فروپاشی نظام مشروطه و سکوت امیر طاهری!

 

فیروز نجومی :

آقای امیر طاهری ، چهره ای مشهور در عالم روزنامه نگاری، اخیرا مقاله ای منتشر کرده است که در ان سخت “پنبه” “سرخودرگان انقلاب” و یا “فریبخوردگان خمینی” را میزند، از ملی گرایان و ملی مذهبی ها گرفته تا گرایشهای گوناگون سیاسی بویژه مارکسیستها و کمونیست ها. که چه بیجا آیت الله خمینی را که “فریبکار” میخوانند و متهم میکنند که با بکارگیری ابزار “تقیه” و “کتمان”  قصد و نیت خود را از دیگران  پنهان داشته.

 این در حالیست که طاهری جنبشی که بر واژگونی نظام شاهنشاهی انجامیده است  ” آخرین شورش مشروعه علیه مشروطه تفسرو توصیف میکند.  طاهری گفتار آیت الله خمینی که در دو سال اول انقلاب به جستجو میپردازد که نشان بدهد که خمینی فریبکار نبوده است و در بیان خواستها و امیال و آرزوهایش شفاف و صادق بوده است. در این راستا نقل و قولهایی از سخنان خمینی ارائه میدهد، که صراحتا از آنچه در درون دارد بدون هیچ شبه و ابهامی بیان میکند.

 اما، آنچه مسئله زاست، این است که طاهری به دوره ای رجوع میکند(57-58) که در آن “تقیه،” ریاکاری و یا اما، آنچه مسئله زاست، این است که طاهری به دوره ای رجوع میکند(57-58) که در آن “تقیه،” ریاکاری و یا فریبکاری به پیان رسیده است. یعنی که طاهری به سخنانی رجوع میکند که نه از سر ترس و زبونی در برابر قدرت، بلکه از سر اقتدار بزبان رانده شده اند. یعنی که وقتی آیت الله بر فراز منبر قدرت سخن میگوید نیازی به فریبکاری نمی بیند. برفراز منبر قدرت البته که میتواند صریحا اعلام کند که این “انسان قرانی” ست که میخواهد و میجوید، انسانی که در اشتیاق نوشیدن شربت شهادت سرا پا آتش است. منبری که آیت الله خمینی و همقطارانش در 57 و 58 بر آن جلوس کردند، دیگر منبر دین تنها نبود بلکه منبر قدرت هم بود. در دوران شاهی نزدیک به غیر ممکن بود شرایطی را تصورکنی که آخوندی بر فراز منبر در حالی به وضع و پند بپردازد که لوله تفنگ را در مشت خود بفشارد. بدون تردید گفتمان آخوندی که بر فراز منبر تفنگ بدست خطبه میخواند با گفتمان آخوندی که با رویت اسلحه هوو از وجودش به پرواز درآید، تفاوت بسیار است.

بنا بر گزارش طاهری در آن دو سال گروهای بسیاری بخدمت رهبر انقلاب شرفیاب می شدند، از گروهای رسمی و غیر رسمی، از رهبران گروه های چپ گرفته تا ملی گرایان، از دانشگاهیان و نخبگان و وزرا گرفته تا ورزشکاران و بازاریان و غیره و غیره،همه به خدمت آیت الله خمینی، “شرفیاب” میشدند که در اکثر این شرفیابها رهبر انقلاب نیز سخنانی ایراد میکرد، سخنانی که از اراده معطوف به اقتدار برمیخواست . 

بنظر میرسد که همگان، صرفنظر از مقام و مرتبه، بنوعی مورد تحقیر و توهین و محکومیت خمینی، قرار گرفته و بقول طاهری “تز” های ساده لوحانه خمینی را گوسفند وار پذیرا میشدند.

طاهری با نقل و قول هایی که از سخنان خمینی که بمناسبتهای مختلف برگزیده است، بخوبی نشان میدهد که خمنیی کاملا آگاه بوده که  چه میخواهد و مکنونات و امیال درونی خود را در شفافیت کامل بیان میکرده است.

طاهری از خمینی نقل میکند که گفته است: هدف ما ایجاد انسان قرآنی است، که با تفسیر آن، طاهری چپ گرایان را به سخره گرفته و در پایان به کنایه تاکید میکند که خمینی خواست خود را شفافتر از این نمیتوانست بیان کند که

 این اسلام بود که ما را پیروز کرد، نه مبارزات پرولتاریایی! خب حالا بروید کشکتان را بسابید.” قصه نمام.

 آیا خمینی میتوانست صریح تر از این هدف خود را بیان کند. البته که در پایان مقاله، طاهری ظاهرا فرضیه خود را به اثبات میرساند و میتواند نهیب برآورد که کیست که میگوید خمینی فریبکار بوده و یا گندم نمایی که جو می فروخته . طاهری ثابت میکند که خمینی از آغاز فروشنده جو بوده و خود بارها آنرا اعلام کرده است، این خریداران جو بودند که گوسفندوار جوها را نشخوار میکردند.

بنابر قول طاهری، مخالفان چپ و راست و میانه رو، در واقع، از این جنبش، حمایت میکردند، از جنبش مشرعه که روی به پس روی و تاریکی داشت. واقعیتی که طاهری معتقد است گروها و سازمانهای مخالف و انقلابی بخوبی از آن آگاه بودند که امروز ادعای فریبخوردگی میکنند. یکی از آن فریب خوردگان را طاهری باقرپرهام معرفی میکند که آیت الله خمینی را یک رهبر “ضد استعماری و ضد استبادی” نامیده است.البته، سرخوردگان انقلاب همه مدعی هستند که فریب گفتمان خمینی را خورده اند در حالی که این فریبخودگان در حقیقت بنیان‌گذار یک نظام استبدادی بدتر از نظام پیشین شند.

در اینجا بدرستی روشن نیست که بچه دلیل طاهری از رد و یا تایید موضع گیری باقرپرهام طفره میرود. سکوت که چه گرفت و یا ایرادی ست بر موضع باقر پرهام و دیگر فریبخوردگان که خمینی را رهبر ضد استعمارو ضد استبداد میخواندند؟

 فرض که مدعیان فریبخوردگی، در توصیف ایران بمثابه کشوری مستعمره و خمینی بمثابه رهبر یک جنبش ضذ استعماری واستبدادی در اشتباه بودند و هستند. آیا طاهری، نظام شاهنشاهی را ادامه نظام مشروطه ای میداند که در صد سال پیش بر” مشروعیت” پیروز شده است؟ آیا بهمین دلیل فروپاشی نظام شاهنشاهی را شکست نظام مشروطه ای میداند که شاه  نماد آن بود؟ چناانکه گویی نظام شاهنشاهی یک نظام استبدادی نبوده است که همه تصمیمات مهم و حیاتی کشور را کسی بجز شاه هم اتخاذ میکرده است. آیا در مشروطه شاهنشاهی، اخرین حرف، حرف شاه نبود؟ آیا شاه  مصون از هر مسنولیتی نبود؟ آیا شاه عاری از هرگونه ظرفیتی برای تحمل مخالف نبود و با زیردستان خود همچون رعیت رفتار نمیکرد؟ ماهیت روابط خود با امریکا و بسیاری دیگر از واقعیاتها را از ملت پنهان نمیداشت و دستگاه سرکوب و سانسور و زندان و شکنجه را بنیاد ننهاد که بزرگترین مانع گردید بر سر راه رشد و شکوفایی آزاد اندیشی و استعداد هایی لازم برای پیشرفت واقعی جامعه. مشت آهنین شاه بر فرق آزادی بود که دین را یکه تاز میدان کرد. کاش میدانستیم که طاهری شاه را تشویق به ماندن نمود و یا رفتن.

  با این وجود، در حیرتم که چکونه میتوان دیکتاتوری شاهنشاهی را ادامه مشروطه خواند،. مسلم است که اگر در دوران شاه، نهادهای مشروطیت استحکام مییافت و مورد احترام و اعتماد جامعه قرار میگرفت، بعید بنطر میرسید که هرگز انقلابی بوقوع می پیوست. حال آنکه شاه به منظور اجرای برنامه اصلاحات خود، مجلس نمایندگان را به بهانه آنکه با مفاد اصلاحی برنامه اش مخالفت خواهند کرد، منحل نمود و بنا بر میل و سلیقه خود دست به اصلاحات زد. بعبارت دیگر دیکتاتوری شاه با فرمان اصلاحات شش گانه آغاز گردید. البته که گرفتی بر استاد طاهری نیست  که فکر میکند جنگ بین مشروعه و مشروطه هرگز در تاریخ سیاسی ما پایان نگیرد. بی جهت نیست که طاهری دگر اندیشان سیاسی از ملی و ملی مذهبی تا دمکرات و چپ های انقلابی بویزه  مکتب دیالکتیک ماتریالیسم، را بباد مسخره میگیرد.

در تعجبم، اگر آقای طاهری در آن دورانی که شاهنشاه آریامهر به تخریب ساختار مشروطه دست میزد و بر طبل استبداد میکوبید، بر آشفته گردیده واز آینده شومی که ممکن است رقم بزند خبر رسانی کرده است. یا همچون همه گرایشهای سیاسی و حتی دانشگاهیان که گوسفندوار “تزهای”  احمقانه خمینی را می پذیرفتند، ظاهری هم مانند فریبخوردگان خمینی گوسفند وار ادامه مشروطه در نطام تک حزبی را پذیرفت و جیکش در نیامد

اما، اگر به موضوع اصلی مقاله طاهری باز گردیم، رد ادعای فریب خورد گان گفتمان خمینی مبنی بر “تقیه،” “کتمان” و “فریبکار” توجیهی بی اساس است برای تمام کژو کاستی های که مرتکب شده اند.

بنا بر گزارش طاهری در آن دو سال گروهای بسیاری بخدمت رهبر انقلاب شرفیاب می شدند، از گروهای رسمی و غیر رسمی، از رهبران گروه های چپ گرفته تا ملی گرایان، از دانشگاهیان و نخبگان و وزرا گرفته تا ورزشکاران و بازاریان و غیره و غیره، خدمت آیت الله خمینی، “شرفیاب” میشدند که در اکثر این شرفیابها رهبر انقلاب نیز سخنانی ایراد میکرد. بنظر میرسد که همگان بنوعی مورد تحقیر و توهین و محکومیت خمینی، قرار گرفته و بقول طاهری “تز” های ساده لوحانه خمینی را گوسفند وار پذیرا میشدند.

طاهری با نقل و قول هایی از سخنان خمینی که بمناسبتهای مختلف برگزیده است، بخوبی نشان میدهد که خمنیی کاملا آگاه بود که  چه میخواهد و مکنونات و امیال درونی خود را در شفافیت کامل بیان میکرد.

طاهری از خمینی نقل میکند که گفته است: هدف ما ایجاد انسان قرآنی است، که با تفسیر آن،  چپ گرایان را به سخره گرفته و در پایان به کنایه تاکید میکند که خمینی خواست خود را شفافتر از این نمیتوانست بیان کند که

 این اسلام بود که ما را پیروز کرد، نه مبارزات پرولتاریایی!

«خب حالا بروید کشکتان را بسابید” آیا خمینی میتوانست صریح تر از این هدف خود را بیان کند؟. البته که در پایان مقاله، طاهری ظاهرا فرضیه خود را باثبات میرساند که  میتواند نهیب برآورد: که کیست که میگوید خمینی فریبکار بود و یا گندم نمایی که جو می فروخت . طاهری ثابت میکند که خمینی از آغاز فروشنده جو بود و خود بارها آنرا اعلام کرده است، این خریداران جو بودند که گوسفندوار جوها را نشخوار میکردند.

اما، ترسم “افاده” استاد، چیزی بیشتر از گزارشی از پندارها و کرایشات و تعلقات و تعصبات شخصی نباشد. بهمین دلیل نه تنها صداقت روزنامه نگاری استاد را مورد تردید قرار میدهد، بلکه بازتاب ساده لوحانه او نه از مخالقین خمنینی بلکه شرایط  و زمانی که طاهری از آن سخن میگوید.

طاهری گویا فراموش کرده است، همچنانکه زودتر اشاره شد خمینی در سالها 57 و 58 مست باده قدرت بود، سالهایی بود که خمینی با قدرت نرد عشق می باخت. چه مفتخر که بارگاه فساد شاهنشاهی را از جا برکنده بود. آن سالها، سالهایی بود که خمینی از گدایی بشاهی رسیده بود. سالهایی بود که خمیئنی ادعای خدایی میکرد. صراحتا اعلام میکرد ولایتی که الله به رسول الله اهدا کرده است همان ولایت را بوی نیز بخشیده است..

خمینی را چه نیازی به تقیه و کتمان بود، وقتی بر فراز منبر قدرت صعود نموده و از گدائی به شاهی رسیده بود. البته  شاهی که چیزی نیست، خمینی به خدایی رسیده بود. اینروزها آخوندهای حکومتی در صدا و سیما از پیدایش نام و نشان خمینی در کتاب مقدس خبر میدهند. او بر سریر قدرت قرار داشت، قدرتی که به اسلام شکوه وعظمت می بخشید. خمینی شمشیر بدست داشت و خیلی زود نشان داد که بر هرگردنی فرود خواهد امد  اگر نافرمانی کند.

چه خوب بود، استاد طاهری اگر نه برای حفظ و اعتبار روزنامه نگاری، حد اقل از سر کنجاوی هم که شده سراغ سخنانی که خمینی در جایگاه رهبر یک جنبش سیاسی ضد دیکتاتوردر نوفل شاتوی فرانسه بمناسبت های مختلف ایراد کرده است میرفت. هیچ بعید نیست که تهمت تقیه و کتمان را یک تاکتیک شایسته، بجا و مناسب ارزیابی میکرد. چرا که در نوفول شاتو، اقتدار او از جایگاه دینی و علم و تقدس او بر میخواست، نه تیغ در دست داشت و نه تازیانه ای، نه زندانی و نه غل و زنجیری. اگر خمینی دارای خصلتی فریبکارانه بود اگر دست به تقیه و کتمان میزد در شرایطی بود که در نوفل شاتو زندگی میکرد، در زمانیکه زیر درخت سیبی چار زانو برروی زمین  می نشست و برای پیروانش  از آزادی و ضرورت آن برای پیشرفت و  استقلال، گذار از حکومت فساد و تباهی و برقراری عدل و عدالت، از نقش خود و روحانیت بعنوان یک راهنما و یا هدایتگر و در باره حق و حقوق کمونستها و آحزاب سخنرانی میکرد.

در اینجا، رخصت که چند نمونه از سخنان خمینی برگزیده از میان سخنان بسیاری از همین جنس که در نوفل شاتو بیان شده است ارائه دهیم که چنانجه طاهری قصد نشاندادن فریبکاری خمینی را در سر داشت حداقل باین سخنان باید توجهی نشان میداد. چون آن سخنانی که بر فراز منبر قدرت بیان شده است تفاوت بسیار دارد با آن سخنانی که چهار زانو نشسته بر زیر درخت سیب بیان شده است.

خمینی میگوید:

اولین چیزی که برای انسان هست آزادی بیان است.

مطبوعات در نشر همه‌ی حقایق و واقعیات آزادند

در جمهوری اسلامی کمونیست‌ها نیز در بیان عقاید خود آزادند

یکی از بنیان‌های اسلام آزادی است… بنیاد دیگر اسلام اصل استقلال ملی است

این سخنان تنها بعنوان نمونه نقل شده است بدان منظور که بتوانیم تاثیر زمان و مکان را در گفتمان خمینی نمایان سازیم و نشان دهیم که اگر فریبی در کار خمینی بوده است در زمانی بوده است که خمینی چهار زانو بر روی تشکی می نشست و چشمان خود را بزمین میدوخت، و نرم و آرام سخن میگفت. بندرت سخنانی از دهان آو بیرون میآمد که قشر و یا گروهی را باخود بیگانه سازد. بدون تردید در صداقت و اصالت سخنانی که در نوفل شاتو بیان کرده است البته میتوان شک و تردید کرد و آنرا برخاسته از اراده معطوف به ریا و فریبکاری خواند.

اما، سوالی که اینجا مطرح میشود آن است که در آنزمان که خمینی در نوفل شاتو در دفاع از آزادی و دمکراسی و عدل و برابری در حکومت اسلامی سخن میگفت، آقای طاهری قلم بدست بود و به شغل شریف روزنامه نگاری اشتغال داشت، حتما از مواضع خمینی در نوفل شاتو با خبر بوده است حال آیا سزاست که بپرسیم استاد طاهری چه واکنشی به آین سخنان نشان داده است بگونه ای که گواهی دهد، طاهری هوشیارتر و زرنگتر از آن بود که در تله خمینی بیفتد؟

اما، اینجا روا است که کمی فرا تر رویم و از استاد طاهری این سوال را بپرسیم، شما که تمام کسانی که در دو سال اول بخدمت خمینی شرفیاب شدند به باد تمسخر میگیرد و آنها را متهم میکنید که گوسفند وار افاده های خمینی را پذیرفته اند، آیا خود در دوران شاه به افاده هایی که از شاه بشما میرسید چه واکنشی نشان دادید، آیا به او پند دادید که این راه که میروی راه به تمدن بزرگ نیست؟ حتی اگر هم به اقتصادی شکوفا و مولد و پویا دست یابی. که یک دمکراسی آبکی با دو حزب فرمایشی حتی بهتر از برقراری نظام یک حزبی بود؟. که وقتی صدای انقلاب مردم را شنیدید، چرا یکی از نوکرانی را بسرکار آوردید که تاریخ مصرفش دیر زمانی بود که به پایان رسیده بود و بجای آنکه غل و زنجیر از دست و پای مردم برگیرد نیروهای نظامی را به برقراری حکومت نظامی فرا میخواند. آیا استاد طاهری بر عکس فریب خوردگان خمینی، از پذیرفتن گوسفند وار “تزهای” شاهنشاهی پرهیز کرده اید؟ اگر چنانچه نقدی از شما در اخرین سال شاهنشاهی  سر زده است لطف بفرمایید و آنها را منتشر نموده تا خوانندگان بدانند و بفهمند که بودند روزنامه نگارانی متعهد و بی طرفی که گوسفند وار در برابر شاهنشاه و فرمایشاتش تا کمر خود را نمی شکستند.

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

https://firoznodjomi.blogspot.com/