سیاست مماشات با فاشیسم- 50(بخش پایانی) پیدائی و پویش دهه سی قرن بیستم-

 

پژوهش و نگارش : کریم قصیم

جنگ هیتلر و «ضمانت» چمبرلين

   همان روز ۲۲ اوت، که ریبن تروپ در هواپیما به سمت مسکو پرواز می کرد, هیتلر همه فرماندهان عالیرتبه قوای مسلّح را به نشست نظامی در مقرّ کوهستانی خود احضار نمود. ابتدا شخصاً به پذیرایی از حضّار کمر بست و سپس در شرح و توجیه واقعه آغاز سخن کرد. شرح مفصلی راجع به ضرورت حمله به لهستان گفت و راهکارهای ممکن واکنش غرب و نقشه های محتمل نظامی را توضیح داد و نتیجه گرفت:

   «غرب هنوز امیدوار بود که پس از تصرّف لهستان روسیه به مثابه خصم ما وارد میدان شود. آنها حساب عزم راسخ مرا نکرده بودند. حریفان (غربی) ما کرمهای ریزی بیش نیستند. در مونیخ توان آنها را به چشم دیدم. من اطمینان داشتم که استالین هرگز به پیشنهاد انگلستان وقعی نخواهد گذاشت … کنار گذاشتن لیتوینوو  اثر قطعی داشت … همین الآن ریبن تروپ در راه است و پس فردا قرارداد را امضا خواهد کرد. اکنون وضعيتي كه لهستان در آن قرار دارد همان وضعيتي است كه من مي خواستم . لزومی ندارد از محاصره غرب به هراس افتیم, چون شرق به ما غلّه, گوشت, ذغال سنگ, سرب, روی و … خواهد رساند. اکنون هدف بزرگی در پیش داریم که کار و کوشش زیادی می طلبد. من فقط نگران آن هستم که در آخرین لحظه باز یک پدرسوخته کثیفی پیدا شود و یک طرح میانجیگری جلوِ من گذارد… حالا که مقدّمات و تدارکات سیاسی را آماده کرده ام, نوبت شماست, راه سربازان بازوگشوده شده… به موقع دستاویز تبلیغاتی لازم برای حمله را درست می کنم, باورپذیری آن اهمیّت ندارد. کسی در آینده از فاتح نمی پرسد حقیقت را گفته یا نه. موقع شروع و رهبری یک جنگ مسأله حقانیّت نقشی ندارد, فتح و پیروزی مهم است. دلتان را به روی رحم و دلسوزی ببندید, با بیرحمی و خشونتِ تمام پیشروی کنید. باید حق ۸۰ میلیون نفر را بگیریم. وسائل حیات آنها باید تأمین شود. طرف قویتر صاحب حق است, تا می توانید سخت و خشن رفتار کنید.» (1)

 

محورهاي حمله برق آسای ارتش هيتلر به لهستان و شروع جنگ جهاني دوم

 
 

   در روزهای آخر ماه اوت موج فشار و تهدید بر دولت لهستان بالا گرفت. علاوه بر تحرّکات نظامی به سمت مرز لهستان, گوبلز با هدف جوّسازی و اِعمال فشار فهرستی از مطالبات حدّاکثری به رسانه ها سپرد. نحوه ارائه این مطالب تهدیدآمیز عمداٌ حالت دیکته داشت. به صورت ضرب الاجل این مطلب تکرار می شد: وزیر امور خارجه لهستان می باید ظرف ۲۴ ساعت در برلین حضور صدراعظم برسد … وگرنه هر چه دیدنداز چشم خودشان ديدند…

   جالب است که وزیر خارجه انگلستان نیز به اَشکال گوناگون توصیه می کرد لهستان با آلمان مذاکره و سازش کند. در حالی که اساساً فرصت تفاهم و سازش باقی نبود چون نقشه مسیری که هیتلر آن روزها در نظر گرفته بود, آماج دیگری داشت. روز ۲۹ اوت ژنرال هالدر, رئیس ستاد ارتش آلمان, به تصوّر کُرنش ورشو , برنامه را پیشاپش در تقویم روزانه اش آورده بود:

   «لهستانی ها روز ۳۰ اوت در برلین خواهند بود, روز ۳۱ اوت مذاکرات شکست خواهد خورد, از اول سپتامبر شروع می کنیم به اعمال زور.»

   لهستان, در عین موافقت با اصل مذاکره, ضرب الاجل آلمان را نپذیرفت. روز پنجشنبه ۳۱ اوت هیتلر «فرمان شماره ۱ جنگ» را صادر کرد. هایدریش, فرمانده واحدهای ویژه اس. اس, پیشاپیش، شماری مجرمان معمولی تیره روز را با لباس نظامی لهستانی مخفیانه در محلی مجاور ساختمان یک فرستنده مرزی آلمانی آماده نگهداشته بود. به محض صدور فرمان, فرستنده مذکور مورد حمله «نظامیان مهاجم لهستانی» قرار گرفت! تیراندازی شد و عده ای از «مهاجمان» کشته شدند. بلافاصله خبرنگاران و عکّاسان آمدند. ماجرا با عکس و تفصیلات در همه رسانه های آلمان وسیعاٌ پخش شد. سحرگاه روز بعد, اول سپتامبر ۱۹۳۹, سربازان آلمانی بدون اعلام رسمی جنگ موانع مرزی را برداشتند. تانکها و واحدهای موتوریزه ارتش آلمان وارد خاک لهستان شدند. همزمان بمب افکنهای آلمانی اولین شهر مرزی (ویلیون) را بمباران کردند. جنگ جهانی دوم آغاز شد. 

   هیتلر، پیشاپیش، دستورات لازم را برای پیشبرد «جنگ انهدامی»در لهستان صادر کرده بودپ.(2)

 در پژوهشهای تاریخی راجع به این جنگ برق آسا و ابعاد نیروهای مهاجم هیتلر به لهستان آمده:

 «در صفوف ارتشهای شمال و جنوب [آلمان] فراتر از یک و نیم میلیون سرباز آلمانی وارد سرزمین لهستان شدند. شمار پرسنل «گروههای اقدام» گشتاپو و اس.اس، بالغ بر ۲ هزار نفر می شد.»(3)

     بنا به اسناد و گزارشهای موجود در همان روزهای نخست جنگ: «صدها شهرک و روستای لهستانی به آتش کشیده و خاکسترشدند. هزاران غیرنظامی پیر و جوان و کودک در آتش و انفجار و رگبار مسلسلها جان سپردند… وحشیگری خاص علیه یهودیان لهستان ـ به صورت اهانت, کار اجباری, غارت اموال, تعرّض قهرآمیز و قتل آنها ـ بین نیروهای مهاجم آلمانی عملی رایج بود. این اعمال شنیع جزء تفریحات روزمرّه و خودنماییهای سربازان به شمار می آمد و توسط ایدئولوژی نازیها ترغیب می شد.»(4)

   معدود نقل قول از انبوهی فاکت پژوهشی تکاندهنده راجع به «جنگ انهدامی لهستان» را از آن رو آوردم که خواننده بداند نه بمباران وحشتناک شهرها و روستاهای لهستانی ـ از همان نخستین ساعات هجوم ـ قابل انکار بود و نه رفتار و اعمال وحشیانه مهاجمان قابل اغماض, به ویژه از جانب دولتهاو دولتمردانی که تنها پنج روز پیشتر «پیمان دوستی و حمایت متقابل» با لهستان امضا کرده بودندو تعهد ضمانت استقلال آن کشور دوست را بر دوش داشتند. امّا چمبرلین و هالیفاکس و ویلسون و هندرسن و… کلّ جماعت استمالتگر، حتی پس ازشروع جنگ نیزدرحال وهوای سیاست تفاهم با هیتلر سیر می کردند! بسیاری سیاستمداران کشور انگلستان و انبوه نمایندگان پارلمان و طبعاً افکار عمومی قاطعانه علیه جنگ هیتلر موضع داشتند و از اِهمال آشکار و ریاکاری و فرار از عمل به الزامات پیمان دوستی حیرت زده احساس ننگ و اعلام نفرت می کردند.

 باورکردنی نبود, ولی تا سه روز بعد از شروع جنگ تجاوزکارانه هیتلر و بمباران بی وقفه و کشت و کشتار گسترده مردم غیرنظامی لهستان, هنوز محور چمبرلین ـ هالیفاکس علناً نمی پذیرفتند که اين جنگ یک تجاوز آشکار یک طرفه بوده و بدون هرگونه تحریک لهستان صورت گرفته است , چه رسد به ایفای وظایف ناشی از پیمان دو طرفه دوستي! هنوز در جواب مراجعات مکرّر سفیر و وزیر خارجه لهستان و یادآوری الزامات و تعهدات قرارداد فی مابین, تقصیر را به گردن «سوءظن متقابل طرفین» می انداختند و کماکان به گفت و گو با آلمان توصیه می کردند(5) و حداکثر خواهان «خروج نیروهای آلمان» بودند. پژوهندگان معروف سیاست آن دوره به تکرار جمع بندی زیر را می نویسند:

    «از آن جایی که انگلستان و فرانسه مایل نبودند به آلمانِ متجاوز اعلام جنگ دهند (درحالی که طبق پیمان دوجانبه موظّف به این کار بودند), راهی که برایشان باقی می مانداین بود که خواهان خروج آلمان از لهستان شوند.»(6)

   امّا در عین حال نه برای «عقب نشینی» مفروض ، تاریخی ذکر می کردند و نه می توانستند از آمادگی هیتلر به آتش بس و عقب نشینی مدرکی ارائه دهند. هوارد کِننارد, سفیر انگلستان در ورشو, از همان ساعات نخستین جنگ، به طور مرتّب، از بمبارانها و کشتارهای وحشیانه گزارش به لندن مي فرستاد. ولی وزارت خارجه نه راپورتها را به مطبوعات رد مي کرد و نه به آنها جواب درستي مي داد.

   روز دوم جنگ, صبح زود، نخستین خبری که دریافت شد باز هم از ورشو بود. تلگرام هوآرد کِنّارد, سفیر انگلستان:

 

(لر د هاليفاكس و ِسر هوآرد ِكنّارد سفير انگلستان در لهستان)

 

  «دیروز مجموعاٌ ۳۰۰ هواپیمای (بمب افکن) آلمانی وارد آسمان لهستان شدند… وزیر خارجه لهستان هنگام یکی از این بمبارانها به او (کِنّارد) تلفن زده و صریحاٌ توجه داده که عملیّات آلمان مصداق جنگ تجاوزی است و فقط یک پاسخ از جانب بریتانیا انتظار می رود: انگلستان باید با حمله هوایی به آلمان کاری کند که بخشی از هواپیماهای نظامی آنها از جبهه لهستان منفک شوند…بِک به طور صریح به بمباران شهرهای بی دفاع وافزایش مدام قربانی بین مردم غیرنظامی توجه داد.» (7)

کِنّارد, برحسب قرارداد فی مابین و انطباق مفاد آن بر وضعیّت پیش آمده در لهستان, اصرار داشت دولت متبوعش هرچه سریعتر واکنشی متناسب نشان دهد و دست به اقدامی زند شایسته ضمانت نامه یک قدرت بزرگ و متعهّد. ولی رئیسش (هالیفاکس) کماکان از پاسخ طفره می رفت.

   این اتلاف وقت صرفاٌ نشان از سستی یا ضعف اخلاقی نداشت بلکه جزئی از سیاست استمالت با هیتلر بود. فرار از مسئولیت اعلام جنگ به آلمان, تعيين نكردن ضرب الاجل حتي براي همان آرزوی عقب نشینی و مذاکره کذایی, عدم پخش اخبار بمبارانها و کشتارها, کتمان مراجعات مکرّر دولت لهستان و… اینها همه اجزای سیاست در آن روزها بود و هیتلر از این رویکرد چمبرلین به نهایت بهره را می برد: تا زمانی که «ضمانتها» معنای عملی (اعلام جنگ و اقدام نظامی) نمی یافتند, خطر انگلستان و فرانسه برای هیتلر غایب و لذا دست او در بمبارانها و دیگر سبعیّتهای جنگ انهدامی در لهستان کاملاً باز بود.

   روز اول جنگ بدینسان گذشت و انگلستان در تعجّب و خجلت از رویکرد دولت خود مشتاق تغییر موضع چمبرلین.
روز دوم امّا هنگامه بلندشدن اعتراضات و آشفتگی کامل کابینه بود. از نظر مردم انگلستان به طور عام, اکثریت بزرگ پارلمان آن کشور و نیز افکار عمومی جهان، سیاست «اپیسمنت چمبرلین با دیکتاتورها» مظهر شکست و رسوایی به شمار می رفت. نتیجه این آگاهی و ایستار مشترک و نیز پژواک احساس شرم عمومی (از تنها گذاشتن لهستان و فرار از مسئولیت دولت خودی) در نشست آن روز کابینه متبلور گردید. جلسه ساعت چهار و نیم بعد از ظهر شروع شد. بعد از گزارش کوتاه هالیفاکس، کنت راچسینسکی, سفیر لهستان در لندن, به داخل سالن دعوت شد. وی به حضّار اطلاع داد که بمبارانها از صبحگاه مجدداٌ از سرگرفته شده و شهرهای لهستان به شدّت مورد حمله هوایی قرار دارند.

 

(كنت راچسينسكي, سفيرلهستان در انگلستان)

 

   سفیر با تأکید تمام خواهان جدّیت دولت انگلستان شد و اجرای تعهّدات مندرج در قرارداد فی مابین را از حضّار درخواست کرد. هور ـ بلیشا, وزیر جنگ انگلستان, رشته سخن را به دست گرفت:

   «من قاطعانه مخالف به تعویق انداختن مسأله بوده ام که می بینیم موجب نابودی وحدت کشور می شود. افکار عمومی حتي حاضر به يك سانت عقب نشيني هم نيست». (8)

   در ادامه پیشنهاد کرد بلافاصله به آلمان اولتیماتوم داده و وقت آن تا نیمه شب معیّن شود. گفت و شنودی کوتاه درگرفت و لي كسي نتوانست مخالفتش را مستدل كند. کابینه در امر صدور ضرب الاجلِ براي نیمه شب و اعلام جنگ به آلمان به وحدت رسید. حالا وظیفه هالیفاکس بود که در سِمَت وزیر خارجه کشور تصمیم مزبور را به اجرا گذارد. ولی نه تنها این مهمّ صورت نگرفت, بلکه خبر تصمیم کابینه به بیرون چهار دیواری آن نشست نیز نرسید! نه به آلمان اعلان جنگ دادند, نه به پارلمان گزارشی و نه حتّی کلمه یی به سفیر انگلستان در لهستان خبردادند. بعدها مورّخان این عمل را نوعی خیانت به کابینه دانستند.

     از پیش قرار بود شب هنگام نشست پارلمان تشکیل شود و چمبرلین در آن جا اتّخاذ موضع کند.  در سالن جای سوزن انداختن نبود. همه انتظار داشتند نخست وزیر متن اعلام جنگ به جنگ افروز را در مقابل نمایندگان ملت قرائت کند. ولی وقتی سخنان سرد و بی رمق و پیشنهاد «ادامه مذاکره با آلمان» از دهان چمبرلین شنیده شد, آه از نهاد حضّار برآمد. نمایندگان همه احزاب پارلمان انگلستان در خشم و احساس شرم و ننگ برخروشیدند. با پایان سخن و نشستن چمبرلین حتی یک نفر نیز به نشانه موافقت کف نزد. در این لحظه موضع چمبرلین و همفکرانش نه تنها در تضاد و تباین با افکار عمومی و انتظار نمایندگان پارلمان و تصمیمات کابینه دولت انگلستان بود, بلکه در مشی سیاسی و خطی که اجرا مي شد, فقط و فقط مجریان سیاستِ حلقه کلایودن بودند و بس. همان جا بسیاری بر زبان آوردند که در صورت رأی گیری چمبرلین قطعاً سقوط می کرد! در چنین جوّی بود که «وجدانهای بیدار قیام کردند» و چمبرلین را با تهدید به استیضاح دو حزبی و سقوط محتوم مجبور نمودند به موضع ملت و پارلمان و کابینه انگلستان رسمیّت دهد و به آلمان نازی اعلام جنگ نماید(9) .
   صبح روز سوم سپتامبر ۱۹۳۹ ابتدا انگلستان و سپس فرانسه به آلمان «اعلان جنگ» دادند ولی در طول ۵ هفته مقاومت ارتش و ملت لهستان, غرب هیچ عملیّات نظامی قابل توجهی علیه متجاوزان استقلال و تمامیّت ارضی لهستان صورت نداد. سحرگاه ۱۷ سپتامبر, علاوه بر ادامه جنگ دهشتناک هیتلری در غرب کشور, ارتش استالین نیز ـ طبق مفاد سرّی معاهده «ریبن تروپ- مولوتف», با تمام قوا وارد نیمه شرقی لهستان شد. ملتِ و ارتش لهستان تنها ولی سربلند , میان دو سنگ آسیاب جنگی, تا توانست جنگید و مقاومت کرد و …. سرانجام در ۵ اکتبر ۳۹ به خون نشست.

به شهادت تاريخ , تجربه «ضمانتِ استقلال» چمبرلنی برای لهستان, همچون خونبارترين و  تکان دهنده ترین فصل از «سیاست مماشات با فاشیسم – دهه سی قرن بیستم» رقم خوردو حاصل آن به محاق رفتن دموکراسی و چیرگی قدرت نظامی و هژمونی نظام هیتلری بربخشهای اعظم قاره اروپابود…

 با شروع حمله به لهستان و بروز جنگ جهانی دوم ، سیاست مماشات چمبرلین، زیرفشار افکارعمومی انگلستان و پرخاش و واکنش تند پارلمان، عملاً از کارافتاد ولی روانشناسی و رویه های جاری نخست وزیر انگلستان و همکاران نزدیکش هنوزتحت تآثیرسالهای«غفلت اپیسمنت » واکنش نشان می داد. به عنوان یک نمونه بارز طرح چمبرلین جهت نیل به«آتش بس » با هیتلر بود که مورد ریشخند رهبر نازیها قرار می گرفت …!

 طی8 ماه بعدی جنگ، موقعیت نظامی انگلستان و فرانسه خیلی زود به مخاطرات ملی و ناکامیهای فزاینده هردو کشور درجبهه غربی منجر شد. توهم دیگر چمبرلین که گویا جنگ به جبهه شرقی آلمان محدود می ماند(؟!)به بهای بسیار سنگینی غلط و واژگونه از کاردرآمد: در ماه مه سال 1940 هیتلر به بلژیک و هلند و فرانسه هجوم آورد و قوای نروژ را نیز درهم کوبید. با ادامه جنگ و پیشروی نازیها دردوجبهه شرق و غرب و تکرار شکستهای نظامی برای سیاست خارجی انگلستان، بحران مشروعیّت پارلمانی و رسوایی خط چمبرلین درپارلمان و افکارعمومی شدیداًافزایش… و تغییر اساسی در سیاست و دولت و به ویژه در رهبری سیاسی/ نظامی کشور انگلیس الزام آورشد.

نویل چمبرلین در دهم ماه مه سال 1940 – مقارن پیشروی گسترده هیتلر در سراسر جبهه غرب ،  سخت بیمار و عاجز از حلّ مشکلات و مخاطرات فزاینده – از پست نخست وزیری کنار رفت و جای خودو سیاست فاجعه بار اپیسمنت را به وینستون چرچیل و سیاست خارجی و دفاعی جدیدی سپرد.

%D8%AF/”>بازگشت به بخش پیشین 

منابع و توضیحات

 

1- اسناد دادگاه نورنبرگ, شماره PS-۱۰۱۴.

2- مفهوم «جنگ انهدامی» Vernichtungskrieg ابتدا از جانب مورّخ برجسته آلمانی ارنست نولته در کتاب «فاشیسم» به کار گرفته شد:Ernst Nolte, Faschismus, S. ۴۳۶     .
   منظور نوع جنگی است که هیتلر در سرزمینهای اتّحاد شوروی, با اسم رمز  «عملیات بارباروسا» از ۲۲ ژوئن ۴۱ تا پایان ۴۴ انجام داد. هیتلر در آن جنگ تنها شکست قوای خصم را مَدّ نظر نداشت, بلکه جنگی فراسوی قوانین و جنگهای متعارف, مَهدوف به متلاشی کردن بافت انسانی در سرزمینهای متصرفه, به ویژه کشتار یهودیان و اسرای جنگی, علی الخصوص کشتار اسرای مقاومت مردمی. نسخه آن در یک کلام به ترتیب زیر اجرا می شد: پس از تصرّف نظامی هر منطقه, بلافاصله «گروههای اقدام» متشکّل از واحدهای ویژه گشتاپو و اس.اس. با فرماندهی ویژه, وارد محل می شدند و طرحهای دقیق کشتار , جداسازی و برده کشی, جا به جایی اجباری یهودیان به اردوگاههای کار و مرگ و… به اجرا درمی آمد. دستورالعمل عمومی این واحدها از این قرار بود: اسیر رسمی گرفته نمی شود, غیرنظامیان از ملاحظات حقوقی رسمی برخوردار نیستند.
    دهها سال پس از جنگ جهانی دوم, زمانی که بایگانیها به روی پژوهندگان بازشد, به ویژه پس از فروپاشی اردوی شرق, تحقیقات جدید نشان داد که جنگ انهدامی هیتلر محدود به سرزمینهای شوروی نبوده است. به عنوان مثال، کتاب تحقیقی زیر موضوع را در مورد جنگ هیتلر در لهستان (اول سپتامبر تا ۲۵ اکتبر۳۹) پیگیری و مستدلّ کرده است:


Jochen Boehler, Auftakt zum Vernichtungskrieg Frankfurt/m,  

 

روي جلد كتاب ”پيش درآمد جنگ انهدامي”, نوشته يوخن بوهلر

 

  , ۲۰۰۶.

3- همان کتاب, ص ۲۴۲.

4- همان کتاب, ص ۲۴۴.

5- انبوه موضعگیریهای اینچنینی هالیفاکس و هندرسن و… در کتابهای تاریخی موجودند. از اِطاله کلام می پرهیزم. درصورت تمایل نگاه کنید به فصلهای ۲۰ تا ۲۲ کتاب مارتین ژیلبر ـ  ریچارد گات, «استمالتگران»؛ به انگلیسی یا آلمانی.
6- مارتین ژیلبر ـ ریچارد گات, … ص ۲۵۰.

7- همان کتاب, ص ۲۵۲.

8- همان کتاب, ص ۲۵۹.

9- ماجرای بی سابقه و عبرت آموز نشستهای دوم و سوم سپتامبر ۳۹ مجلس عوام انگلستان, نطق چمبرلین و واکنش تند و خشمگینانه رهبران احزاب و کلّ مجلس نسبت به موضع وی, تهدید صریح وی به استیضاح و سقوط و سرانجام تغییر اجباری ایستار در مورد اعلام جنگ به هیتلر , در بسیاری کتب و گزارشات مورّخان شرح شده است. مارتین ژیلبر و ریچارد گات, مورّخان برجسته انگیسی روند تحوّلات پارلمانی و سیاسی این دو روز را, تحت عنوان «قیام وجدانها» در فصل ۲۵ کتابشان به تفصیل آورده اند.