسول اسلام از حمایت علی، تعیین جانشینی بود، بعید به نظر می رسد اعرابی که در حجه ‏الوداع همسفر پیامبر بودند و شاهد وقایع غدیر خم بودند. بعد از مرگ رسول ساکت بنشینند و بر خلافت علی گواهی ندهند. از یاد نبریم که عرب صدر اسلام گفتار و کردار رسول را وابسته به منبع وحی می ‏دانستند. و به سادگی از مسأله جانشینی که بدون شک و نزد آنان خبری از عالم غیب بود، نمی گذشتند.
به‎هررو هر دو طرف موافقان و مخالفان علی آن‏قدر به نظرات خود باور دارند که مناقشه ‏ای بزرگ و انشعابی بزرگ شکل گرفت.

اصول عقاید شیعه

شهرستانی در کتاب الملل‏ والنحل پنج اصول برای شیعه می‏ شمارد.
۱-حق مطلق خلافت و امامت از آن علی است.
۲-حق خلافت تابع اصل شایستگی نیست، تابع اصل وراثت است.
۳-ماهیت دین و ایمان در این اصل است.
۴-امامان در اعمال و کردار خود معصوم ‏اند.
۵-تقیه مجاز است. تقیه پنهان کردن نظر مؤمن است وقتی برای او خطر جانی دارد.

نخستین انشعاب در شیعه: کیسانیه

بعد از شهادت حسین سومین امام شیعه عده ‏ای محمدبن‏ الحنفیه را امام خواندند. محمد برادر ناتنی امام حسین بود. از مادری که دختر پیامبر نبود بلکه کنیزی بود از قبیله حنفی. هواخواهان او در سال‏های۶۸-۶۶ تحت رهبری مختار قیام کردند. و به نظر می ‏رسد که به‏ خاطر کیسان ابوعمر رئیس موالی که در لشکر مختار بود. آنان به کیسانیه شهرت یافتند.
کیسانیه بر این باور بود که علی امامت خویش را به سبب خویشاوندی به دست نیاورد بلکه به‎خاطر مرتبت روحانی‏ اش به جانشینی رسید. و شرط امامت ارث نیست، مرتبت روحانی است. آن‎ها امامان خود را به ترتیب، علی، حسن، حسین و محمدبن ‏الحنفیه می ‏دانستند.

چهار انشعاب در کیسانیه

محمدبن ‏الحنفیه در سال ۸۱هجری مرد. و نسبت به قیام مختار نیز حالت ابهام و انتظار به‎خود گرفت و شرکت مستقیم در قیام نکرد. به همین خاطر بعد از شکست مختار حکومت به او کاری نداشت. اما بعد از مرگ‏ش چهار انشعاب در هواداران او صورت گرفت:
۱-عده ‏ای به این باور رسیدند که آخر دنیا نزدیک است و دیگر نیازی به امام نیست.
۲-عده ‏ای علی فرزند او را امام پنجم دانستند.
۳-عده ‏ای دیگر ابوهاشم فرزند دیگرش را به امامی برگزیدند. و اعلام داشتند که ابوهاشم علوم غیبی را از پدر به ارث برده است پس جانشین روحانی پدر هموست. پس از مرگ ابوهاشم هواداران او به قیام ابومسلم پیوستند و شایع کردند که ابوهاشم حق امامت خود را به خاندان عباسیه منتقل کرده است. این گروه به راوندیه معروف بودند.
۴-عده‏ ای دیگر بر این باور بودند که محمد حنفی نمرده است. بلکه در غاری پنهان شده است و روزی ظهور خواهد کرد و عدل را بر زمین برقرار می‏کند.

شیعه امامیه

اما عده ‏ای دیگر از شیعیان بر این باور بودند که تنها سادات می‏ تواند به امامت برسند. ؛سادات یا حسنی اند یا حسینی، یا فرزندان امام حسن ‏اند یا فرزندان امام حسین و به‏رروی باید از بطن فاطمه دخت پیامبر باشند. و محمد بن‏ الحنفیه مادرش کنیزی است حنفی.
پس محمد را سید نمی‏ توان شمرد و به امامت نمی‏توان برگزید.
اینان علی ملقب به اصغر و معروف به زین ‏العابدین را به امامت برگزیدند. بعد از فوت امام چهارم، امامت به محمدباقر پنجمین امام شیعه رسید.
انشعاب دوم در شیعه
اما عده ‏ای از شیعیان که از وجه میانه ‏روانه محمدباقر راضی نبودند برادرش زیدبن ‏علی را که از طرفداران پرشور و جدی برخورد با امویان بود را به امامت برگزیدند. زید به کوفه رفت تا قیام هواداران خود را رهبری کند.
خلیفه هشام ابن‏ عبدالملک سپاهی برای سرکوب قیام فرستاد. و پس از ده ماه جدال، قیام سرکوب شد و زید کشته شد.

اصول عقاید زید

زیدیه به اصل توارث در امامت معقتد نبودند. و امامت را جانشین روحانی می‏ دانستند و بر این باور بودند که مردم می‏ توانند هر یک از دودمان علویان را به امامت برگزینند. امام باید مقام خلافت را تحصیل کند. و به عبارتی فعال و صاحب اراده باشد و برای امام صفات خاصی قائل نبودند. برخلاف شیعه امامیه که برای امام صفاتی شبیه صفات پیامبر قائل بودند.

انشعاب سوم در شیعه

بعد از فوت امام پنجم، امامت به جعفرصادق رسید امام جعفرصادق فعالیت سیاسی نداشت، اما در بخش علوم مذهبی فعال بود. او را بنیانگذار فقه امامیه می ‏دانند.
امام جعفرصادق در کنار خود فردی را داشت به نام ابوالخطاب که شایع کرد امام تجسم آفریدگار است. امام جعفرصادق او را از خود راند. و خطاب، فرقه خطابیه را درست کرد که یکی از فرقه ‏های غلاه شیعه بود. غلاه شیعه آن‏قدر در مقام علی غلو می‏ کردند که علی را به مقام الوهیت می ‏رساندند.

انشعاب چهارم در شیعه

امام جعفرصادق در زمان حیاتش پسر چهارم خود را به امامت برگزید (موسی) اما سه برادر دیگرش این انتخاب را نپذیرفتند. و اسماعیل و عبداله و محمد دعوی امامت کردند.
در میان این سه تن هواداران اسماعیل فرزند ارشد امام قدرتمندتر و کثیره‎العده ‏تر بودند. اما اسماعیل در زمان حیات پدر، مرد و هوادارانش پسر او محمد را امام هفتم نامیدند.

شیعه دوازده امامی

اما عده ‏ای دیگر از شیعیان موسی کاظم را به امامت برگزیدند و بعد از او علی ‏بن‏ موسی معروف به امام رضا، امام هشتم شد و بعد از مرگ او محمدبن ‏علی ملقب به جواد امام نهم شد و بعد از او علی‏ بن‏ محمد ملقب به نقی (پاک) امام دهم شد و بعد حسن‏ بن ‏علی معروف به عسگری امام یازدهم و در آخر محمدبن ‏حسن معروف به مهدی امام دوازدهم شیعیان شد و امامت شیعه پایان یافت.

نواب خاصه

محمدبن‏ حسن معروف به امام مهدی بنا به باور شیعه کودک بود که به علت خطراتی که از جانب حکومت او را تهدید می‏ کرد از انظار مخفی شد. شیعة امامیه به این دوران غیبت صغری نام نهاده ‏اند. امام در این دوران حضور دارد و تنها با افرادی خاص که مورد اعتماد اوست تماس می‏ گیرد این نواب به چهار تن می ‏رسیدند. که هر یک قبل از مرگ دیگری را به ‏عنوان باب در بین امام و مردم، برمی‏ گزید.
 اما علی ‏بن ‏محمد السامرائی نایب چهارم دیگر نایبی برنگزید و دوران غیبت کبری فرا رسید. گفته می‏ شود که علی‏ بن‏ محمد السامرائی از آشوب زمانه خود به این نتیجه رسیده بود که زمان ظهور امام مستور نزدیک است. قیام قرمطیان، تصرف بغداد توسط آل بویه، خلافت اسماعیلیان فاطمی در افریقا در همین روزگار است.غیبت صغری ۶۰سال طول کشید و در سال۳۲۹ غیبت کبری آغاز شد.

فکر رجعت امام

فکر بازگشت امام و تغییر وضع موجود و برقراری حکومت عدل از آن شیعه امامیه نیست چهار فرق عمده شیعه به این امر باور دارند:
۱-کیسانیه به زنده بودن محمدبن ‏الحنفیه و بازگشت او باور دارند.
۲-زیدیه به زنده بودن زید و بازگشت او باور دارند.
۳-اسماعیله به زنده بودن اسماعیل و بازگشت او باور دارند.
۴-امامیه به زنده بودن مهدی و بازگشت او باور دارند.
پطروشفسکی بر این باور است که فکر رجعت امام با امیدهای عامه مردم (پیشه ‏وران، روستائیان و فقیرترین قشرهای صحرانشینان) برای یک تحول اجتماعی تلفیق یافته است و مهدی در نزد شیعه امامیه یعنی تغییر سازمان اجتماعی و نجات مردم از ظلم معنا می‏ یابد.

ادامه قیام ‏ها

تصور تمامی کسانی که به حزب عباسیان و یا نهضت سیاه علمان پیوستند از ابومسلم گرفته تا فقیرترین توده ‏های شهری و روستایی و عرب صحرانشین، این بود که با پایان گرفتن دوره حکومت اشراف اموی، فرزندان عموی پیغمبر عباس عدل و رفاه را برای آنان ارمغان می ‏آورند. اما فرزندان عموی پیغمبر، پسرعموهای خاندان اموی بودند. چه خونی و چه طبقاتی، بزرگ زمین‏داران و بزرگ برده ‏داران، تنها اختلاف این عموزادگان قدرت و سهم قدرت بود. پسران ابوسفیان که به قدرت رسیدند، پسران عبدالمطلب را از قدرت راندند. برای ابوسفیان، هم چنان‏که برای عباس عموی پیغمبر، اسلام یک باور ایدئولوژیک نبود. یک ابزار کسب قدرت بود. از یاد نبریم که عباس در حالی‏که بت‏ پرست بود و در کمپ ابوسفیان بود، و به رباخواری و بازرگانی مشغول بود و واسطة حضرت محمد با مدینه  هم بود. و باز در حالی که هنوز در مکه بود و در کمپ ابوسفیان بود برای مسلمین جاسوسی می‏ کرد.
به‏ر روی از عباس و فرزندانش اثر و نشان بارزی در دعواهای قدرت نیست. تا آن‏ که به یک ‏باره حزب عباسیان همة عرصه‏ ها را اشغال می ‏کند. بدون شک در بین عباسیان سیاست‏مداران بزرگ و وقت ‏شناسی بوده‏ اند و می‏ دانستند که چه زمانی وقت مدعی بودن آن‏ها است اما پیروزی فرزندان عباس عموی پیغمبر نه عدالت آورد و نه رفاه. کلان زمین‏داران و برده ‏دارانی که از پسرعموهای خود پیچیده ‏تر و قسی‏ القلب ‏تر بودند. پس قیام‏ های عدالت‏ جویانه و ضداستبدادی کماکان به قوت خود باقی است نگاه می ‏کنیم:
۱-قیام حمزه بن ‏آذرک در سیستان
۲-قیام زنجیان
پیشوای این قیام علی‏ بن‏ محمد معروف به «صاحب‏ الزنج» بود در بخش سفلای عراق و خوزستان مسکن و مأوای این قیام بود. چهارده سال طول کشید. و ایدئولوژی آن از آن خوارج بود و پایگاه طبقاتی آن بدویان فقیر و روستاییان بودند.
۳-قیام محمدالنفس الزکیه
این قیام از سال ۱۴۵ هجری شروع شد. ایدئولوژی این قیام از آن علویان حسنی (فرزندان امام حسن) بود و رهبری آن با حسین‏ بن علی‏ بن حسن معروف به محمدالنفس الزکیه بود پایگاه آن‏ها در حجاز بود. و در سال ۱۶۹قیام سرکوب شد.
۴-قیام زیدیه
این قیام در سال ۱۹۹ هجری در عراق به رهبری ابوالسرایا شروع شد. که سرکوب شد و ابوالسریا اعدام شد. اما قیام ‏های زیدیه در نیمه دوم قرن سوم، ربع اول قرن چهارم در کرانه ‏های خزر با پایگاه‏ های روستایی همچنان ادامه داشت.
۵-قیام بابک
این قیام در سال ۲۰۱شروع شد و حدود بیست سال طول کشید. رهبری این قیام با بابک خرمدین بود. پایگاه آن روستایی بود. و به سرخ علمان یا سرخ‏ جامگان معروف بودند.
۶-قیام مردم طبرستان
این قیام در سال۲۵۰ آغاز شد مردم بر علیه محمدبن اوسی حاکم طبرستان قیام کردند و از حسن بن ‏زید امام زیدیه دعوت کردند که رهبری قیام را به دست بگیرد. قیام پیروز شد و حسن حکومت زیدیه را بنیاد نهاد. این حکومت بعدهاتوسط اسماعیل سامانی منقرض شد.
۷-قیام اطروش
این قیام در سال ۳۰۱ هجری آغاز شد. رهبری آن با حسن بن ‏علی ملقب به اطروش بود. پایگاه آن قشرهای پایینی، روستاییان در طبرستان و گیلان و دیلم بود.
حکومت اطروش در سال ۳۱۶ توسط لشکریان زیاری سقوط کرد.

قیام‎های اسماعیلیه

اسماعیلیه سومین انشعاب در مذهب شیعه بود. اسماعیل توسط پدر به امامت برگزیده نشد. اما خود دعوی امامت داشت. چون به ‏عنوان فرزند ارشد، امامت را حق خود می ‏دانست. اما در زمان حیات پدر مرد و پیروانش فرزند او محمد را به ‏عنوان امام هفتم برگزیدند. محمد تحت تعقیب حکومت قرار گرفت و در ناحیه دماوند در ایران پنهان شد.
از این زمان به بعد اسماعیلیه فعالیت مخفی خود را آغاز کردند. که این دوره را «دوره مستور» گویند که نام امام از همگان پنهان بود. اما مبلغانی داشتند که به آن‎ها داعی می‎گفتند. و در سراسر جهان اسلام حرکت می‏کردند و به نفع طریقت اسماعیلیه تبلیغ می ‏کردند.

یک انشعاب در اسماعیلیه

۱-عده ‏ای از اسماعیلیه به این باور رسیدند که محمد امام آخر است و باید منتظر ظهور ماند اینان به اسماعیلیه سبعه یا قرمطیان معروف شدند. که منشأ این نام‏گذاری زیاد روشن نیست.
۲-عده‏ ای دیگر محمد را امام آخر نمی ‏دانستند و فرزندان محمد را امام مستور می ‏نامیدند اینان را اسماعیلیه فاطمیه گویند. یعنی فرزندان فاطمه.

مراحل وجود

اسماعیلیه برای هستی هفت مرحله قائل بودند:
۱-حقیقت مطلق ـ که خداست و عقل کل از آن نشأت می‏ گیرد.
۲-عقل کل ـ که نفس کل از آن نشأت می ‏گیرد.
۳-نفس کل ـ که هیولی از آن نشأت می‏ گیرد.
۴-هیولی (یا ماده)
۵-مکان
۶-زمان
۷-انسان کامل

درجات اسماعیلی

اسماعیلیه همین درجات هفت‏گانه را به تشکیلات سیاسی خود منتقل کردند:
۱-ناطق: که پیامبر بود و انعکاسی از عقل کل بود
۲-صامت: که معاون پیامبر بود و انعکاسی بود از نفس کل
۳-امام
۴-حجت: مسئول سازمان ایالتی بود.
۵-داعی: مبلغ بود.
۶-مأذون: عضو بود.
۷-مستجیب: هوادار
اینان با اخوان ‏الصفا ارتباط داشتند که طرفداران فلسفله و عقل بودند و خود نیز به‎راسیونالیسم (فلسفه عقلی ـ استنتاجی) پایبند بودند. مراسم شرعی را رعایت نمی ‏کردند اما مخالفتی هم نداشتند که دیگران اجرا کنند.
اینان طرفدار جماعت‏ های روستایی بودند. جماعت‏ هایی که در اواخر دوران برده ‏داری شکل گرفت. و برده‏ ها متعلق به جماعت بودند نه افراد. درواقع مراحل ابتدایی تکوین فئودالیسم. بازگشت به این جماعت ‏ها از نظر سیر تکامل اجتماعی ممکن نبود. و درواقع آرمان‏خواهی اینان ریشه در واقعیت‎های تاریخی نداشت.
نکته آخر آن‏که مراحل هفت‏گانه هستی ‏شناسی اسماعیلی و مراحل هفت‏گانه سلسله مراتب تشکیلاتی آن‏ها از باور آن‏ها به امام ‏های هفت‏گانه‏ شان نشأت می گرفت.

۱- قیام خراسان

این قیام در سال ۲۶۰ هجری در خراسان شروع شد. پایگاه اصلی آن پیشه ‏وران بود و رهبری آن در دست قرمطیان بود.

۲- قیام حمدان

به دنبال قیام خراسان، در عراق قیام بزرگ‏تری به رهبری حمدان شروع شد و تا سال۲۹۴ادامه داشت.

۳- قیام بحرین

سال۲۸۱ هجری
۲۸۷ـ  قیام ذکریا داعی قرمطی در سوریه
۳۴۳ـ۳۳۲ ـ قیام قرمطیان در خراسان و آسیای میانه
۲۸۷ ـ قیام قرمطیان در سوریه توسط عبیداله امام اسماعیلی
۲۹۷ـ قیام بربرها در تونس. رهبری قیام با ابوعبداله الشیعی بود که خود را مهدی نامید. و دودمان فاطمیه را بنیاد نهاد.
۳۵۹ـ فتح مصر توسط فاطمیه و تشکیل دولتی قدرتمند تا پایان قرن چهارم، مغرب لیبی، فلسطین و سوریه و حجاز تحت حکومت فاطمیان درآمد.

حسن صباح

حسن صباح مؤسس سلسله اسماعیلی در ایران است. و دو اسماعیلی بزرگ یکی اوست و دیگری ناصر خسرو. ناصر خسرو که بیشتر یک متفکر اسماعیلی است. هرچند حجت خراسان هم بود. (مسئول سازمان اسماعیلیان در خراسان) اما تا آخر عمر که در یمگان مُرد یک داعی باقی ماند. اما حسن صباح این گونه نبود.
حسن ابتدا با امیر ضراب داعی اسماعیلی آشنا شد. امیر ضراب حسن را کشف کرد. و فهمید که او چه اعجوبه عجیبی است. پس او را به عطاش حجت آذربایجان وصل کرد. حسن دو سال معاون عطاش بود. پس به قاهره مرکز خلافت اسماعیلیه رفت و هیجده ماه در آنجا بماند. در آنجا بحران جانشینی مطرح بود. عده ‏ای هوادار نزار فرزند ارشد المستنصر خلیفه اسماعیلی بودند، عده ‏ای طرفدار المستعلی. حسن صباح طرف نزار را گرفت اما المستعلی پیروز شد. و حسن محترماً از مصر اخراج شد.
در سال ۴۸۳ حسن به منطقه الموت آمد و دژ الموت را تسخیر کرد و آن را پایگاه فعالیت‏های خود قرار داد. حسن صباح دو شاگرد بزرگ و کاری داشت به نام رئیس مظفر و کیا بزرگ امید.
اسماعیلیان به طور کل نهضت روستاییان و قشرهای پایین شهری برعلیه دولت‏های فئودالی سلجوقی بودند.
در فاصله سال‏های ۵۱۸ـ۴۹۰ (قرن‏های ۵و ۶) ما با کشتار اسماعیلیان در نیشابور و در دیگر شهرها روبه ‏روییم.

جمع ‏بندی کنیم

مراد از این مرور کوتاه بررسی تاریخ اسلام نیست که تاریخ ظهور و نضج گرفتن اسلام خود نیازمند بررسی مفصلی است. و بعد از آن حکومت ‏های اسلامی شروع می‏ شود و نهضت‏ های مردمی در سراسر جهان اسلام. و تمامی این‏ها نیازمند نوشته ای چند صد صفحه‏ ای است.
اما به ‏عنوان یک مدخل اجمالی و دست‏مایه بحث لازم بود که بدانیم اسلام و انقلاب دینی حضرت محمد چگونه شکل گرفت. و واکنش مردم در جریان حکومت‏ های اسلامی چه بود. و حکومت‏ های اسلامی با مردم عرب و غیرعرب چه کردند.

باز گشت به قسمت دوم