روزهای خوبِ مسلمانیِ ما ( قسمت دوم)

مژگان پورمحسن :

زمانی که کودک بودم با جدیت و پشتکار دنبال پیدا کردن خدا بودم و چون پاسخ های هیچ کس مرا متقاعد نمیکرد مرا نزد متخصصان امر و بالأخره علما بردند. علما گفتند که پاسخی به این سؤال ندارند و وقتی من از آن مقامات عظام پرسیدم مگر شما در مدرسه تان خدا را کشف نمی کنید گفتند نه!
این یکی از حیرت انگیز ترین پاسخ هايی بود که در آن موقع، در سن ۹ـ۸ سالگی از مراجع تقلید و باصطلاح آیت الله ها گرفتم و وقتی پرسیدم پس در مدرسه دینی چکار می کنید گفتند آخوند تربیت می کنیم.
البته اگر من آن والدین و آن شناخته شدگی جدم را نداشتم  دسترسی به این « سران دین » و مورد سؤال قرار دادنشان و رد پاسخ های بی معنی یا بغایت ناکافیشان امکان پذیر نبود.
در نهایت گفتند برای پیدا کردن خدا هیچ کمکی نمی توانند بکنند، ولی مطمئن هستند که خودم پیدایش خواهم کرد.

من خدا را پیدا کردم که نه بُت است و نه وسیله و نه آنچه که خدافروشان می گویند. آخوندها خدا فروشند نه خداپرست پس کُفر به آخوند جزء الزامات اولیهٔ خداخواهی و خداشناسی است. رد آنچه تحت نام خدا بما حُقنه
می کنند تحت نام دین و ایمان و پس زدن همهٔ دین فروشان شرط اوليهٔ گشتن بدنبال خداست.

هیچ کدام از ادیان توحیدی نتوانستند جواب درست و قابل قبولی نه برای خدا، نه پیامبران، نه انسان و نه چرايی وچگونگی خلقت هستی و حتی خلقت انسان بدهند و نه هدف و غایت خلقت. بنابراین از نظر من چون هیچ چیز بر درک، دانش، خرد و پیشرفت معنوی انسان نمی افزایند، به هیچ وجه نباید ذهن فعال و کاوشگر انسان را به
آنها مشغول نمود. برخی ممکن است بگویند « آخر شرعیات را چه کنیم؟ » . منظور تنظیم زندگی روزانه با رضایت خداست؟ پاسخ آخوند ها را دور بریزیم و فکر کنیم : آنچه دردی از دردمندی دوا می کند مورد رضایت
خداست. آنچه احقاق حق انسانی و برگرداندن حقوق انسانهای مورد ظلم واقع شده است مورد رضایت خداست.
بهره گیری و استثمار انسانها، سوء استفاده از اعتماد و دوستی انسانها مورد رضایت خدا هرگز نیست.
پس خدا دوستی را هر کسی می فهمد و هیچ نیازی ندارد از دیگری بپرسد و یا تقلید کند. تجربهٔ انسانی خودمان بما می آموزد که وقتی کسی بما خالصانه محبت دارد مثل این است که بارمان را سبک می کند و قلبمان روشن
میشود. وقتی نیازمندیم و شخصی بدون انتظار و خودنمايی دستمان را می گیرد و کمکمان می کند و با روی خوش مشگلمان را حل می کند مثل این است که زندگی دوباره یافته ایم. هر چقدر در تاریکی و تنهايی باشیم مانند این می ماند که راهمان را چراغانی کرده اند و پشتمان به کوه است. پس تنظیم با خالق هستی خیلی ساده و
زیباست و احتیاج به شرع  ندارد.

آنچه ما را رنج دهد اگر بر خودمان  یا بر عزیزانمان  پیش آید را نباید با دیگران انجام دهیم. آیا چنانچه کسی ما را بزند، بر سرو رویمان بکوبد، شکنجه مان نماید، به جسم و روحمان تعرض نماید یا اینها را بر عزیزانمان، فرزندانمان اِعمال نماید بشدت آشفته و رنجور و دل شکسته و … نمی شویم؟ پس هرگز نباید این رنجها را به دیگری و دیگران داد. به این می گویند اخلاق و در این مسیر هر چه جدی تر باشیم ، نسبت به آن سؤالهای اولیه
که خدا کیست، چه می خواهد، ما چه خواهیم شد و…پاسخ های روشنتری می گیریم.

شرعی که خدا فروشان و منادیان « ادیان توحیدی » تبلیغ می کنند چیزی بجز فریبی عظیم و تاریخی نیست.
اینها عقده گشايی های بیمارگونه شان و قدرت طلبی، مال و منال خواهی، شهوت بی حد و حصر جنسی، برده خواهی، خشونت درونشان ولذت از کشتار و شکنجه و رنج دیگران ،  مفت خوری و خود خدايی دیوانه وارشان را با نام خدا تطهیر کردند غافل از اینکه خدا هست اما آنها میمیرند و پس از مرگشان هیچ هتل چند ستاره ای
منتظرشان نیست که سرویس های ویژه  به آنها بدهد.

افراد گوناگونی از ملیت های مختلف و فرهنگ های گوناگون تجربهٔ مرگ چند دقیقه ای تا چند روزه را دارند و
شفاهأ و برخی شاید کتبأ هم تعریف کرده اند. خودم یکی از این « باز گشتگان از آن دنیا » هستم. نه فرشته ای
هست نه شیطانی. نه جنی بدنبالمان می آید نه پدر و مادر و همسر و فرزند و عزیزان فوت شده بدنبالمان
می آیند. فقط می توانم بگویم تا جان داریم و می توانیم همانگونه که فوقأ عرض کردم به همهٔ انسانها، فارغ از رنگ و پوست و اصل و نسبشان محبت و کمک کنیم و در مقابل زورگویان و دین فروشان در حد توانمان بایستیم . عقل و منطق هم همین را می گوید.

هشتم اوت ۲۰۱۷