فریب پیشنهاد کودتای سپاه به هاشمی ، موجب مرگ او شد

منوچهر محمدی :

اسنادی تازه ازعلت واقعی‌ مرگ رفسنجانی وعلل سکوت برادرش و رسانه‌های اصلاح طلب بجای واگویی حقیقت  !

محمد هاشمی برادرهاشمی رفسنجانی به تازه گی در مصاحبه‌ با نشریه ای برای مبتلا نشدن به مرگی شبیه مرگ برادرش اذعان نمود که مرگ برادرش دراثر خفگی نبوده است بلکه بعلت سکته قلبی بوده است بی‌ آنکه به علت سکته قلبی کمترین اشاره ای کرده باشد و یا بر خلاف فرزندان برادرش چون مهدی و فائزه کمترین سر نخی در مورد علت این مرگ داده باشد ! در حالی‌ که خود او بهتر از هر کسی‌ میداند که نوع مرگ برادرش همچون مرگ احمد خمینی از نوع مرگ خاموش (قتل‌های زنجیره‌ ای) است و کمتر کسی‌ هم است که نداند که تزریق نوع مرگ خامنه‌ای به منتقدانش از نوع مرگی چون سکته‌های قلبی و مغزی است !
واقعیت آن است که سردار سپاه محمد حسین زیبا نژاد و چند تن‌ از دیگر سردار‌های همراه او ، هاشمی را میفریبند و موجبات مرگ او را فراهم میسازند به این صورت که آنها در چندین رایزنی پنهانی‌ کوتاه با هاشمی ، وانمود‌ کرده بودند که خامنه‌ای ناصالح است و آنها یعنی‌ سپاه حاضر است که در کنار او برای بر کناری رهبری ، کودتا ترتیب دهد و برای لو نرفتن این کودتاه هم هیچ شخصی‌ حتی خانواده و محافظان او هم نباید از این موضوع کمترین بویی ببرند ! سرداران سپاه در آخرین نشست  که تصمیمات اساسی‌ مبنی بر زمان و چگونگی‌ کودتا است از هاشمی میخواهند که برای احتیاط ، بهتر است که تمامی دوربین‌ها خاموش شوند و محافظان او هم از منطقه نشست فاصله بگیرند ! آنها پس از حضور در محل مورد نظر وارد بحث برای تثبیت طرح کودتا می‌شوند و پس از پایان بحث و به نتیجه رسیدن در مورد چگونگی‌ و زمان کودتاه ، داروی سکته قلبی را داخل نوشیدنی‌ مورد علاقه هاشمی میکنند و هاشمی هم بدون کمترین شک آن را سرمیکشد چرا که همزمان آن سرداران هم مشغول سرکشیدن نوشیدنی‌ بی‌خطر مورد علاقه خود بودند . همه آنان به افتخار هم و نیز به افتخار انتظارعنقریب زمان کودتاه این نوشیدنی‌‌ها را سر کشیدند و پس از سر کشیدن مشروبات بدون الکل بجای مشروبات الکلی ، همدیگر را به آغوش میکشند و سپس مهربانانه از همدیگر خدا حافظی میکنند تا هاشمی هم ، به استخر خود که در نزدیک جلسه آنان واقع بود برسد . هاشمی کمی‌ پس از آنکه به داخل استخر وارد میشود داروی سکته قلبی بر او اثر میگذارد و زندگی‌ وی را به پایان میبرد قبل از اینکه او حکومت  خامنه‌ای را به پایان ببرد ! و لذا این بود دلیل فلسفی‌ انتخاب محمد حسین زیبا نژاد بعنوان رئیس جدید اطلاعات سپاه پاسداران از سوی رهبری ! 
 
 در حقیقت دارویی ، زندگی‌ هاشمی را به پایان میبرد که آن دارو در زمان وزارت اطلاعات فلاحیان و دری نجف آبادی در دولت خود هاشمی رواج یافته بود و صدها منتقد رژیم خامنه‌ای در داخل و خارج از جمله تنها در طی‌ دو سال مسئولیت محسنی اژه‌ای در وزارت اطلاعات در دولت احمدی‌ نژاد ده‌ها منتقد در داخل زندان همچون برادرم اکبر ، افشین اصانلو ، امیر حسین حشمت ساران ، ستار بهشتی‌ ، زهرا بنی یعقوب ، زهرا کاظمی ، امیر حسین حشمت ساران ، امیر جوادیفر ، محسن روح الامینی ، محمد رجبی ثانی‌ ، محمد کامرانی ، البرز قاسمی ، حسن ناهید ، امید رضا میر صیافی ، علیرضا داودی ، رامین آقازاده صرافی ، ولی‌ الله فیض مهدوی ، ابراهیم اسدللهی ، کاو عزیز پور ، هدا رضازاده صابر ، کریمی‌ ، ….. را به سرنوشتی چون هاشمی دچار کرده بود و تاسف بارتر اینکه ، این روند غیر انسانی‌ حتی  پس از دولت  هاشمی در تمامی‌ دولتها تداوم یافت اما او برای جلوگیری از قتل‌های بیشتر ، حاضر به کمترین آگاهی‌ دهی‌ نشده بود و شبیه رفتار او در اینجا هم ، به تازگی از سوی برادرش تکرار شده است به اینصورت که محمد هاشمی بجای معرفی قاتلین برادرش نه‌ تنها سیاست سکوت برگزیده است بلکه به فکر لوث کردن این قتل بر آمده است که جای بس تاسف دارد ! حال چه انتظاری است از او برای دفاع از ابتدایی‌‌ترین حقوق صدها جان باخته از نوع قتل‌های زنجیره‌‌ای (یا مرگ خاموش) در داخل و خارج از ایران که که جزو خانواده او بشمار نمیروند !
 
برای درک موضوع ، بهتر است یکبار دیگر مروری داشته باشیم به سخنان دو تن‌ از فرزندان برادرش مهدی و فائزه که کاملا خلاف سخنان عمویشان محمد هاشمی بشمار می‌آید ! 
مهدی هاشمی پسر ارشد هاشمی‌ رفسنجانی در میان انبوه جمعیت در بیمارستان تجریش ، فریاد سر داده بود که پدرم
 را کشتند !
مهدی هاشمی همچنین گفته بود که پدرش پس از دیدار محرمانه با فرمانده جدید اطلاعات سپاه محمد حسین زیبا نژاد معروف به حسین نجات و همچنین با دیگر فرماندهان و سرداران همراه وی و کمی‌ پس از خوردن نوشیدنی تدارک دیده شده از سوی آنان ، دچار ایست کامل قلبی شد و فوت کرد !
فائزه  هاشمی دختر هاشمی‌ رفسنجانی : اجازه کالبد شکافی پدرم را نمیدهند ! منظورش رهبری بوده است چرا 
که گفته میشود به دستور مستقیم خامنه‌ای جلوی کالبد شکافی رفسنجانی گرفته شده است .
و اما در اینجا آنچه که مهم است اما عجیب نیست سکوت معنا دار تمامی‌ ژورنالیست‌های اصلاح طلب و اعتدال گرا در درون و بیرون از کشور است که بنظر نمیرسید حتی با مرگ مبهم مرشد سیاسی‌ شان هاشمی ، حاضر به افشای افتضای آشکار جنایات رهبری نشوند و بجای آن ، سیاست سکوت مطلق اختیار کنند و به تحلیل‌های آب دوغ خیاری روی آورند ! چرا !؟
متأسفانه باید اذعان نمود که این دسته ازجورنالیست‌هایاصلاح طلب و اعتدال گرا در داخل و خارج ایران که بسیاری از آنان و نه‌ همه آنان بطریقی دستی‌ در قدرت و ثروت داشته و دارند نه‌ تنها پس از مرگ هاشمی بلکه حتی پیش از مرگ هاشمی در تمامی‌ موارد قتلهای زنجیره‌ای با پیروی و تاسی‌ از پیر محتاط سیاسی خود به سیاستی چون سیاست سکوت روی آورده بودند تا به مرگ زودهنگام از سوی رقیب هاشمی یعنی رهبری گرفتار نیایند ! چون آنان بسیار بیشتر و بهتر از عوام جامعه میدانسته و میدانند که اولا ، معنی عبور از خط قرمز مورد نظر رهبری چیست ! و ثانیا این دسته بخوبی واقف بوده و هستند که سیاست امتیاز دهی‌ رهبری بر این دسته از جورنالیست‌هایاصلاح طلب و اعتدال گرا در داخل و خارج این بوده و است که آنها باید تنها ، قدرت را در کنار کار روزنامه نگاری و جورنالیستی از دست داده تلقی کنند اما امتیاز حقوق مالی‌ و پولی‌ آنان در هر گوشه‌ای از جهان ، همچنان به قوت خود باقیست و لذا آنان با درک از این سیاست رهبری و به پیسی نیفتادن زندگی‌ مالی‌ بوده است که حتی حاضر شدند ولو با اتفاق ناگوار مرگ برای هاشمی از سوی آمران قتلهای زنجیره‌ای یعنی ماموران ارشد اطلاعات سپاه تحت امر خامنه ای، سیاست سکوت برگزینند و با پشت پا زدن به حرفه اخلاقی‌ روزنامه‌ نگاری حتی حاضرنشوند که موضوع کالبد شکافی مرگ هاشمی را به پیش بکشند تا چه رسد به افشای قتل آشکار او به دستور رهبری ! یعنی‌ به واقع آنان ، هم اکنون همان کار نفرت انگیزی را با مرشد سیاسی عملگرای خود هاشمی مرتکب شدند که هاشمی پیش از مرگش با مردم خود مرتکب شده بود ، مردمی که تنها گناهشان این بوده است که از جنس دیگرند ! از جنسی‌ آگاه و منتقد ! این جنس تنها به همین گناه از سوی آمران قتلهای زنجیره‌ای مورد تأیید رهبری به قتل می‌رسیدند اما هاشمی ، نه تنها همواره در این مورد سیاست سکوت اختیار میکرد بلکه حتی او حاضر نمیشد با آگاهی‌ دادن به مردم از خود مردم برای حل این معضل بزرگ کمک بطلبد تا آنجا که این بی‌ سامانی به بزرگترین و پیچیده‌ترین معضل حل نشدنی مردم ایران تبدیل میشود و نتیجه هم آن میشود که این نوع از مرگ خوف آور به سراغ خود او می‌‌آید و این در حالی‌ است که رفسنجانی این نوع از مرگ را بعلت دوستی‌ دیرینه‌ با خامنه‌ای و نیز کمک به او برای رسانیدن وی به جایگاه رهبری ، حتی با داشتن پیشینه اختلاف شدید فکری با او ، حداقل برای خود فکر نمیکرده است ! 
 
 متأسفانه هاشمی رفسنجانی با بکارگیری سیاست یک بام و دو هوا و عدم بکارگیری کمک به موقع از مردم ،  بر رهبری منتصب و غیر منتخبی باخت که کمترین وجهه و پایگاه اجتماعی در میان مردم نداشته و ندارد و دستش تامرفق بر خون مردم بیگناه ایران آلوده است بطوریکه حتی هیچ شخص عاقلی به خود جرات نمیدهد که در کنار رهبری قرار بگیرد تا چه رسد به اینکه شیفته سیاست‌های خودشیفته بیمارگونه او باشد که وی همواره برای خود آرزو دارد ! 
 
 در جهان رئالیستی و واقع گرایی باید اذعان نمود موقعییت بد نامی‌ رفسنجانی ، زمانی‌ نه‌ تنها بهتر از خامنه‌ای نبود بلکه حتی بدتر از او بود اما رفسنجانی بر خلاف خامنه‌ای کمی به خودش آمد و به خواست مردم روی کرد اگر چه ناقص اما تا حدودی مورد پذیرش و اگر چه درعالم سیاست عده‌ای رویکرد هاشمی به سیاست ناقص را رویکرد او به سیاست تدبیر توام با اپورتونیستی اطلاق نمودند که که به حتم میتواند درست باشد ، اپورتونیستی به این‌ جهت که اگر چه رفسنجانی در دهه اخیر با اعمال سیاست نسبی‌ درست تر گام به گام ، تا حدودی توانست به نفع مردم گام بر دارد اما او میتوانست گامی‌ به مراتب بیشتر و اساسی‌ تر به نفع مردم بردارد یعنی‌ از ظرفیت برگ برنده خود بیشترین استفاده را ببرد که به دلیل ملاحظات با خامنه‌ای ، همواره از این کار سرباز زد ! برگ برنده رفسنجانی در آن بود که او در یک دهه اخیر به قدرتی‌ فراتر از قدرت تمامی دوران رهبری خمینی و خامنه‌ای از نوع قدرت مردمی برخوردار شده بود که قدر نشناخته بود چون از آن قدرت بنحو وافی و کافی‌ به نفع خود و مردم سود نجسته بود او فراموش کرده بود که اولاً ، قدرت مردم بسیار فراتر و کاراتر از قدرت فرماندهان سپاه و ارتشی است که منتصب رهبری هستند و ثانیا ، بدنه کامل سپاه و ارتش برای گذار از استبداد با او و مردم است و اگر نبود این ! به واقع ۷۵ درصد بدنه سپاه به ریاست جمهوری خاتمی رای نمیدادند.
و اما سخن انسان دوستانه پایانی نگارنده این مقاله بعنوان یک شهروند ایرانی در خطاب به جورنالیست‌های حکومتی و همچنین نیز محمد خاتمی و حسن روحانی بعنوان دو تن‌ از رهبران اصلاح طلب و اعتدال گرا بدین شرح است : 
 اول آنکه ، بیشترین تاسف آنجاست که ژورنالیست‌های حکومتی اصلاح طلب و اعتدال گرا حتی از قتل هاشمی هم پند نمی آموزند و به اشتباه فکر میکنند که با افشای قاتل حقیقی‌ هاشمی ، ممکن است به قطع ارتزاق مالی‌ و یا حتی مرگ از سوی رهبری گرفتار آیند غافل از اینکه پهن کردن بساط تزویر ارتزاق با چراغ سبز رهبری به واسطه ماموران اصلاح طلب و اعتدال گرا با هدف گشایش فضای سیاسی برای بسیاری از جورنالیست‌ها در گوشه و کنار جهان ، در حقیقت دام خطر ناک مواجبی و حقوق بگیری از سوی رهبری است اولاً ، برای خارج ساختن همه ژورنالیست ها از استقلال ژورنالیستی و نیز وا داشتن تک تک آنان به سکوت و خاموشی در مواقع ضروری با هدف استمرار قتل‌های زنجیره‌‌ای که به واقع میتوانند سدی باشند در برابر قدرت دیکتاتوری فردی او . ثانیا ، برای رهائی از بحران سیاسی نظام ولی‌ فقیه که همواره رهبری مهمترین نقش را در تمامی بحران سازیها داشته و دارد و لذا  ژورنالیست‌ها و رهبران اصلاح طلب و اعتدال گرا تنها ، ترمیم کنندگان بحران های ناشی‌ از تصمیمات ضدّ مردمی رهبری هستند و نه‌ نویسندگان حقوق انسانی‌ و تصمیم گیرندگان واقعی‌ ! 
 دوم آنکه ، سوال اینجاست که خاتمی و روحانی را چه شده است  که ، اگر نه‌ به دفاع از مظلومیت مرگ هزاران منتقد قربانی غیر حکومتی بلکه حتی به دفاع از مظلومیت مرگ هاشمی و احمد خمینی هم شده است از اهرم قدرت مردمی که مهمتر از قدرت نظامی رهبری است بهره نمیگیرند بطوریکه بجای دعوت از مردم برای حضور در تظاهرات ۲۲ بهمن برای تثبیت قدرت رهبری و ترمیم بحرانهای ناشی‌ از تولیدات استبدادی و ضد مردمی و کشت و کشتار‌های همیشگی‌ از سوی او ، از همان مردم و نیز اکثر مخالف و سی‌ میلیون مردم خاموش نمیخواهند که به خیابان‌ها بریزند و علیه مسبب اصلی‌ قتل و فساد قیام کنند تا از یکسو ، آن رهبر قاتل و ناصالح را از اریکه قدرت به زیر بکشند و از دیگرسو نام خودشان را برای همیشه بعنوان قهرمان و محبوب همیشگی‌ همه مردم در تاریخ ایران جاودانه نمایند ولو اینکه در این راه جان ببازند ! متأسفانه آنان همان راهی‌ را میروند که پیشتر ، علی‌ اکبر هاشمی رفسنجانی ، میر حسین موسوی ، احمد خمینی و حسینعلی منتظری رفتند یعنی‌ آنان  به درستی از قدرت  اکثریت مردم که در مخالفت با رفتار و اعمال رهبری است بهره نگرفتند و به سرنوشت زندان و یا مرگ گرفتارآمدند قبل از آنکه ریشه اصلی‌ زایش زندان و مرگ را به زباله دان تاریخ بسپارند .
 

از آنجا که حاکمان ارشد اصلاح طلب و اعتدال گرا از سوی جنسی‌ از مردم  کسب رای کردند که هرگز از جنس رهبری نبوده و نیستند شکی نیست که اگر آنان بخواهند همچنان پس از مرگ هاشمی ، سیاست نرمش در برابر خامنه ای از خود نشان دهند با علم براینکه میدانند که او رهبری است قاتل ، ناصالح  وغیر قابل اصلاح ، به یقین مردم آنان را نخواهند بخشید ، به این صورت که اینبار مثلث رهبری و خاتمی و روحانی نه‌ تنها با واکنش مردم بلکه به احتمال قوی با واکنش کودتای دسته‌ای از سران سپاهی با شرفی مواجه خواهند شد که اگر آن سرداران تا دیروز دل‌ در گرو رهبری داشتند اما امروز اولا ، با قتل آشکار هاشمی‌ رفسنجانی  ، احمد خمینی و حسینعلی منتظری از سوی رهبری ، پی‌ به باطل بودن سیرت رهبری و اعاده حق و حقوق مردم بردند و ثانیا آن سرداران سپاهی سیاه دیروز و آگاه و مردمی امروز به چشم خود دید‌ند و می‌بینند که چگونه مثلث خامنه‌ای ، خاتمی و روحانی ، شاهد قتل مثلث هاشمی ، منتظری و احمد خمینی از سوی رهبری بودند اما در تمام زمان هر یک به طریقی  لب فرو بستند یکی‌ با مظلوم نمایی‌ و بی‌گناهی اما شمشیر در دست با هدف حذف فیزیکی‌ بیشتر منتقدین حکومتی و غیر حکومتی از سر راه حکومت ضدّ مردمی و آن دو دیگر نیز در پارادوکس رفتاری آشکار ، از یکسو از ترس جانشان از سوی رهبری و از دیگر سو‌ با توجیهی چون صالح و امین دانستن رهبری در برابر مردم و یا سکوت همیشگی‌ در برابر قتل مردم و نیز معرفی نکردن قاتل واقعی‌ مردم به همان مردمی که به آندو اعتماد کردند و رای دادند تا زنده بمانند !