سخت جانی پوپولیزم و توده ایزم و سیل تسلیت بعضی چپ ها در رسای شجریان

 

سعید صالحی نیا :

مقدمه:

شجریان از هنرمندان متعلق به جنبش ملی اسلامی  بخاطر سرطان در گذشت و سیل تسلیتها عزاداریها در ایران  راه افتاده و حکومت اسلامی هم به جمع عزاداران این اذان گوی معروف پیوست. قرارست  ایشان را در کنار فردوسی شاعر فره ایزدی دفن کنند تا این داستان کامل شود. شاید جای بدی نباشد! شاید همخوانی تاریخی اینها را به هم پیوند می دهد! احتمالا خود حضرتش اینجور وصیت کرده یا بازماندگانش و حکومت هم طبیعتا لبیک گفته.

تا اینجای مطلب دیگ و چغندر همخوانی دارند. نکته بامزه اینجاست که تعدادی از اهالی چپ هم در خارج کشور به صف عزاراداران حسینی پیوسته اند و من یک نمونه از این چپها را که شخصا دوستش دارم اما قبلها هم در موضوعات مختلف منجمله حمایتش از کانتونهای سوریه نقد کرده ام یعنی بهرام رحمانی را در این مقاله مثال می اورم .دلیلش اینست که باز هشدار دهم که توده ایزم و پوپولیزم سنتی سخت جان و سرطانی درمان نشده و مزمن شبیه سرطان پروستات است ! گاهی تا اخر عمر  ادامه می یابد و فقط مزاحم است! درد دارد!

(1)نمونه بهرام رحمانی و اگهی تسلیت او(*):

بهرام رحمانی را هم شور حسینی فرا گرفته و یاد “اوازه شجریان” بی قرارش کرده و می بیند سیل خروشان عزاداران شجریان را و از خودش بیخود گشته و یاد هنر او  و “نو اوری هنر او در باب ساختن یک ساز دیگر می افتد . متد او همان جراحی شناخته شده برای جدا کردن سیاست شجریان از “هنرش”

وقتی زیر نقد  قرار می گیرد بهرام عزیز  به ما می گوید که شجریان گوشه گیر بوده! و بر خلاف دهه های نخست “انقلاب 57″(نمی دانستیم ایشان هم ده هائی برای انقلاب 57 قائل است!) ناگهان موسیقی سنتی را متحول کرده!

لذا بهرام رحمانی خود را محق می داند که اگهی تسلیت خود را اینجوری توجیه کند! دوستان توجه کنند که بهرام رحمانی گوشه ای از متدهای شجریان در ارائه هنر ملی اسلامی و همکاری با “جناح های مترقی حکومت اسلامی مثل رفسنجانی یا خاتمی و غیره” نمی گوید! جتی نمی گوید که چرا این هنرمند نامی سفیر هنری رژیم اسلامی بوده و خارج کشور از حمایت خیل توده ایستها و رفرمیستهای حکومتی برخوردار!

فکر نمی کنم بیشتر لازم باشد بهرام رحمانی را خجالت بدهیم! اما بد نیست نگرانی خودم را از وجود ان سرطان توده ایستی و پوپولیستی یکبار دیگر اعلام کنم.

(2)جدا سازی “هنر از سیاست” جراحی نه بلکه تردستی ارزان!

نه اینکه در ایران و جهان سوم بلکه در غرب انجا که نسلها تلاش کردند هنر را و انسان را از سیاست جدا کنند نتوانستند.واقعیت تاریخی مرتب این تردستی را برملا کرده حتی اگر دورانهائی خیلی ها دچار پست مدرنیزم شدند و به مردم توضیح دادند که هنر را باید از سیاست جدا دانست! هنر را باید درون خودش تحلیل کرد!

من این تلاشها را بخشی از تلاشهای راست برای فریب مردم می دانم.نه فقط هنر را بلکه کلیت زندگی انسانها را می خواهند جدا از سیاست نشان دهند تا قدرتشان مورد هدف پائین دستیها قرار نگیرد. انواع فلسفه بافی ریز و درشت هم کرده اند و می کنند.بخش مهمی از عزاداران شجریان نق زنهای طبقه متوسط  شهری هستند که با دلی دلی شجریانی اعتراض بعد صرف ابگوشتی می کنند و اروغ جنبش سبزی می زنند. بواقع نگاهی به خیل عزاداران شجریان بخوبی سیاسی بودن او را نشان می دهد .مثل همه هنرمندان نمی شود هنرشان را از واقعیتهای جامعه و نبرد طبقاتی جدا کرد.

(3)”تحول در موسیقی سنتی” میدان کارزار رفرمیستهای هنری!

دعوای موسیقی سنتی و موسیقی مدرن را من بخشی از دعوای بین سنت و مدرنیته می بینم.این دعوا فقط در این عرصه نیست در همه عرصه های هنر در جریانست و جامعه در حال گذار ایران هم طبیعتا درگیر این دعواهاست. بخشهای دیگر هنر مثل ادبیات چه شعر و چه داستان نویسی و سایر غرصه ها درگیر این دعوا هستند.

مثل سایر عرصه ها هم عده ای به سنت چسبیده اند و عده ای انرا سد تکامل می دانند و عده ای هم طبق معمول بین دو صندلی دلخوش دنبال یافتن “رفرمیستهای هنری”! متد دفاع بهرام رحمانی را نگاه کنید می بینید ایشان همین جا ایستاده! شجریان را بعنوان رفرمیست موسیقی سنتی ستایش می کند!

نبرد سنت و مدرنیته در ایران مدتهاست تشدید شده و نسل ماهواره و اینرنت دیگر حتی رغبتی به رفرمیستهای هنری سنتی نشان نمی دهد مگر انکه متعلق به همان طبیه طاهره جنبش سبزی و “مخالفان نسبی” حکومت باشد.

(4)پوپولیزم و دنیال جمعیت افتادن و فریب پوپولیزم راخوردن:

گرایشات پوپولیستی می فرمایند که “مردم در خیابانند هر چه باشد باید از فرصت استفاده کرد” همین متد را در جریان جنبش سبز  تکرار کردند . این متد همانست که دچار شور حسینی می شود وقتی مردم را در خیابان می بیند و موضوع جمع شدن مردم برایش مهم نیست مدعی است که هرجا مردم جمع شوند اونجا باید رقصید!

خوب این دیگر بحث تئوریک لازم ندارد .توده ایزم یک کتاب کامل از عملکرد این نظریه بوده.رقض توده ایزم برای مصدق السلطنه تا خمینی تا موسوی. شحریان هم بخشی از این توده ایزم لاعلاج بود.انها که اگهی تسلیت او را منتشر می کنند هم همین سنت را دنبال می کنند. انجا که مردم هستند “می رقصند” طبیعتا این متد ربطی به نقش مهم روشنفکری ندارد.

روشنفکر و روشنفکری مدرن و چپ وظیفه اش دنبال مردم دویدن نیست بلکه جلودار بودنست.راه نشان دادنست.حتی اگر اقلیت باشی و منزوی حقیقت را فدای مصلحت نکنی و سلاح نقد را به زمین نگذاری.خوب بهرام رحمانی عضو کانون نویسندگان ایرانست ازش این انتظار می رفت !

(5)جایگاه شجریان در سیاست و گیج سری چپ پوپولیستی:

همانطور که گفتم شجریان و توده ایزم نتیجه درجا زدن جامعه ایران در وضعیت گذار هستند.منطقا جوامع نمی بایست در وضعیت گذار بین سنت و مدرنیته منحمد شوند اما جامعه ایران  زیر فشار دیکتاتوری طی نسلها در وضعیت گذار گیر افتاده . کمونیزمش بلاتکلیف است بین سنت و مدرنیته همینطور راستش.

مذهب عوض می کند اما از مذهب عبور نمی کند.از ازادی حرف می زند اما درونا دیکتاتور است . از مدرنیته و مبانیش گریزان.فرهنگش و موسیقیش و هنرش همین وضعیت را دارد.این می شود که شجریانها زاده شده اند و تازه فرزندانشان را جلو می کشند تا در نسل بعدی همان متدها را ادامه دهند.

جامعه در حال گذار جامعه چند چهره است زیرا زیر فشار دیکتاتوری ادمها حتی خودشانرا پیدا نمی کنند.اینقدر رنگ عوض می کنند تا همه شبیه هم بمانند و سنتها برایشان ابرو می سازد .حد اکثر زیر فشار نیازهای نسل جوان ساز 3 تارشان را پنح تار می کنند و بخود می بالند که “نو افرینی ” کردند.

چپ پوپولیستی فقط محدود به توده ایزم نیست.فدائیزم که نسل دوم کمونیزم ایرانیست و “کمونیزم نسل سوم” هم به این بلیه دچار است.”حقیقت” را در دست توده ها می داند و لذا درکی اماری از حقیقت می سازد .هر قدر حرفی یا خط سیاسی بیشتر خریدار دارد در این خانواده پوپولیستی بیشتر به حقیقت نزدیک است.

بواقع حقیقت کالائی است که در بازار سنجش می شود و قیمتش را تعداد مشتری تعیین می کند. این متد سنجش حقیقت نتیجه اش این می شود که دنبال مصدق السلطنه بیفتند دنبال خمینی سینه بزنند و در صف عاشفان جنبش سبز موسوی را حمایت کنند. و شجریان را هنرمند نامی و پراوازه بنامند و سعی کنند وجه سیاسی او را هم بپوشانند.

(6) راه نه آنست و نه این!

  روشنفکری چپ و کمونیزم نه می تواند پوپولیست باشد و دنباله روی جامعه و نه می تواند با انکار خواستگاه طبقاتی ،هنرمند و هنر را بیرون از عملکرد طبقاتی و سیاسی بررسی کند .

هر طبقه هر لایه اجتماعی قهرمانان خود و شخصیتهای خود را دارد و بازتولید می کند.

، روشنفکری مدرن و  چپ بعنوان جلودار جامعه و احزاب تقشی دیگر دارد.

تا زمانی که این نقش را بازی نکنند این چرخش دردناک جامعه بدور سنتها و بازتولید شحریانها ادامه خواهد داشت.

(*)نمونه اگهی تسلیت از سوی بهرام رحمانی بهرام رحمانی 8 اکتبر 2020

  •  

با تاسف، محمد رضا شجریان هنرمند نامی و پرآوازه عرصه آواز و موسیقی ایران درگذشت!
بهرام رحمانی

صبح امروز پنج‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۹ برابر با هشتم اکتبر ۲۰۲۰، همایون شجریان فرزند محمد‌رضا شجریان در پست اینستاگرامی خود خبر داد که پدرش نتوانست در نبرد با بیماری سرطان پیروز شود و نهایت، در بیمارستان جم تهران چشم از جهان فروبست. همایون واژه «خاک پای مردم» را که توسط پدرش قبلا مطرح شده بود برای پست خود انتخاب کرده است.
شجریان در دهه‌های اخیر بر خلاف دهه‌های نخست انقلاب ۵۷ سعی کرد موسیقی سنتی ایران را متحول سازد و در این راستا تلاش‌هایی را نیز آغاز کرد که سرانجام به اختراع سازهای جدیدی هم‌چون ساز ساغر و… در عرصه هنر ایران منجر شد.
یاد این هنرمند نامی جامعه ایران گرامی باد! 

Author

Bahram Rahmani

رفقا عزیز ممنون از توجه‌تان. من نظری در این مورد نداده‌ام چون که صرفا هدفم تسلیت بود. به‌علاوه همه انسان‌ها با گذشت زمان تغییر نظر می‌دهند و به همین دلیل شجریان سال‌های نخست حاکمیت جمهوری اسلامی دست‌کم با دهه آخر زندگی وی متفاوت بوده و شجریان هم مانند بسیاری از هنرمندان جامعه‌مان با سانسور شدید حکومت جهل و جنایت و ترور و اعدام و فاسد اسلامی مواجه بوده و گوشه‌گیر شده بود. به‌علاوه من شخصا نه تنها طرفدار موزیک سنتی فارسی و کردی و ترکی و غیره نیستم بلکه نقد هم به این سبک حزن‌انگیز دارم. اما نمی‌توان مسئله تسلیت گفتن را با نقد کردن و یا افشا کردن در هم آمیخت. این امر مهم باید به طور مستقل و اثبایت صورت گیرد. برای همه شما عزیزان شادی و تندرستی و موفقیت آرزو می‌کنم!