سخنی با «فیلسوف» عبدالکریم سروش

ع- سلیمان‌زاده

آقاى فيلسوف عبدالكريم سروش،
در جلسه اى در دانشگاه، ( مركز علم و دانش كه شما درش را در ايران بستيد ) از شما پرسيده اند كه بين خمينى و شاه كدام را انتخاب مى كنيد و شما با قاطعيت پاسخ داده ايد آقاى خمينى را !
البته كه شما حق داريد آقاى خمينى را انتخاب كنيد ولى توضيحاتى كه در جهت اين انتخاب و برترى خمينى بر شاه داده ايد، بسيارى را بهت زده كرد !
 آن تعاريف و تفاسيرى كه ارائه داديد و سعى كرديد پاسخ پرسش را منطقى جلوه دهيد، باعث شد تا بسيارى از كسانى كه الفباى انسانيت را ميدانند بر شما خرده بگيرند و بر عليه آن یاوه گویی ها مقاله ها بنويسند !
پاسخهاى عجيب و غريب شما از منظرى ديگر نوعى اهانت به شعور آدمى ست و بسيارى از هموطنان پاسخ در خور تقدير را به شما دادند، چه آنانى كه رساله آقاى خمينى را در مقابل چشمانتان گشودند، و چه كسانى كه تاريخ را به شما يادآور شدند.
شما در آن جلسه، علم و سواد آقاى خمينى را با پادشاهان ايران در طول تاريخ و پادشاهان اروپا و بويژه فرانسه مقايسه كرديد و نتيجه گرفتيد كه علم و سواد ايشان از همه حاكمان بيشتر بود.
اساساً نوع پرسش اشتباه بود !
با در نظر گرفتن مطالبى كه خودتان در آن نشست در باره بى ارزش بودن جان انسانها نزد فقهاى شيعه و از جمله آقاى خمينى گفته و اقرار كرده ايد، 
بايد از شما مى پرسيدند كه بين خمينى و پل پت، كدام را ترجيح مى دهيد ! ؟
و يا، در مقايسه با خمينى و استالين، كدامشان بيشتر ” انقلابى ” عمل كرد ! ؟
و یا اینکه، آقای خمینی و قداره بندانش بهتر قلع و قمع کردند یا پل پوت ! ؟
شما در همان نشست چنين فرموده ايد :
” البته هر دوتا مستبد بودند، شاه و آقاى خمينى، به هر حال اين را بعداً بيشتر توضيح خواهم داد و همين استبداد كار ما را خراب كرد، كل تاريخ ما را فاسدكردند. يك نكته را من خدمت شما بگم، اين فقه ما و مخصوصاً عرفان ما متأسفانه، كه آقاى خمينى هم خيلى غوطه خورده بود در او، نسبت به جان مردم خيلى بى اعتناست. درسته كه ظاهراً اسم حرمت ناموس، حرمت عِرض، حرمت آبرو، حرمت جان، حرمت مال مردم را مى برند ولى پرانتزهايى وجود دارد در اين احكام، مباح ميكنه همه اينها رو، مثل آبِ خوردن، مهم اينه كه بدست كى بيفته و چگونه اين شمشير را بگيره و به كار ببره. همين آقاى حائرى كه رفته پيش آقاى خمينى، نوبت دوم، واز ايشون سخنانى شنيده بود كه براى هميشه محضر استادش را ترك كرد. گفت در دفعه دوم وقتى كه به آقاى خمينى گفته بود كه چرا اينمه خونريزى، ايشون گفته بود كه برويد به خدا بگوييد، زلزله مى فرستد، سيل مى فرستد، همه جانها را مى گيرد. اينطورى بود. يعنى به جان مردم بى اعتنا بود.”
اينها سخنانى ست كه با صداى خودتان در يوتوب موجود هست و در اينجا نقل شد.
گيرم كه بر اساس نظر شما سواد آقاى خمينى از همه پادشاهان ايران و فرانسه و كل اروپا بيشتر بود، كه صد البته چنين نبود و نيست !
اما شما بعنوان يك استاد، دكتر، فيلسوف، انديشمند دينى، چگونه و بر اساس كدام فاكتور تاريخى ديگران را به اين راحتى نفى مى كنيد ؟
و چه اقبال بزرگى كه آقاى خمينى را با خردمندان هم دوران او همچون هوشى مين، رهبر ويتنام شمالى و اولاف پالمه نخست وزير سوئد و نلسون ماندلا رئيس جمهور آفريقاى جنوبى و فرانسوا ميتران رئيس جمهور فرانسه و ديگر سرآمدگان مقايسه نكرديد !
نه اينكه اين از خردمندى شماست، بلكه از نادانى و ناآگاهيتان سرچشمه مى گيرد. زيرا  كه نه با افكار و ايده هاى اين اشخاص آشنايى داريد و نه آشنايى با اينگونه مسائل داريد. كه البته فقط براى نمونه به نام تنى چند از خردمندان هم عصران رهبر فكرى و ايدئولوژيك تان اشاره شد.
شما فقط و فقط به مولانا و عرفان آقاى خمينى چسبيده ايد و آن كدو را نمى بينيد !
چرا نتوانستيد و نمى توانيد آقاى خمينى را با اولاف پالمه نخست وزير سوئد مقايسه كنيد ؟
چون اولاف پالمه بعنوان مظهر صلح و دوستى شناخته شده است و او اولين ديپلماتى بود كه در تظاهرات ضد جنگ پابپاى سفير ويتنام در استكهلم فرياد جنگ را بس كنيد سر داد. 
مقايسه كنيد با سخنان امام خمينى كه فرمودند :
جنگ نعمت است !
و نه همين مقدار، اولاف پالمه سرسختانه بر عليه بى عدالتى مبارزه كرد و اگر شما قدرت درك آنرا نداريد، بايد به ادراكتان انگولكى وارد شود كه هم اكنون كشور سوئد بعنوان يكى از بهترين و پيش رفته ترينها شناخته شده است !
چه خوب كه نتوانستيد آقاى خمينى را با فرانسوا ميتران مقايسه كنيد زيرا كه او سواى تمام اقدامات اجتماعى و فرهنگى كه در جهت پيشرفت كشور فرانسه و رفاه مردمانش كرد، و يكى از بزرگترين افتخارات او تلاش در لغو حكم اعدام در فرانسه بود و سرانجام هم موفق به اين كار شد !
مقايسه كنيد با شعار آقاى خمينى كه بايد چوبه هاى دار را برپا مى كرديم و البته كه چنين هم كردند و شما هم قِسر از دستشان در رفتيد !
چه اقبالى براى نلسون ماندلا كه او را با امام خمينى مقايسه نكرديد !
نلسون ماندلا براى مراسم تحليف رياست جمهورى خود، زندانبانش را نيز به اين مراسم دعوت كرد !
مقايسه كنيد با امام خمينى كه بهترين يار و خدمتكار ديرينه اش، صادق قطب زاده را نيز به ميدان تير روانه كرد !
چه خوب كه امام خمينى را با رادمرد تاريخ ويتنام، هوشى مين مقايسه نكرديد، زيرا كه او فرزندان زاده شده توسط تجاوز سربازان آمريكايى به زنان و دختران ويتنامى را فرزندان انقلاب ناميد ! 
و شما و آيين رهبر معنوى و امامتان آن فرزندان بى گناه را ” ولدالزنا و حرامزاده ” خطاب مى كنيد !
از شجاعت آقاى خمينى گفتيد !
اينكه جماعتى را فريب دهيد و مردم را از آتش جهنم بترسانيد و سناريوى انكر و منكر را برايشان بروى صحنه قبر ببريد و جيبشان را خالى كنيد و مشتى نادان و خرافاتى را بدنبال خود به كشيد نامش شجاعت نيست. اين يك تباهكارى و تبهكارى ست ! 
شجاعت را محمد مصدق داشت كه در مقابل غول بريتانياى كبير قد علم كرد و نفت را ملى كرد !
شجاعت را كسانى همچون خسرو روزبه ها داشتند كه تا پاى چوبه تيرباران رفتند و ننگ همكارى با  كودتاچيان را نپذيرفتند !
شجاعت را كسانى همچون سعيد محسن و بديع زادگانها داشتند كه با شعار زنده باد آزادى يا زير شكنجه خُرد شدند يا در ميدان تير سرنوشتشان ورق خورد !
شجاعت را زنان فدايى همچون اشرف دهقان و مرضيه احمدى اسكويى ها داشتند كه از جان خود مايه گذاشتند و در پيمان به خلقشان پايدار ماندند !
شجاعت را كسانى داشتند كه در راه بهبود و آبادانى كشور جان باختند و چشم داشتى به آن بهشت موهوم شما نيز نداشتند و گمنام به كام مرگ رفتند !
آن عرفانى كه آقاى خمينى عالمش بود و شما نيز رهرو آن بوديد و هستيد، بجز طناب دار و شكنجه و كشتار در ايران، چه ارمغانى داشت !
عرفان آقاى خمينى چگونه عرفانى ست كه وقتى مادرى فرزند خود را لو ميدهد و سپس شوى تلويزيونى گذاشته مى شود و بعد از آنكه پسر اعدام مى شود، آقاى خمينى به وجد مى آيد و از همه مادران در ايران مى خواهد كه مانند آن مادر انقلابى عمل كنند و فرزندان مخالف حكومت ايشان را به مقامات قضايى معرفى كنند !
جوان مبارز عضو سازمان پيكار، محمود طريق السلام را به ياد داريد كه چگونه در آن شوى تلويزيونى مادر به فرزندش گفت، چه خوب كه فردا اعدام مى شوى، و وقتى فرزندش گفت مادر مرا ببخش، مادرش در پاسخ گفت؛ دست امام را بوسيده اى كه به بخشمت  ؟
گويا شما مرز دكترى و استادی را در نورديده ايد و لقب فيلسوف را نیز با خود یدک می کشید !
ولى آيا در آينه به جلد خود نگريسته ايد تا به اعماق بصيرتتان پى ببريد و خود را قضاوت كنيد كه براستى چه فلسفه جديدى ارائه كرده ايد كه در شأن فلسفه و بشريت باشد ! 
و در پایان ؛
 آقای عبدالکریم سروش،
خواهشمند است، برای نمونه و خالی نبودن عریضه هم که شده، فقط و فقط یک نمونه از دستاوردهای فلسفه و عرفان خود و آقای خمینی را در که در جهت رشد و اعتلای جامعه ایران نقش مثبتی ایفا کرده، چه در زمینه اخلاقی و چه در زمینه های علوم پزشگی و صنعتی و کشاورزی در طول این چهل سالی که تمامیت امکانات مالی و انسانی و قدرت تمام عیار را در اختیار داشته، ارائه دهید.
به جرأت میتوان گفت که عرفان شما و آقای خمینی و همفکرانتان، به جز به هدر دادن تمامی پتانسیل های موجود در جامعه ایران و لعنت و نفرین مادران و پدران داغدار، و روی برگرداندن جوانان ایران از اسلام ( که البته از حق نگذریم، این یک مورد مثبت بود )، هیچ نتیجه مثبتی در این دنیای مدرن نداشته و نخواهد هم داشت. مبارکتان باد !