فرضيه دروغ.

cyrous mohsen vand

سيروس محسن وند :
سلام آقاى بهبهانى
دو سه روز است كه شما درباره چيزى به اسم فرضيه برخورد تمدنهاى هانتينگتون صحبت ميكنيد.
تا آنجا كه فهميدم، اينهم يكى از بازيچه هاى روشنفكران است كه تا مدتى گروهى را سرگرم ميكند و سپس به باد فراموشى سپرده ميشود.
واقعيت اينستكه هيچ فرضيه اى به تنهايى نميتواند وضع موجود دنيا را توجيه كند مگر فرضيه دروغ.
فكر كنم وضع امروز به اين دليل است كه خيلى ها فهميده اند كه نظم سابق، يك نظم دروغين بوده و واقعيت اينستكه دنيا خرتوخر است و نظم و قانون به هيچ وجه، آنطور كه ميپنداشتيم برقرار نيست و هر آدم با دل وجرأتى با كمى شانس ميتواند بر كرسى رياست و حكومت بنشيند يا صاحب ثروتهاى افسانه اى بشود.
مدتى به ما دروغ گفته بودند. مثلا در كتابهاى دبستانى، مادر با بلوز و دامن و پدر با كت و شلوار به سر كار ميرفتند.
هيچكس به ما نگفت كه كنار گوش ما، اگر مادر بلوز و دامن بپوشد، آنگاه پدر كه دشداشه پوشيده، سرِ مادر را ميبُرد و براى پدرزن و مادرزنش ميفرستد ونه تنها  پدرزن و مادرزن بلکه برادرزن هم نيز از او تشكر ميكنند كه لكه ى ننگ را از دامن آنها پاك كرده. به ما نگفتند كه آمريكا و شوروى با هم رقابت ميكردند كه به همان آدمهاى دشداشه پوش اسلحه بفروشند.
به ما نگفتند كه دمكراسى چقدر دروغ بوده و با وجود واترگيت و كودتاى28 مرداد و  شيلى و چندین كودتاهاى خونين دیگر و انفجار بمب اتمى در جزاير بومى هاى اقيانوس اطلس و آرام و  ما باز هم ميپنداشتيم كه آمريكا ناجى بشريت و پشتيبان دمكراسى در كشورهاى ما است. ما باور نميكرديم كه لنين و مائو جنايتكار بودند و برخى از ما، به راه و روش آنها ايمان داشتيم.
اينروزها خيلى ها فهميده اند كه آن نقاشى ها و آن حرفها و شعارها دروغ بوده.
خيلى ها متوجه شده اند كه تنها زبانى كه دمكراسى ميفهمد زبان پول است. بدون پول، همين نيمچه دمكراسى ها هم از هم ميپاشند.
اينروزها ديگر كسى به سيستم اعتقاد ندارد. سيستمى كه مدتى به دروغ به مردم اميد ميداد كه سرمايه دارى و دمكراسى شما را نجات خواهد داد و اگر نشد، كمونيسم شمارا نجات خواهد داد. اين سالهاى آخر، برخى كشورها از هردو اميد بريدند و به اسلام اميد بستند. حالا كه دست اسلام هم رو شده، مردم فهميده اند كه وضع دنيا خيلى آشفته است و هيچكس بداد هيچكس نميرسد.
اينگونه است كه مردم فهميدند كه براى دفاع از خود، بايد مافياى خودى و دستگاه خشونت خودى ايجاد كنند. اگر ديگران را نخورى تو را ميخورند و هيچكس بفكر نجات دنيا نبوده و نيست. همه ى حرفها كشك بوده ولى تا امروز خيلى ها نميدانستند.
قذافى بايد ميرفت چراكه همه ى دنيا بايد پر بشود از سِوِن الون و مك دونالدز و استارباكس.
مشكل اينجاست كه زندگى ما بر دروغ استوار شده.
در اين روز زيبا ى آفتابى كه با صدها نفر ديگر در كنار درياچه نشسته ام، همه دارند مرغ هايى را كه در شكنجه گاههاى ده هزار تائی پرورش داده شده گريل ميكنند و ميخورند و فكر ميكنند زندگى چقدر زيباست.
خيلى جاهاى زندگى ما دروغ بوده و هست. تا اينقدر دروغ هست، روزگار ما، كمابيش بر همين منوال خواهد بود.