سیاست مماشات با فاشیسم – 28 – پیدائی و پویش دهه سی قرن بیستم –

پژوهش و نگارش : کریم قصیم

نشانه ها به سوي جنگ

در تاريخ سیاست اپیسمنت سال 1937 به یک سال تغییرو آمادگیهای خاص تبدیل شد. طی این دوره، درروال سیاست خارجی هردو کشور(انگلستان و آلمان) تحولاتی رخ داد که برسیر بعدی وقایع اثاری ماندگارو بعضاً تعیین کننده و دهشتناک به جای گذاشت.
درانگستان، تغییرسیاسی برجسته همان نخست وزیر شدن چمبرلین (و تشدید و تسریع خط مشی استمالت، البته به هوای “حفظ صلح” ) بود. درآلمان برعکس، با اندک اختلاف زمانی، روند مأیوس شدن هیتلر از ایده « اتحاد با انگستان» و رو آوردن بیش ازپیش به یک طرح استراتژیکی متفاوت، ازاوائل ماه ژوئیه به بعد آشکارترشد. این تغییردرسیاست خارجی آلمان به معنای تقویت «محورشرّ»، یعنی اتحادآلمان نازی با ایتالیای فاشیست و نیز جلب همکاری ژاپن میلیتاریست ( که دراین سال جنگ تجاوزکارانه درچین را گسترش داده بود) برای عضویت دراین محور بود.

جالب است که سیاست استمالت چمبرلین از فاشیستها درهمان زمانی شتاب می گرفت که نشانه های جنگ طلبی و نظامیگری آنها بیش ازپیش بارزمی شدند!
هیتلرنه تنها دیگرسخنرانی پرطمطراق صلح ایراد نمی کرد، بلکه( حالا که رفته رفته مشتش بازشده بود) حتی گاه و بی گاه بریتانیای کبیر را با تهدید به جنگ زیرفشارهم می گذاشت!
برای تسهیل درفهم این تغییردر سیاست خارجی انگستان یک مثال می زنم: درسیاست خارجی که چمبرلین سکان آن را به دست گرفت، دیگر اصل انعقاد پیمانها و قراردادهای امنیت جمعی(اروپائی)،یعنی اصل قدیمی جامعه ملل «general European settlement » که تیم ایدن/ونسیتارت، دررابطه با دیکتاتورها، کل کابینه را متعهد به مراعات آن کرده بودند، مانع پیشبرد مشي اپیسمنت به شمارنمی رفت زيرا نخست وزيرچمبرلين رأسا آن را نديده مي گرفت و با عقد قرارو مدارهای دوجانبه با دیکتاتورها هیچ مانعی نمی شناخت ! برعکس, حتی بدون قید وشرط , خواهان مذاکره و حصول توافق با آنها بود! نخست وزیر اصرار داشت درسیاست خارجی شخصاً ، حتی گاه بدون کمترین مشورت با وزیرخارجه و کارشناسان وزارتخانه کشور، تصمیم گیرد و – مشابه روش هیتلر – تصمیمات خود را نیز از طریق دیپلماسی خصوصی ( توسط دستیارش ویلسون و دیگران…) دنبال کند.

اهداف استراتژیک هیتلر

برای روشن شدن “تغییر” در سیاستهای استراتژیک هیتلردرسال 37، یک مرورسریع درپیشینه موضوع لازم است:
اکثر پژوهشگران تاریخ نازیسم دراین امر متفق القولند که حزب و دولت نازی درتمام مسائل مهم استراتژی و تاکتیک درطول دهه سی ( وهمین طورتا پایان جنگ جهانی دوم) از نظریه ها و طرحهای دورو دراز آدولف هیتلر پیروی می کردند. هدف غائی وی نیز،- اززمان نوشتن کتاب “نبردمن” تا به آخر- عبارت بود ازرسیدن به « سلطه جهانی خون ژرمنیک»1 . در صحنه و عمل سیاسی اما، حصول این اصل نژادپرستانه به معنای تحقق فرمانروائی و قدرت مطلقه جهانی شخص هیتلر و حزب نازی بود. حزبی که می بایست پس از«اصلاح نژاد» در ابعاد اروپائی، متشکل باشد از« اشراف و اربابان جدید»2 آلمانی و متحدان آنها.
استراتژی سیاسی- نظامی هیتلربه منظورتحقق این هدف نیز از یک برنامه سه مرحله ای تشکیل شده بود. البته این «برنامه» درسال 37 به صورتی که درزیرمی آید درسیاست خارجی علنی عنوان نمی شد، ولی به شهادت اسناد و مدارک معتبری که بعدها به دست متفقین افتاد، همین برنامه سه مرحله ای پیوسته چراغ راهنمایش بود:
الف – لغو قراردادهای ورسای/ لوکارنو، تجدید عظمت آلمان درشرق مرزها و تبدیل آلمان به قدرت اول و سرکرده اروپا ( توسط اتحاد با انگستان/ ایتالیا ویا دستکم موافقت و اغماض آنها نسبت به تهاجم و تصرف نظامی سرزمینهای غرب شوروی و نیز انقیاد فرانسه)
ب – سپس، تبدیل رایش آلمان نازی به قدرت مستعمراتی با همکاری انگستان، ازطریق بازپس گرفتن و گسترش مستعمرات سابق و تأسیس یک امپراتوری ،
پ – و سرانجام سربلند کردن رایش به مثابه ابر قدرت جهانی/ درصورت لزوم غلبه برامریکا در یک جنگ جهانی، 3

بنابراین می بایست،ظرف یک طرح زمانی محاسبه شده، رایش سوم بعلاوه مستعمرات آلمان، درکنارامپراتوری ضعیف شده بریتانیای کبیر، ایالات متحده آمریکا و ژاپن (حاکم برچین)، چهارابرقدرت جهانی را تشکیل دهند. این توازن قوای چهارگانه، با احتساب روابط ویژه آلمان با انگستان/ ایتالیا و ژاپن، به معنای حصول قدرت فائقه رایش سوم آلمان و چيرگي هيتلر درکل جهان می بود. مسیر این اهداف می بایست ابتدا از جلب همکاری و اتحاد با بریتانیا بگذرد. ولی طی چهارسال و نیمی که ازروی کارآمدن هیتلر می گذشت خواست اتحاد استراتژیک با انگستان و جدا کردن آن کشور ازفرانسه به نتیجه مطلوب هیتلرنرسیده بود.
تا زمان روی کارآمدن چمبرلین نه حصول اتحاد و کسب موافقت انگستان، و نه حتی چشم پوشی آن دولت بر بخش نخست برنامه فوق امکانپذیرشده بود.4 با وجود فعال شدن سیاست اپیسمنت بریتانیا و آمادگی آشکار نویل چمبرلین جهت بذل و بخشش«مسالمت آمیز» منافع و سرزمینهای ملل کوچک اروپا ( اتریش و بخشی ازچکسلواکی و…) به هیتلر، مرحله اول نقشه هیتلرتا تابستان 37 به نتیجه مطلوب او نرسیده بود. گزارشهای سفیرویژه اش ریبنتروپ نیز، برغم کلیه لابیها و اعمال نفوذهای گسترده وی، برای هیتلررضایتبخش نبودند. شتاب هیتلر و فشار زمانبندی بازسازی تسلیحاتی و آمادگیهای نظامی ازیکسو و امکان واقعی و نقدِ تقویت خط « محور» با ایتالیا و ژاپن ازسوی دیگر، هیتلررا به راه دیگری سوق می داد: تحت فشارگذاشتن بریتانیا ازراه تقویت محور رم – برلین و جلب همکاری بیشترژاپن، جهت ایجاد یک اتحاد جهانی.
درصورت استحکام این « مثلث جهانی»، هیتلر می توانست بدون موافقت انگستان، یا حتی درصورت لزوم علیه آن نیز دست به کارشود و « برنامه» تهاجم مرحله بندی شده خود را به مرحله اجرا گذارد. درست درزمانی که چمبرلین می خواست تلاشهای تازه ای را برای نزدیکی با هیتلر پیش برد، علائم آشکار جنگ طلبی هیتلرو دو دیکتاتوري دیگر زمانه بارز می شدند، علائمی که چمبرلین زياد آنها را جدٌی نمی گرفت و تأثیرچندانی هم روی تحلیلها و برنامه کاری اش نمی گذاشت.
درسال 37،علاوه برگزارش سرویسها ازپیشرفتهای نظامی آلمان، نشانه های سیاسی جنگ طلبی هیتلرهم افزایش می یافتند: لغو سفر نویرات به لندن، كاهش مقام و حذف دکترشاخت ازمقام وزارت اقتصاد، …وگزارش یک ملاقات بی سابقه… كه درپايين اين نشانه ها را كمي شرح مي دهيم.

علائم سیاسی به سمت جنگ

لغو سفر نویرات : به خواست چمبرلین ، یکی از از نخستین اقدامات کابینه و وزارت خارجه اش دعوت از وزیرخارجه رایش آلمان برای سفر به لندن بود. موضوع ظاهری دعوتنامه گفتگو و رسیدگی به مسأله درگیری نظامی مابین دولت آلمان با دولت اسپانیا در دریای مدیترانه بود. درتاریخ 29 ماه مه (مقارن روی کارآمدن چمبرلین) یک ناو جنگی آلمانی درساحل ابیتسا مورد حمله قوای دولت جمهوری اسپانیا قرارمی گیرد و هیتلرهم بلافاصله فرمان آتشباری بندرآلمریال را صادرمی کند. بدین ترتیب خطرگسترش جنگ اسپانیا و شکست سیاست « کمیسیون عدم مداخله لندن» پیش می آید. درکشاکش این بحران, دولت جدید بریتانیا در8 ژوئن 37 رسماً ازوزیرخارجه آلمان دعوت به عمل می آورد جهت گفتگو راجع به حادثه ابیتسا به لندن سفرکند. اما موضوع واقعی که چمبرلین قصد داشت دراین دیدار با وزیرآلمانی به بحث گذارد عبارت بود از« وضعیّت کلی اروپا و مناسبات آلمان- بریتانیا». نويرات,
وزیرخارجه وقت آلمان،با سفر به لندن موافق بود, بهمین جهت بلافاصله جواب مثبت داد:
« پاسخ رسمی نویرات به انگستان، ( 9 ژوئن 37 )، این بود که برای سفر به لندن آماده است، اما پس از حل و فصل مسأله ضمانت علیه حمله کشتیهای اسپانیائی. 5

به عبارت دیگر،سفربه لندن آری، ولی صحبت راجع به حادثه ابیتسا خیر. آلمان هیتلری حاضرنبود چنین مسأله ای را طی یک دیداررسمی با دولت بریتانیا به گفت و گو گذارد. اما، صرفنظر ازاین نکته، وزارت خارجه آلمان درارتباط با این سفریک مشکل جدٌی دیگر داشت. واکنش دولت موسولینی نسبت به چنین سفری که بدون حضورایتالیا صورت می گرفت چه می شد؟ نویرات به منظورپرهیز از ایجاد سوء تفاهم، درتاریخ 14 ژوئن ازسفیرآلمان دررُم می خواهد دولت میزبان خود را درجریان این دعوت بگذارد. درهمان 14 ام ژوئن مشکل مربوط به ضمانت کشتیها نیزحل وفصل می شود و لذا سفرنویرات به لندن رسماً دردستورقرارمی گیرد. چند روز قبل هیتلرهم با انجام این سفرموافقت کرده بود. روز15 ژوئن خبردعوت دولت انگستان ازوزیرخارجه آلمان و موافقت وی دررسانه ها اعلام شد. اما یک هفته بعد، در23 ژوئن 37 ، دولت آلمان لغو این سفررا اعلام می کند! چرا؟
تمام شواهد مستند تاریخی حاکی ازآنند که فشارموسولینی و اهمیتی که هیتلردرآن زمان برای حفظ و تقویت « محوربرلین – رم » قائل بود، مانع انجام این سفر شده بود: روز12 ژوئن موسولینی ازطریق سفیرآلمان پیامی برای هیتلر فرستاد و هشدار داد که :
« خواست انگلستان این است که برلین را ازرم جدا کند… تنها اصل مبنائی برای هردوی ما اینست که بدون حضوررُم مابین برلین و لندن تفاهم نخواهد شد و بدون حضوربرلین نیز تفاهمی مابین لندن و رُم صورت نخواهد گرفت.» 6
هیتلر دستور لغو سفر را صادركرد. خط جدید او درسیاست خارجی و پیشرفتن درمسیر اتحاد استراتژیک با موسولینی البته برای نازیها فواید, ولی درعین حال الزامات خاص خود را داشت! تنها چمبرلین به این روند و الزامات مربوطه اعتنائی نمي كرد.

گورینگ

صعود گورینگ وسقوط دکترشاخت : دکتریالمار شاخت اقتصاددان و متخصص معروف مسائل مالی آلمان( اززمان جمهوری وایمار) ازجمله سیاستمداران ناسیونالیستی بود که به اعتبار دانش و تجربه علمی و حمایت سیاسی اولیه از روی کارآمدن هیتلر، همراه ژنرالهای قدیمی مانند بلومبرگ و اشرافی چون پاپن، وارد کابینه «پیشوا» شده بود. او درحزب نازی سابقه نداشت ولی به سبب موفقیتهای آشکارش دربرنامه ریزی و پیشرفت اقتصاد کشورو ریاست بانک رایش آلمان، طی چهارسال اول از پشتیبانی هیتلربرخورداربود. شاخت سخت ازایده بازپس گرفتن مستعمرات قبلی آلمان ( ودسترسی به منابع اولیه و نیروی کار ارزان) توسط گفت و گو و معامله با قدرتهای بزرگ(انگلستان و فرانسه) طرفداری می کرد، ولی با برنامه های هیتلر درحمله به شرق اروپا / شوروی و حل و فصل تمام مسائل خارجی توسط یک « جنگ بزرگ دردوجبهه شرق وغرب» موافق نبود. او، همانند جناحی ازارتش که درتماس با آنها قرار داشت، این طرحها را برای آینده آلمان خطرناک می دانست. با شروع عملی « برنامه چهارساله» اززمان کنگره سالانه حزب نازی (سپتامبر36)، اختلاف شاخت با این «برنامه » و به خصوص با مسئول اجرائی آن، ژنرال هرمان گورینگ، رفته رفته بالا گرفت. متن کامل «برنامه چهارساله اقتصاد» که درواقع امربرنامه تدارک و آمادگی برای جنگ بزرگ به شمارمی رفت، توسط شخص هیتلرتهیه شده بود. این متن ابتدا صرفاً درسه نسخه حاضر شده ولی هیچکدام ازاین نسخه ها دراختیار شاخت قرارنگرفته بود. بعدها معلوم گردید که یک نسخه به ژنرال گورینگ، یک نسخه به ژنرال بلومبرگ و نسخه سوم نیزبعداً به اِشپر، وزیر بعدی صنایع و تدارکات نظامی، داده شده بود. شاخت که درپائیزسال 1936 هنوز رسماً پست وزیراقتصاد و رئیس بانک آلمان را به عهده داشت عملاً ازاین پروسه کنارگذاشته شده بود.
به فرمان هیتلر، هرمان گورینگ، با حفظ سایرسمتهایش « مسئول تام الاختیاراجرای برنامه چهارساله» شده بود.
گورینگ، مرید حزبی و همکارقدیمی هیتلر (از1922)،فرمانده نیروی هوائی، ،آتش آفروزو رئیس بعدی رایشتاگ، رئیس سابق SA و جلاد معروف در کشتارجناح ارنست روم در 30 ژوئن1934 و مؤسس اولین بازداشتگاههای جمعی و نابودی مخالفان سیاسی(1934) بود. گورینگ که به « مرد شماره یک هیتلروفرد شماره دو رایش آلمان» شهرت داشت، نظامی قدارو قدرت پرستی فوق همه معیارها بود. وی که علاوه برهمه سمتهای خود، مسئولیت اجرای برنامه چهارساله را نیز به عهده گرفت، طبعاً گرایش داشت به دورزدن وزیربا نفوذ اقتصاد و حتی اِعمال قدرت و دادن « رهنمودهای اجرائی » اقتصادی به شخص دکتر یالمارشاخت( اقتصاددانی که درآن زمان از شهرت جهانی برخورداربود)، این رابطه نماد و مثالی بارز بود از جبر حکومت مکتب و خشونت برعلم و تجربه.
درفاصله یک سال، ازسپتامبر36 تا سپتامبر37 ، شاخت بارها ازمداخله های ناروای گورینگ دراموراقتصادی کشوربه هیتلر شکایت برد، البته بی نتیجه. لذا دراواخرژوییه 37 دکترشاخت کتباً مراتب استعفای خود را تقدیم هیتلرنمود اما، « پیشوا» نپذیرفت! او مایل نبود وزیر معروف و موفق اقتصادش درملاء عام کنارکشد. شاخت، سرانجام به بهانه رفتن به مرخصی وزارتخانه را ترک کرد:
« از 5 سپتامبر1937 به بهانه رفتن به مرخصی وزارتخانه را ترک کردم و هرگز دیگربه آن جا برنگشتم….» 7,
کنارزدن و استعفای دكتر شاخت، که درواقع نشانه بارزی ازتغییرخط هيتلر به سمت جنگ بود، ازچشم سرویسها و پایتختهای جهان غرب پنهان نماند. اما چمبرلین بیشتردرصدد تماس و ایجاد روابط حسنه با گورینگ برآمد تا احساس خطرو شناخت روند های واقعی که استعفای شاخت نشانه آنها بود.
یک نشانه مهم دیگرازچشم اندازاحتمالی جنگ، درگزارشی نهفته بود که چرچیل دراوائل پاییز37 به وزارت خارجه فرستاد که ازیک ملاقات خارق العاده با سفیر ویژه هیتلر در لندن و نظرات وی راجع به جنگ وصلح خبرمی داد.

دیدار چرچیل با ریبنتروپ

ریبنتروپ

گفتيم كه هیتلر، به هرطریقی که می شد درقاره اروپا دست باز می خواست و برای کسب مقصود، از تابستان 1936 ریبنتروپ را به عنوان سفیربا اختیارات ویژه( خارج ازحوزه وزارت خارجه) به لندن فرستاده و کل لابی و طیف استمالتگران را نیز بیش ازپیش فعال کرده بود. روی کارآمدن چمبرلین دراواخربهار1937 ، نقطه اوج نوید بخشی برای این مجموعه به شمارمی رفت. ولی ریبن تروپ، علیرغم تلاشهای همه جانبه اش، درکسب اتحاد استراتژیک یا دستکم جلب رضایت بریتانیا برای اغماض نسبت به مرحله نخست برنامه هیتلر(دست بازداشتن درشرق اروپا) توفیق کسب نمی کرد. او به هردری می زد، حتی این خواست «غیرقابل گذشت» را، ضمن وعده های رنگارنگ، با چرچیل نیزمطرح نمود!
ماجرای عجيب ملاقات و گفت و شنود چرچیل( که آن زمان مقام دولتی نداشت ولی به عنوان نماینده مجلس و تحلیلگرسیاسی سخت فعال و با اعتبار بود) با سفیرویژه هیتلر درسال 37 ،از چند نظرجالب است و به بحث ما مربوط می شود. شرح آن را، با كمي تلخيص به نقل از چرچیل مي آوريم:

« درسال 1937 دیداری داشتم با ریبن تروپ… به بهانه مطالب مقاله ای از من، نامه نوشته و پرسیده بود آیا حاضرم برای صحبت فی مابین به سفارت نزدش بروم… گفت وگوی ما بیش ازدوساعت طول کشید…صحبت ما همه مسائل مهم اروپا را دربرگرفت، از بحث تسلیحات تا مسائل سیاسی. هسته اصلی گفته های او این بود که آلمان خواهان دوستی انگستان است…
او می توانسته وزیرخارجه آلمان شود، ولی خودش ازهیتلر خواهش کرده او را به سفارت لندن فرستد تا بتواند برای کسب همکاری یا حتی اتحاد دوکشور اقدام کند… درفواید این دوستی داد سخن داد و گفت آلمان حتی حاضراست (درصورت توافق طرفین) امر دیده بانی امنیت امپراتوری پهناور بریتانیا را نیز به عهده گیرد…
شاید آلمان خواهان بازپس گیری مستعمرات سابق خود شود، لاکن این خواست مسأله ای تعیین کننده نیست. چیزی که نمی توان ازآن گذشت این است که انگستان دست آلمان را دراروپای شرقی باز گذارد. آلمان برای جمعیت درحال افزایشش به فضای زندگی نیاز دارد، لذا می باید سرزمینهای دانسینگ و لهستان ضمیمه آلمان شوند. روسیه سفید و اوکراین برای بقای آینده آلمان بزرگ ، با ساکنان 70 میلیون نفری اش، غیرقابل صرف نظرکردن هستند. به کمترازاین نمی توان رضایت داد. تقاضای ما از امپراتوری بریتانیای کبیرفقط این است که دراین قضییه دخالت نکند…
من فوراً توضیح دادم که به اعتقاد من دولت بریتانیا با این خواست، که آلمان دراروپای شرقی دست باز داشته باشد، موافقت نخواهد کرد… منتهی روابطمان با روسیه پرتنش است و ما نیز علیه کمونیسم هستیم. اما، مطمئن باشد، حتی اگرامنیت فرانسه هم ضمانت شود، بریتانیای کبیرنسبت به قاره اروپا آن قدربی علاقه نیست که آلمان بتواند فرمانروائی و سلطه براروپای میانه و شرقی را ازآن خود کند…
درلحظه ای که من این جملات را می گفتم، ریبن تروپ با ناراحتی رویش را برگرداند و گفت:
” دراین صورت وقوع جنگ اجتناب ناپذیرست. راه دیگری باقی نیست، پیشوا مصمم است. هیچ چیز نمی تواند جلوی او و ما را بگیرد و مانع پیشرفتمان شود.”
بعد ازاین گفته ها، از جلوی نقشه جهان ( که سفیربرای توضیح خواسته هایش مرا به جلوی آن دعوت کرده بود) به جایمان برگشتیم و نشستیم… همان موقع لازم دانستم نکات زیررا به سفیرآلمان گوشزد کنم:
” وقتی شما از جنگ صحبت می کنید، بی تردید مسأله یک جنگ عمومی خواهد بود. آن وقت نباید انگستان را دست کم بگیرید… ملت ما ملت غریبی است، خارجیها به ندرت می توانند خصائل آن را دریابند. نباید برپایه مواضع دولت کنونی حکم کنید. زمانی که یک مسأله بزرگ درپیشگاه تمام ملت بریتانیا مطرح شود، آن وقت همین دولت، و یا ملت انگلیس، دست به واکنشها و عملیات کاملاً غیرمترقبه ای خواهد زد”… و باردیگر تکرارکردم:
” انگستان را دست کم نگیرید. این ملت خوب می داند چگونه ازخودش به دفاع برخیزد. هرآینه شما همه ما را به ورطه یک جنگ جهانی بکشانید، آن گاه انگستان تمام دنیا را علیه آلمان متحد خواهد کرد، مانند دفعه پیش” …» 8

طبعاً، انجام این دیدار و مواضع مربوطه، ازهردوطرف به دولتهای متبوعه گزارش شد. سخن و مواضع ریبن تروپ نه ازسر عصبانیت بود و نه جنبه بلوف داشت. او، به منظور اعمال فشار بردولت وقت انگستان موضع مزبور را بیان کرد. هیتلرعجله داشت و پس از گذشت یک سال از آغاز مأموریت سفیرویژه اش درلندن، منفی یا مثبت ازاو جواب می خواست.
اوائل پائیز37 ریبنتروپ به پیشوای خود گزارش داد که چشم انداز اتحاد و توافق با انگستان تاریک است. وی ، اواخردسامبرهمانسال نیز گزارش نهائی خود را برای هیتلرفرستاد. آن چه اما همان زمان ِ گفت وگو با چرچیل برای سفیر عیان شده بود عبارت بود از احتمال ناکامی قطعی درتحقق طرح « اتحاد با انگستان» و حتی به زبان آوردن تهدید جنگ درصورت عدم توافق.
همین تحوٌل موضع سیاسی آلمان چندی بعد درخلال صحبت گورینگ با لاندندری نیز به گوش می خورد و موجب نگرانی فزاینده لاندندری و کل لابی هیتلر شد. به نظرمی رسید که اختلاف فاززمانی چمبرلین و تناقض ماهوی سیاست اپیسمنت با دیکتاتورها، بیش از پیش خود را نشان می داد. دینامیسم جنگ طلبی فاشیسم شتاب گرفته بود و لذا، علیرغم روی کارآمدن چمبرلین و آمادگی وی دربذل و بخشش امتیازات بیشتر به دیکتاتورها، مواضع و رویکرد سیاسی هیتلر نسبت به انگستان به سرعت درحال تغییرو تحول بود.

بازگشت به مطلب پیشین 27

منابع و توضیحات

1- نگاه کنید به مقاله تحقیقاتی پروفسور رایمر هانزن، استاد تاریخ دربرلین:
Reimer Hansen, Aussenpolitik im Zusammenbruch des Dritten Reiches

2- نگاه کنید به فصل سوم کتاب جالب و خاطرات گونه هرمان رایشنینگ(«گفت و شنودهایی با هیتلر»)، تحت عنوان «اشراف جدید آلمانی»:
,1940 Herman Rauschning, Gespräche mit Hitler
نویسنده کتاب که خود زمانی عضو برجسته حزب و رئیس سنای شهر دانسینگ بود، بنا به نوشته اش، در دیدارها و مباحثات متعدد با هیتلر و نزدیکان ایدئولوژیک وی حضورداشته است. وی پس ازاستعفا و جدا شدن از دستگاه هیتلر ( سال 1935) به غرب گریخت و دانسته های خود را ابتدا به صورت گزارش و نقل حضوری و نوشتن مقالات به اطلاع افکارعمومی و سرویسهای خارجی رساند. ولی استمالتگران نمی خواستند ، و یا به صرفشان نبود، که این مطالب تکاندهنده را باورکنند. سرانجام وی درسال اول جنگ به نوشتن کتاب فوق همت گماشت ( درفرانسه ) که پخش گسترده ای یافت و به زبانهای مختلف ترجمه شد. دراین کتاب وی، به نقل از Darre ، زیست شناس و تئوریسین نژادی محبوب هیتلر، چنین می آورد:
« همان طورکه ما توانستیم نژاد اسب هانوِری قدیمی مان را توسط امتزاج تعداد معدودی باقیمانده اسبهای نژاد اصیل ( اسب پدر و اسب مادر) مجدداً اصلاح نژاد کنیم، همان طور هم می توانیم ازبهترین خون آلمانیها ، با برنامه ریزی و طبق قوانین آزمایش شده در پرورش دام، نژاد برترو ارباب را به وجود آوریم… ما از ذخیره نفرات عضو اس.اس اشراف جدید رايش آلمان را پرورش خواهیم داد… اشراف خونی….» – ص 36 ،
این برنامه های « پرورش دام» جناب Darre مبتنی بود بر همان خط فکری «کتاب نبرد من » شخص هیتلر.
3- علاوه بر همان مقاله فوق الذکر پروفسورهانزن، ازجمله نگاه کنید به آثارزیر مورخان آلمانی:
E.Häckel, Hitlers Weltanschauung , Entwurf einer Herschaft 1969,
Andreas Hillgruber ,Hitlers Strategie , Politik und Kriegsführung, 1965،

4- دلیل اصلی عدم موافقت انگستان با پیشنهادها و خواسته های هیتلر نیز اصل مقابله با فاشیسم و دفاع از جهان آزاد و دموکراتیک نبود. دولتهای مکدونالد تا چمبرلین جملگی ، کم و بیش، حاضربودند با دیکتاتورها کنارآیند. بخصوص دولت چمبرلین از بذل وبخشش سرزمینهای ملل کوچک اروپائی نیز پرهیز نداشت. منتها هیچ یک ازاین دولتها حاضر نبودند ازکل بازارهای مهم خود دراروپای شرقی، آسیای شرقی وتمامی سرزمینهای مستعمراتی سابق آلمان که عمدتاً ازپایان جنگ جهانی اول دراختیارامپراتوری بریتانیا قرار داشتند، دست بردارند. وانگهی بدشان نمی آمد که نوک تیز حمله دولتهای « محورشرٌ» صرفاً به جانب شوروی باشد وامید داشتند که هیتلر از بازکردن « جبهه غرب» درگذرد.
5- ص 203 ازکتاب «برنامه سیاست خارجی هیتلر» :
Hitler,s aussenpolitisches Praxis ، Axel Kuhn

6- صفحه 203 همان کتاب فوق، به نقل از اسناد سیاست خارجی آلمان،مجلد سوم، ص277 ،
7- ص 19 کتاب شاخت تحت عنوان « تسویه حساب با هیتلر» :
, Abrechnung mit Hitler Hjalmar Schacht

هیتلراداره اموروزارت اقتصاد را بعد ازرفتن او به فردی حزبی به نام فونک سپرد ولی شاخت را هم مجبور کرد تا سه سال بعد ازشروع جنگ اسماً پست وزارت را نگهدارد! درژوئیه 1944 شاخت به اتهام دشمنی با حزب و رابطه با محافل مخالف هیتلر دستگیر و تا پایان جنگ زندانی بود. دردادگاه نورنبرگ محاکمه و تبرئه و آزاد شد.

8- صفحه 125/ 126 کتاب جنگ جهانی دوم وینستون چرچیل، به زبان آلمانی،
چرچیل، درادمه مطلبی که نقل کردیم ذکر می کند که مضمون این ملاقات و گفت وشنود مزبور را همان زمان به وزارت خارجه گزارش می کند.