قرارگاه کرونا یا ستاد کودتای سپاه؟

 

کورش عرفانی :

ویروس کرونا یگانه فاجعه ی  کنونی کشور نیست، فجایع دیگری در حال شکل گرفتن است. به گفته ی بسیاری از شاهدان و تحلیلگران، اَبر بحران اصلی همانا فروپاشی اقتصاد ایران است که نزدیک می شود. به نظر می رسد که اثرات فروپاشی اقتصادی به مراتب گسترده تر از مرگ و میر دردناک شهروندان ایرانی در گوشه و کنار خیابان، به دلیل ابتلا به ویروس کرونا باشد. آن چه در انتظار است بیکاری های گسترده، تعطیلی مراکز اقتصادی بزرگ و کوچک، ورشکستگی مالی بانک ها و موسسات مالی، بالا رفتن مستمر و پرشتاب قیمت کالاها، افزایش قیمت دلار در مقابل ریال، کمبود درآمدهای ارزی و داخلی دولت، ناتوانی مردم و بنگاه های اقتصادی در پرداخت عوارض، قبض های دولتی و مالیات، عدم توانایی مقروضین در بازپرداخت بدهی های خود به بانک ها، عدم توانایی دولت در پرداخت حقوق کارمندان دولت و یا یارانه ها، کاهش تدریجی اما محسوس واردات کالاهای اساسی، بروز کمبود کالاهای مورد نیاز روزانه از جمله نان و مواد خوراکی در فروشگاه ها، آغاز قحطی و در نهایت، بی نظمی و آشوب برای تامین حداقل های معیشتی برای میلیون ها ایرانی خواهد بود. 

به همین دلیل، چشم انداز اعتراضات اجتماعی، اعتصابات صنفی و در نهایت، شورش مردم خشمگین و گرسنه در حال ترسیم شدن است. در این شرایط، دولت جمهوری اسلامی انتخاب دیگری ندارد جز آن که به طور فیزیکی وارد میدان شود و هر چه سریعتر در چهار راه ها و خیابان ها، با هدف خنثی سازی شورش های احتمالی، سنگربندی کند. بدیهی است که این لشگر کشی نمی تواند به صورت علنی و رسمی تحت عنوان «مقابله با شورش ها» صورت گیرد؛ از همین روی، موضوع شیوع کرونا-که نظام از حیث تلفات انسانی آن تاکنون کمترین اهمیتی برایش قائل نشده است- بهانه ای می شود تا «قرارگاه کرونا» تاسیس کند و به بهانه ی مقابله ی با ویروس، دهها هزار نیروی مسلح را به کوچه و خیابان بریزد. 

اما کیست که شرایط ایران را بداند و این را نداند که «قرارگاه کرونا»  همان ستاد کودتاست. 

کودتای ضد شورش سپاه: 

سپاه پاسداران که می بیند اوضاع دارد از دست نظام بیرون می رود و تمهیدات اداری و اقدامات دولتی نتوانسته کمترین نقشی در کنترل وخامت اوضاع اقتصادی و یا آرام سازی روند گسترش فاجعه کرونا داشته باشد اینک برآنست تا با لشگرکشی در خیابان ها نشان دهد بر اوضاع مسلط و وضعیت آشوب زده ی کشور تحت کنترل است. برای این منظور، سپاه از طریق خامنه ای و ستاد فرماندهی مشترک نیروهای مسلح سعی دارد ارتش را در کنار خود داشته باشد تا در مقابل خود. در این راستا، برآن شده تا با وارد کردن نیروهای ارتش-به اسم مبارزه با ویروس کرونا- از آنها، حتی به عنوان سیاه لشگر هم که شده، در کنار خویش بهره ببرد و در عین حال، نیروهای وابسته به سپاه، با آرایش امنیتی-انتظامی، آماده ی مقابله با آشوب های احتمالی شوند. 

البته محاسبات سپاه در این باره می توانست موفقیت آمیز باشد اگر چند پیش شرط فراهم بود: 

    ۱) شیوع ویروس تحت کنترل در آمده بود- که نیامده است. 

    ۲) از حیث مالی دولت حداقل هایی را برای اوضاع حاد کشور ذخیره کرده بود- که نکرده است. 

    ۳) از نظر اعتبار بین المللی جهان به چشم یک حکومت متعارف به رژیم ایران نگاه می کرد- که نمی کند.

    ۴) در عرصه ی داخلی از حداقلی از مشروعیت نزد مردم برخوردار بود- که نیست. 

پس، سپاه بدون آن که نظام از حداقل های لازم برای یک تهاجم امنیتی و سرکوبگرانه نسبت به عصیان جامعه برخوردار باشد دارد خود را به میانه ی یک میدان مین مردمی می کشاند. بدیهی است که با توجه به خشم، نفرت، هراس و کلافگی انباشته شده در جامعه، کمترین اقدام اجبارگونه ی این نیروها در قبال مردم می تواند کلید انفجار اجتماعی باشد. در این صورت، هزاران هزار نیروی متعلق به نهادهای نظامی و امنیتی رژیم، در محاصره ی مردم جان به لب آمده ای قرار می گیرند که چیزی برای از دست دادن ندارند و می توانند روزگار سختی را برای این نیروهای مزاحم فراهم کنند. 

این موقعیت جدید به خوبی خبر می دهد که رژیم- پس از آن که مدیریت کشور را بعد از جنبش سبز رها کرد و به کنترل آن روی آورد- اینک در حال از دست دادن کنترل و رفتن به سمت سرکوب کوچه به کوچه و به قول فرمانده ی «قرارگاه کرونا» خانه به خانه است. استراتژی فوق به نحو بارزی به بن بست رسیدن نظام و افق فروپاشی آن را آشکار می کند. 

در حالی که اقتصاد کشور به سوی قحطی و فروپاشی و جامعه به سوی شورش و انفجار می رود، نظام سیاسی، به جای عقب نشینی و تسلیم، نیروهای نظامی خود را به شهرها می آورد تا به عنوان آخرین کارت، بقای خود را با لشگرکشی در کوچه ها و خیابان ها تامین کند، بی خبر از آن که در حال سرعت بخشیدن به روند ریزش ساختاری خویش است.

کودتای سپاه و بیت رهبری یک واکنش عصبی ناشی از هراس سرنگونی و لذا از پیش محکوم به شکست است، چرا که گرسنگان نان می خواهند نه گلوله. رژیم وامانده از تامین نان، بدون تردید نمی تواند گرسنگی را با ترس برطرف کند. به همین خاطر، در فاصله ای کوتاه به اشتباه تاکتیکی خود پی خواهد برد؛ اگر دیر شده باشد تومار عمر رژیم توسط مردمی که این بار دست خالی به خیابان ها نخواهند آمد جمع خواهد شد و اگر هنوز فرصتی باشد، باید با ذلت و خفت عقب نشینی کرده و آماده ی تسلیم به آمریکا و یا زانو زدن در مقابل نمایندگان اراده ی مردم باشد. در آن شرایط، حتی به راه انداختن جنگ هم خطر نابودی نظام را به تاخیر نخواهد انداخت، چه رسد که آن را از میان برد.  

جان کلام، 

این چشم انداز بن بست مطلق برای نظام، به همه نیروهای سیاسی و اجتماعی برانداز در داخل و خارج از کشور هشدار می دهد که خود را آماده کنند. به شکست کشاندن کودتای سپاه به بهانه ی مقابل با کرونا نخستین گام مادی و مشخص برای پایین کشیدن رژیم کنونی است. نیروی سرکوبگر را باید با اراده ی منسجم و واکنش قاطع سرکوب کرد. از همین حالا باید سازماندهی کرد، مجهز شد و برای یافتن جریان رهبری و جایگزین تلاش جدی به خرج داد. 

آری، به زودی تنش ها در کشور اوج می گیرد و هموطنانمان می بینند که از رژیم جمهوری اسلامی لاشه ای بیش باقی نمانده است. آن گاه صحبت از این خواهد بود که چگونه باید این لاشه را در گورستان تاریخ ایران دفن کرد. اعتصابات سراسری، تظاهرات سراسری، یافتن جریان سالم رهبری و بعد، اراده ی جمعی و منسجم برای نبرد آخر از جمله اجزاء و مراحل پایان بخشیدن به سیاه ترین دوران نکبت تاریخی در ایران معاصر است. خیزش آبان زنگ پایان را به صدا درآورد و موج نخست یک جنبش برانداز را میسر ساخت. این جنبش در دی ماه با تمدید و تجدید اعتراضات خود را تثبیت کرد و اینک در موج سوم خویش حرکت باید گسترش یافته، سازماندهی شده و هدایت شود تا بتوان به موج چهارم، یعنی نبرد نهایی با رژیم و پایین کشیدن آن اقدام کرد.#

آدرس ایمیل تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com