زنان و مبارزه

شهناز نیکوروان :

در حالی که روژاوا به خون زنان و دختران مبارز کرد آغشته می شود و دهها  زن و دختر در سراسر دنیا برای عدالت و آزادی و برابری مبارزه می کنند و کشورهای منطقه خاورمیانه بویژه فلسطین، ترکیه و ایران  با سیستمهای ارتجاعی قرون وسطایی زنان و دختران بسیاری را برای دستیابی به خواسته های اولیه زندگی انسانی به حبس و شکنجه محکوم می کنند ما 8 مارس دیگری را که سمبل مبارزه و مقاومت زنان کارگر می باشد برگزار می کنیم.در افریقا،امریکای لاتین ،اروپا ،آسیا و امریکا تاریخ شاهد مبارزه و جانبازی زنان بسیاری است که برای دستیابی به حقوق  طبیعی  خود و عدالت و صلح برای بشریت جنگیده اند.زنان در طول تاریخ پیشگامان واقعی مبارزه با ظلم وستم و بر پایی دنیای عاری از جنگ و خشونت بوده اند و اغلب در شرایط دشوار مبارزه و زندگی با استقامت و حمایت خود از مبارزات بشر دوستانه  و با همراهی معنوی و مادی نقشی اساسی در عرصه میدان مبارزه به عهده گرفته اند. اکنون نیز می بینیم در منطقه خاورمیانه زنان مثل همیشه مشعل مبارزه علیه ظلم وستم را در جای جای این سرزمین غرق در خون بر دوش خود حمل می کنند.زمانی که داعش این ضد بشری ترین تفکر ارتجاعی سوریه وعراق را مورد تاخت وتاز قرار می دهد این زنان ودختران روژاوا هستند که با جانفشانی و مبارزه بی امانشان روز را به شب تار برای این مرتجعان ضد انسان تبدیل می کنند و صدها زن وبچه اسیر را از چنگال اسارت ومرگ رها می کنند. در ایران نیز ما شاهد تلاش برای رهایی از شرایطی هستند که ابتدایی ترین حقوق انسانی زنان مانند حق آزادی پوشش را از آنها سلب کرده هستیم ،  دهها کشور و جبهه و شیوه متعدد مبارزه را می توان نام برد که زنان در آنجا دوش به دوش مردان برای عدالت و برابری انسانها مبارزه می کنند.

روز جهانی زن نه تنها یادآور مبارزه و ایستادگی زنان است بلکه این وظیفه را بر عهده ما گذاشته است تا ادامه دهنده راه زنانی باشیم که برای اهدافی انسانی وجهانی مبارزه و جنگیده اند.

بدون تردید زنان بسیاری را می توان نام برد که زندگی خود را وقف مبارزه با ظلم وستم حاکم بر جامعه خویش نموده اند به عنوان نمونه به دو تن از این زنان در زیر اشاره می کنم.

دمیتیلا بارریوس چانگورا

دمیتیلا رهبر اتحادیه،  فمینیست،  انقلابی و قهرمان ملی در سن 74 سالگی در کوچابامبا( Cochabamba )درگذشت ، هر سال مراسم یادبود او در سراسر بولیوی برگزار می‌شود .  او شهرت زیادی به عنوان همسریک معدنچی که اعتصاب غذا در سال 1978  علیه دیکتاتوری ژنرال هوگو بارینتوس را به راه انداخت و راهی برای بازگشت دموکراسی به بولیوی شد ،دارد.

دمیتیلا  چانگورا:

“در ثروتمندترین معادن فقیرترین مردم زندگی می کنند. هنگامی که ادرار به زمین برسد، قبلا به یخ تبدیل شده است. فقط افرادی که توانایی کار دارند حق مسکن و غذا را دارند. اگر یک کارگر در نتیجه حادثه کشته یا ناتوان شود، خانواده اش بی خانمان خواهد شد.”

دمیتیلا در سال 1937 در بزرگترین منطقه تولید قلع بولیوی متولد شد. او دختر و همسر یک معدنچی بود.  در سن 10 سالگی مادرش را از دست داد و پنج خواهر کوچکترش  و سپس هفت فرزند خود را در شرایط محرومیت و فقر بزرگ کرد.او دبیر کل سندیکای زنان خانه دار بود. او سرکوب شد، اما هرگز دست از مبارزه نکشید. او با زنان دیگر به این امید که ما این  روزهای تلخ را تغییر میدهیم معدنچیان خود را سازماندهی کردند. اعتصاب غذای سال 1978،  به عنوان نقطه عطفی در فروپاشی دیکتاتوری و تغییر مسیر تاریخ بولیوی، در تاریخ جنبش کارگری امریکای لاتین ثبت شده است .

فلیمان اسکوبار ،  سناتور سابق و یکی از بنیانگذاران حزب جنبش به سوی سوسیالیسم (MAS)، در مراسم یادبود دومیتیلا گفت: “دموکراسی که ما از سال 1982 در آن زندگی می‌کنیم،  به لطف دومیتیلا است”.  رئیس جمهور اوا مورالس  برای مرگ دومیتیلا سه روز عزاداری ملی اعلام کرد و دومیتیلا را به عنوان نامزد کنسول آند از افتخارات آند نامزد کرد،  بالاترین مقامی که دولت می‌تواند به یک شهروند بولیوی اعطا کند.

زندگی دومیتیلا تصدیق تاریخ  غم انگیز بولیوی از همدستی استثمار،  سرکوب،  استعمار  و مردسالاری است،  اما همچنین نمادی از قدرت مردم عادی برای اعتراض و تغییر است.

در دهه 1960،  دومیتیلا یک رهبر شگفت انگیز اتحادیه زنان معدنچی شد،  سازماندهی خانواده‌های معدنچیان برای بهبود شرایط و خدمات و مبارزه علیه سرکوبگری  دیکتاتوری ژنرال هوگو بارینتوس با پشتیبانی CIA. دولت رن بارینتوس René Barrientos (69-1966 ) از اتحاد و مبارزه معدنچیان وحشت کرد و آنها را در شب سن جوان  در حالی که جشن می گرفتند و می رقصیدند  با هواپیما به رگبار گلوله بست، گلوله ها با آتش بازی San Juan مخلوط شد. سربازان با بی رحمی، مردان، زنان و کودکان را به قتل رساندند. دومیتیلا دستگیر شد او باردار بود. به دلیل شکنجه، کودکش فوت کرد.  او از کشتار  خشونت آمیز 1967 “سان جوآن” جان سالم به در برد،  جایی که سربازان به روی  معدنچیان و همسران و فرزندانشان آتش گشودند و شایعه کردند که معدنچیان با بخشی از چریک‌های جنگجوی چه گوارا در کوه‌های سانتا کروز در ارتباط  هستند.  پس از آن قتل و عام ،  او زندانی و شکنجه شد، زخمها و جراحتهای ناشی از این شکنجه ها تا پایان عمر مشکلات جسمی و بیماریهای  مزمنی را برای او ایجاد کرد. زمان ادامه یافت و دیکتاتور دیگری روی  کار آمد، هوگو بنزر Hugo Bánzer (79-1971). دمیتیلا در سال 1975 در مجمع بین المللی زنان در مکزیک شرکت کرد و صدای مبارزه معدنچیان زن و نماینده فعالان زن منتقد شد.  سپس، باور نکردنی اتفاق افتاد: در سال 1978 دومیتیلا، همراه با چهار زن دیگر، به پایتخت رفت و اعتصاب غذا را آغاز کرد. اعتصاب غذایی که توسط دومیتیلا و چهار زن دیگر معدنچیان علیه دولت (دیکتاتوری که تحت حمایت ایالات متحده بود) آغاز شد،این اعتصاب روحیه یک ملت را به دست گرفت. این اعتصاب توجه مردم سراسر کشور بولیوی را به خود جلب کرد و به یک حمله ملی علیه دولت دیکتاتور تبدیل شد هزاران نفردر روز بیست وسوم  به اعتصاب پیوستند ، معترضان خواستار آزادی کارگران معدن زندانی وعفو برای رهبران اتحادیه های کارگری شدند،  احیای معادن و همچنین انتخابات عمومی.   مبارزه و اعتراض هزاران نفر دیکتاتوری را مجبور به پذیرش درخواست‌های جنبش کرد.  بارریوس همچنین باعث شد توجه جهانیان به وضعیت کارگران معدن بولیوی جلب شود و از نقش مهم زنان در مبارزات سیاسی و کارگری حمایت کنند.بعد از 23 روز دولت به درخواست‌های معترضان تن داد. اما بی عدالتی ادامه یافت.

او سال‌ها در  تبعید زندگی کرد و در سال 1982 به بولیوی بازگشت، درست قبل از بازسازی ساختار عظیم نئولیبرالی که به تعطیلی معدن‌های دولتی و اخراج 30هزار معدنچی منتهی شد،  معادنی که او  سال‌های طولانی برای شکل دادن مبارزات کارگران آن سپری کرده بود.  در سال‌های آخر عمر،  او تمام هم وغم خود را برای توسعه یک مدرسه آموزشی سیار برای آموزشهای سیاسی به کارگران متمرکز کرد تا آگاهی سیاسی و تاریخی مردمی را به نسل‌های جدید در خانواده‌های معترضان و بومیان بولیوی ، مردمان تهی دست ساکن کوچبامبا منتقل شود. او درباره امیدش برای یک دنیای بهتر صحبت کرد. “مردم من قدرتم را به من داده اند آنها هرگز تسلیم نمی شوند”.

همانطور که روزنامه کوچبامبا در سرمقاله لس تیمپوس می‌نویسد،  “دومیتیلا” در مرگ نیز مانند زندگی ستیزه گر بود.  همانطور که الهام بخش دیگران بود، استقلال و روحیه انتقادی وی موجب ناراحتی بعضی از افراد شد.  او در فقر ناشی از کاهش حقوق بازنشستگی و بدون بیمه درمانی و با یاری دوستان و رفقا، از جمله برخی از مقامات دولتی سابق حزب   MAS،  درگذشت.

کتاب “بگذار سخن بگویم”،  شرح زندگینامه مبارزات روزمره به عنوان یک مادر،  کارگر،  رهبر اتحادیه و فعال سیاسی،  در سال 1978 منتشر شد و به چندین زبان ترجمه شده است.  در سال 2005،  او برای جایزه صلح نوبل در فهرست “1000 زن برای صلح” نامزد شد.

زندگی دیمیتلا تمام امکانات و چالش‌های بولیوی را نشان می‌دهد،  اثربخشی مبارزه جمعی، نیاز مداوم به مقابله با استثمار،  نابرابری و روابط قدرت دولتی در محل کار، خانه و حتی درون جنبش‌های مردمی سازمان یافته دارد.  تجربه او به ما یادآوری می‌کند که چگونه مردم عادی می‌توانند مسیر تاریخ را تغییر دهند و  میراثی است گرانبها برای مبارزان در سراسر جهان.

فرمانده رامونا

رامونا یک زن دهقان بود، موجودی شکننده که به یک انقلابی تبدیل شد و الگو  و چراغی شد که به میلیون‌ها زن مکزیکی،  به ویژه بومیان جیاپاس امید بخشیده است.

گردشگرانی که از  شهر قدیمی و مستعمره  قدیمی سن کریستوبال د لاس کاساس  بازدید می‌کنند،  در بازار جیاپاس با فروشندگان خیابانی صنایع دستی محلی دوره می‌شوند که عروسک رامونا را  برای فروش ارائه می‌ کنند.  همیشه عروسک‌های  پارچه ای با لباس زنان محلی بومی برای فروش بوده اما عروسک فرمانده رامونا نمونه جدیدی است، زنی  دهقان با یک بلوز سیاه و سفید با یک دستمال قرمز برای پنهان کردن صورتش که اسلحه ای بر دوش دارد یا  کودکی در آغوش و یا هردو ، اما رامونا همیشه سوار بر اسب محبوبتراست.

فرمانده رامونا،  چریکی فعال از بومیان تتوزلی مکزیک است.  در سال 1959 در نزدیکی سن آندرس لوررینزر مکزیک متولد شد.  شاید بتوان گفت او معروف ترین زن در میان زنان ارتش آزادیبخش زاپاتیستا (EZLN) در جیاپاس مکزیک است.  او یک فرد کوچک و  عضو مایا بود،  اما زمانی که فرمانده رامونا صحبت می‌کرد برجسته تر  از همه جنگجویان چریک مرد بود.  فرمانده  رامونا در 6 ژانویه 2006،  در سان کریستوبال مکزیک به علت نارسایی کلیه درگذشت.  نام واقعي فرمانده رامونا و جزئیات زندگی قبل از انقلاب او هنوز ناشناخته است.  گرچه او از اهالی ایالات متحده امریکا نبود، اما حوزه فعالیت فرمانده رامونا درگیری روابط ایالات متحده-مکزیک و سیاست‌های ایالات متحده بود،  به خصوص پس از بسته شدن پیمان نفتا که موجب قیام زاپاتیستاها شد.

وقتی که مارکوس  انقلابی همراه با سایر همرزمانش شورش در جیاپاس  مکزیک را در سال 1994آغاز کرد ، مستقیما به او ملحق شد.  آنها با هم گروه چریکی که ارتش آزادی ملی  جیاپاس (Zapatista EZLN) نامیده می‌شد را رهبری کردند.  بالاترین سطح رهبری در ارتش زاپاتیستا، کمیته انقلابی بومیان (CCRI)مکزیک است که مسئول سازماندهی جوامع و مناطق است. فرمانده رامونا عضو کمیته انقلابی بومیان بود. او رهبری شورش‌های شهر سن کریستوبال دلاس کاساس را به عهده داشت، مهمترین  خواسته آنان به رسمیت شناختن حقوق بومی برای مردم چیاپاس در زمانی بود که اعتراض به توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA) هر روز گسترده تر می شد.

زنان نقش مهمی را در قیام زاپاتیست‌ها ایفا کردند.  این زنان بومی اغلب از طریق شوهران با گروه‌های چریکی در جنگل‌های چیاپاس تشکیل شده بودند، آشنا شدند اما ارتباط آنان مسیر مستقلی را یافت. آنها خود با چریکها در ارتباط بودند و اغلب قبل از این که شوهرانشان مطلع شوند،  آنها در ارتش چریکی وظایف  و رتبه(درجه) داشتند.  EZLN در 1 ژانویه 1994در سیلورس( Sylversternacht )با دهل و شیپور وارد صحنه شد.  آنها چهار شهر عمده در جنوب مکزیک را به دست گرفتند،  تصرف سربازخانه‌های نظامی آنها را نسبتا شگفت زده کرد، زیرا بخش بزرگی از سربازان مست مست بودند.  فرمانده رامونا همراه با دسته تحت فرمانش شهر سن کریستوبال د لاس کاساس را تصرف کردند. فرمانده عملیات  نظامی به عهده  آنا ماریا    بود. پس از 12 روز جنگ و درگیری که در آن حدود 150 نفر جان خود را از دست دادند، شورش به طور موثر به پایان رسید،  اما مارکوس،  رامونا و زاپاتیست‌ها در جنگل لاکاندن به عنوان یک گروه لابی قوی و یک جنبش سیاسی بالقوه باقی ماندند.

در فوریه 1994 دولت مجبور به مذاکره شد و این رامونا بود که به عنوان نماینده برای اولین دور مذاکرات صلح با دولت مکزیک به کلیسای سان کریستوبال فرستاده شد.  او به سبک مارکوس لباس پوشیده و صورتش را با کلاهی پوشانده بود که سر وصورتش را پنهان می‌کرد. رسانه‌ها او را “ریزه اندام” جنگجو ” نامیدند.

تا سال 1996،  او از بیماری جدی کلیه رنج می‌برد و یک پیوند کلیه دریافت کرد.  اما در اکتبر همین سال ،  هرچند بیمار و ضعیف بود،  با یک ممنوعیت دولت مخالفت کرد و در مکزیکو سیتی برای یک کنگره ملی بومی حضور یافت.  دولت ادعا می‌کرد آماده است که EZLN را تحمل کند اما بشرطی که فعالیت  نظامی نکند و از جنگل جیاپاس  خارج شود(ترک کند).

زمانی که او در مکزیکوسیتی برای کنگره بومیان حضور داشت  هواداران زاپاتیستها یک ارتش 100 هزار نفری برای اطمینان و حمایت از همه جنبه‌های زندگی یک محافظ امنیتی در اطراف فرمانده  تشکیل دادند تا اطمینان حاصل شود که او دستگیر نمی شود و به او از گلدان کنگره گل داده شد.  بعد از آن،  او برای جمعیت 100 هزار نفری  در میدان مرکزی گسترده مکزیکوسیتی سخنرانی کرد.  او به آنها گفت: “دیکر بس است!” به آنها اشاره کرد و گفت که در شهر سن آندرس د لاررینزر،  نزدیکترین روستای خانه اش،  بیمارستان هنوز وجود ندارد،  و مردم بومی مجبور هستند تا برای درمان به مدت 12 ساعت پیاده روی کنند.

اهداف ارتش رهایی بخش زاپاتیستها بر این اساس تعریف شده است:

ارتش چریکی تحت تاثیر جوامع بومی چیاپاس،  یک دیدگاه ایدئولوژیک منحصر به فرد برای خود تعریف کرده است.  مارکسیست و ضد سرمایه داری،  با جنبش آزادسازی بومی مخلوط شده است. آزادی ملی،  مبارزه ضد استعماری و ضد سرمایه داری سه عنصر حیاتی بودند که بنیاد زاپاتیست‌ها بر آن اساس شکل گرفت.  اما این مبارزات باید با مبارزه زنان علیه ظلم و ستم اجتماعی و سیاسی در روستاهای بومی به منظور حمایت از کل جامعه ترکیب می‌شد.  زنان بومی روستاهای مایا،  مانند همسرانشان،  کشاورزان کوچکی بودند که فقط می‌توانستند نیازهای اولیه شان را برای زنده ماندن تولید کنند.  بسیاری از آنها با قرض و بدهی  به اسارت مالکان زمین در آمده  بودند.

رامونا پیش از قیام زاپاتیستاها، یکی از فعالان حقوق زنان پیشرو بود.  رامونا روستای خود را برای کار زود هنگام در  شهر ترک کرد و می‌دانست که طرف دیگر ستم و استثمار شهری است.  به عنوان نماینده زاپاتیست‌ها،  او از روستاهای بومی بازدید کرد و زنان را برای پیوستن به زاپاتیست‌ها متقاعد کرد: “زنان در نهایت دریافتند که برای تغییر این وضعیت بد مشارکت آنها مهم است و  راه دیگری برای رسیدن به عدالت وجود ندارد.  منافع زنان در این راه است! “رامونا مبارزه جوامع بومی و زنان در داخل روستاها و خانواده‌ها را یکی کرد. در سال 1993،  “قانون انقلابی زنان”  زاپاتیستا نوشته شد. مفاد این قانون به شرح زیر است:

1-زنان بدون توجه به نژاد،  ریشه،  رنگ یا وابستگی سیاسی حق دارند در راه مبارزه سیاسی به نحوی که بر اساس اراده و پتانسیل خود انتخاب می‌کنند،  شرکت کنند.

2- زنان حق دارند که کار کنند و دستمزد عادلانه ای داشته باشند.

3-زنان حق دارند تصميم بگيرند که چند فرزند داشته  و چگونه آنها را بزرگ کنند.

4-زنان حق دارند در امور اجتماعی مشارکت داشته و در صورت انتخاب آزادانه و دموکراتیک،  پست‌های مسئولیتی را بپذیرند.

5-زنان و فرزندانشان حق توجه خاص خود را به سلامت و تغذیه خود دارند.

6-زنان حق تحصیل دارند.

7-زنان حق دارند شریک زندگی خود را آزادانه انتخاب کنند و مجبور به ازدواج نباشند.

8-هیچ زنی نباید مورد ضرب و شتم جسمی توسط خویشاوندان یا غریبه‌ها قرار گیرد.  تجاوز یا اقدام به تجاوز شدیدا مجازات می‌شود.

9-زنان می‌توانند در سازمان ارتش و در ارتش مسلح،  موقعیت‌های رهبری را حفظ کنند.

10-تمام حقوق و تعهدات مندرج در قوانین و مقررات انقلاب بر زنان اعمال می‌شوند.

در  مارس 1997 فرمانده رامونا  به مناسبت روز جهانی زن پیامی  به دانشجویان دانشگاه مکزیکو سیتی فرستاد. در این پیام چنین آمده است:

دانشجویان همراه وهمراهان:

“روز 8 مارس روز بین المللی زن جشن گرفته شد.  برای ارتش آزادیبخش زاپاتیستا مبارزه زنان بسیار مهم است.  نه تنها از طریق سلاح،  بلکه از طریق سازماندهی سیاسی جامعه.  امید ما این است که یک روز وضعیت ما تغییر کند،  تا با زنان با احترام،  عدالت و کرامت برخورد شود.

در 1 ژانویه 1994 زنان زاپاتیست گفتند که ما حق تصمیم گیری بر تعداد کودکانی را که می‌خواهیم و می‌توانیم مراقبت کنیم ، داریم؛ ما حق داریم که در مسائل جامعۀ خود شرکت کنیم و مسوولیت داشته باشیم؛ ما حق انتخاب همسر داریم،  نه اینکه مجبور به ازدواج شویم؛ هیچ‌کدام از ما را نمی توان مورد ضرب و شتم قرار داد یا به طور فیزیکی تهدید کرد،  تجاوز یا قصد به تجاوز توسط خانواده یا غریبه‌ها مجازات می‌شود.

شما وضعیت کشاورزان را می‌دانید ،  بی عدالتی و جنایاتی که بر زنان بومی که در کشور ما زندگی می‌کنند حاکم است.  هر روز که دولت دیکتاتور با توجه به سیاستهایش به حمایت از ثروتمندان ادامه می‌دهد،  این وضعیت سخت تر می‌شود.  ما زنان،  قربانیان فقدان آموزش و پرورش،  بیکاری،  خشونت روزانه،  همچنین  در وضعیت سلامتی بسیار بدی هستیم.

به همین دلیل است که ما برای خودمختاری پائوبوس (دهکده ) سرخ پوستان تلاش می‌کنیم.  ما می‌خواهیم کنترل زندگیمان در دستان خودمان باشد و بیشتر از این رنج نبریم. میلیون‌ها نفر از مسیحیان،  مردان،  زنان و کودکان از 500 سال پیش فدا شده اند.  میلیونها نفر ازاجداد ما با خشونت اسلحه کشته یا بدبخت شدند. چند نفر از چیاپاس،  گاررو،  هیدالگو،  پوبلا،  سونورا،  چیواهوا،  وراکروز،  برای قدرت پول قربانی شده اند؟

در 1 ژانویه 1994 ما فریاد زدیم: کافی است این همه!  و از آن به بعد،  ما سرخپوستان(بومیان) مکزيکي سر خود را مانند اردک زیر آب نمی کنیم ،  با سر برافراشته جلو را مي بينيم و دولت را به زیر می کشیم.

چرا که ما شایستگی داریم و او ندارد.  از آنجا که ما مکزیک را برای همه می‌خواهیم و آنها مکزیک را فقط برای عده کمی می‌خواهند.  از آنجا که ما می‌خواهیم در صلح زندگی کنیم،  در حالی که برای آنها بهترین سرخپوستان،  سرخپوستان مرده هستند. ما سرخپوستان مکزيک مي دانيم که چگونه بايد مقاومت کرد،  ما نمي خواهيم اجازه دهيم که به فداکاري‌هاي مان ادامه دهيم. ما در کنار خود عدالت ،  دلیل و تاریخ داریم. ما برنده خواهیم شد و می‌خواهیم مکزیک را با همه شما آماده کنیم. ”

فرمانده رامونا در سال 2006 در اثر تومور کلیه در مسیر بازگشت  به سان کریستوبال فوت کرد ،  شهری که دوازده سال پیش با ارتش خود گرفته بود.

منابع:

 

http://almalopez.com/projects/ChicanasLatinas/ramonacomandante1.html

http://linkswende.org/comandante-ramona/

http://www.struggle.ws/mexico/ezln/1997/romana_at_uni_mar.html