سخنی با منتقدین پیمان نوین شاهزاده رضا پهلوی

نیکفر  :

پیام شاهزاده رضا پهلوی که پیمان نوین نام گرفته واکنش های متفاوتی را برانگیخته است، از تعریف و تمجید گرفته تا نقدهای تند و ابراز تردید در این پیمان. شاهزاده رضا پهلوی در این پیمان خواستار اتحاد تمامی احزاب اپوزسیون فارغ از اختلافات گذشته شده است و تنها آلترناتیو مقبول را حاکمیت مردم دانسته است.

اما واکنش ها به این پیمان کم نبود و با استقبال و انتقادهای فراوان نیز همراه بود. در این میان اما بودند کسانی که بسیار تند با موضوع برخورد کرده و با استفاده از بهانه های مختلف تلاش کردند که حرکت رو به جلوی شاهزاده را زیر سوال ببرند. در هر حال هر طور هم که به این پیمان نگاه کنیم میتواند گامی مفید در راستای پیشبرد اهداف اپوزسیون تلقی شود. چه بسا هر حرکت شکست خورده ی پیش از این را نیز به مثابه تجربه ای در راه مبارزه به حساب آورد. از طرفی نباید از یاد ببریم کسی که این موضوع را کلید زده نیز خواه ناخواه مورد اقبال طیف بسیاری از نیروهای اپوزسیون است.
رامین پرهام از اولین افراد واکنش دهنده به پیمان نوین شاهزاده بود که به انتقاد از این پیمان پرداخت. وی در نقد این پیمان به رادیو فردا اینطور گفته است: “تنها نکته ی مثبت این اعلامیه این بود که ایشان (شاهزاده رضا پهلوی) اعلام کردند رهبری سیاسی نیستند. رهبر سیاسی به دنبال قدرت است و وقتی می گوید بدنبال قدرت نیستم یعنی رهبر سیاسی نیستم.”
به این جملات اگر دقت کنید ، نحوه ی نقد به گونه ای ست کانه گوینده منتظر بوده فقط صحبت های شاهزاده تمام شود تا بتواند فارغ از محتوای پیمان نامه، برداشتی که خود از پیش در ذهن دارد را به حرف های شاهزاده نسبت دهد.
حال آنکه شاهزاده در سخنان خود گفته انگیزه اش رسیدن به قدرت سیاسی نیست و بدنبال حاکمیت مردم بر خودشان است. این کجا به معنای نفی جایگاه رهبری ایشان در مدیریت مبارزات در طول دوران گذار از جمهوری اسلامی ست؟ ایشان از یک ساختار سیاسی پایدار مبتنی بر اراده مردم سخن گفته اند که در آن قدرت در خدمت مردم و مدافع منافع ملی باشد و نه در انحصار گروهی خاص! این صحبت ها کجا و چگونه با لزوم وجود رهبری سیاسی در تعارض است که جناب پرهام برداشت نموده اند؟!
رامین پرهام در ادامه به نقد مثال کشورهای حوزه ی بالتیک پرداخته و فرموده اند که ایران قابل مقایسه با بالتیک نیست. باید گفت شاهزاده در این مورد فقط یک “مثال” را مطرح کرده اند نه بیشتر. چه کسی است که نداند شاهزاده رضا پهلوی سال ها در ایران زندگی کرده و قطعا تفاوت ها ژئوپلتیک و منطقه ای را بسیار بهتر از کسانی می داند که تحولات سیاسی را همواره از پشت مانیتور تحلیل کرده اند.

رامین پرهام در ادامه و در واکنش به دعوت به مبارزات مدنی در داخل، در حالی به نبود رهبر در این مبارزات اشاره میکند که خود رهبری شاهزاده را در ابتدای صحبتش کنار زده است. شاهزاده اگر تصمیم به عدم رهبری مبارزات داشت و احساس تکلیف نمی کرد که اصلا چرا باید اقدام به انتشار چنین پیمانی کرده و از آبروی سیاسی خود خرج کند؟
وی در پایان به تعریف خود از رهبری سیاسی پرداخته و عنوان می کند “گذار ما به دموکراسی نیازمند یک ائتلاف نظامی و تکنوکراته و رهبری سیاسی به کسی می گویند که بیاید این را بگوید و شرایط را آماده کند برای شکل گیری این ائتلاف نظامی و تکنوکراتیک در ایران”! اما آقای پرهام در این زمینه توضیح نمی دهد که ائتلاف نظامی با که؟ و چگونه؟ ائتلاف با نظامیان داخل یا خارج از ایران؟
آقای پرهام توضیح نمی دهد که چند مورد گذار موفق به واسطه ی ائتلاف نظامی در دنیا بوقوع پیوسته است؟ و در این میان آسیب های این طرح چیست؟
خلاصه ی مطلب آنکه قطعا طرح پیمان نوین شاهزاده بدون ایراد و اشکال نبوده و نیست، تقاضای تداوم این چنین برنامه هایی از شاهزاده که از طرف بسیاری دلسوزان مطرح شده هم خواسته ی کاملا به جا و منطقی ست اما زیر سوال بردن اصل مبارزه به بهانه ی فقدان رهبری قابل قبول نبوده و نیست که البته رهبران توانمند بسیاری از جمله خودِ شاهزاده رضا پهلوی اگر دغدغه ی آزادی ایران و مبارزات سیاسی مردم را نداشتند هرگز پای در این میدان نمی گذاشتند. در پاسخ به انتقاداتی از این دست باید گفت اگر نمی خواهیم مسئولیتی بپذیریم در این راه، لااقل دیگران را از مبارزه بازنداریم.