لعنت بر خمینی مرگ بر خامنه ای ‏ ننگ بر رجوی

 

م-ت اخلاقی

درخواست: از خوانندگان گرامی این نوشته درخواست دارم که ابتدا فیلمهای کوتاه زیر را مشاهده کنید، با سپاس .

https://www.youtube.com/watch?v=cgJeHg89cd4

https://www.youtube.com/watch?v=hgo8u-V57M8

https://www.youtube.com/watch?v=xAUea_RhTAg

https://www.youtube.com/watch?v=6JqLds-SCDg

https://www.youtube.com/watch?v=eizP1YNBBpM

https://www.youtube.com/watch?v=Bk_LwTJiIXU

https://www.youtube.com/watch?v=ePYQ_sjzMJw

خمینیان اولیه یعنی کلیه خلفای اسلامی ضد ایرانی با ان اندیشه عقب افتاده و بر آمده از غاری تاریک در بیابانهای خشک و بی احساس عربستان سعودی بنام “غار حرا” ما را به ضرب تجاوز وشمشیر عدل اسلامی ابتدا خوب قصابی و سلاخی و خمیر کرده وسپس طی قرنها با هزار کلک و میلیونها ساعت کار بر منابر و مقابر و مساجد و تکیه گاه ها،از بدو توّلد تا سرازیر شدن به گور، ما را به شکل و محتوائی که خواستند در آورده ،آنچنان که خودکار نام و نشان متجاوزین به میهن خویش ایران را با افتخار بر خویش نهاده وطی قرنها به لیسیدن بیضه های اسلام مفتخر نمودند و سر انجام نتیجه این همه قرنها کار،حاصلی شد که در بهمن ماه ١٣٩٧ از سیستم دیکتاتوری امّا مدرن شاه خود شیفته جوان و بی تجربه،تحت عنوان “حکومت اسلامی” به همان غار تاریک حرا واپس نمودند. خمینی ملعون در اوج پدرسوختگی آخوندی اسلامی خویش ابتدا دم از عدالت و آزادی و امثالهم زد و عدالت فردی بنام علی را به ما وعده داد که  او  یکی از حامیان تاریخی متجاوزین و جزیه به گیران میهن ما ایران طی قرنها بود و از حامیان و عاملین اصلی سرکوب شورشهای ایرانی .

شاهی مسلمان سرنگون شده، روشنفکران مارکسیست لنینست و استالین پرست غیر ملی اسیر مسکو و چین.جوانان مسلمان غیر ملی و میهنی خود را از “مارکسیستها” عقب مانده از مبارزه. همه بر گرد بیضه های آیت الله ،کم یا زیاد به سینه زنی پرداختند .

با بر منبر نشستن خمینی این دیو بر آمده از غار حرا، فروپاشی ایران و ایرانی آغاز شد، در این میان گروهی بی خبر از تاریخ و شرایط اجتماعی میهن خویش یعنی ایران،به کردستان رفته و بهانه سرکوبهای اولیه را به دست این دیو یعنی خمینی دادند.در این میان جوانکی به اسم مسعود رجوی با دار و دسته اش که سالها بی خبر از جامعه خویش در زندانها مشغول تحلیلهای “آش شله قلمکاری” تحت عنوان اسلام ناب بودند یا به قول خودشان اسلام دمکراتیک، به میان جامعه ایران پرتاب شده و به “به و چه چه کردن””مجاهد اعظم” یعنی دیو بر آمده از قرنها شدند. جوانان پر شور اما بی شعور سیاسی از تاریخ میهن و خویش و بی خبر از رگ و ریشه اندیشه دیو خمینی که خود نیز ذرّه ای ناپیدا از این جوانان بودم ،در همان ابتدا با نا امید شدن از وعده های این دیو یعنی خمینی،به دنبال کسی یا کسانی سرگردان می گشتیم تا به میهن خویش خدمت کنیم.با توّجه به جامعه “طاعون زده اسلامی”،جبرا اکثر این جوانان به دنبال مسعود رجوی مسلمان مدعی اسلامی دیگر و یاران بی خبر از تاریخ و میهن خویش افتاده و دوباره همان “بازی اسلام اسلام” به شیوه ای دیگر شروع شد. غافل از اینکه آنچه در کلّه خالی از”تاریخ میهن” ایران مسعود رجوی و یارانش بود، گله وار باز هم به امید ساختن ایرانی آباد و آزاد به دنبال این جوانک با ایمان به همان “اندیشه متجاوز سربرآورده از غار حرا” راه افتادیم، با این امید که با این یکی بشود برای میهن خویش کاری کرد.

این جوانک به جای تکیه بر تاریخ ایران و قهرمانان تاریخی و میهنی ایران،باز به دنبال همان متجاوزین به ایران و ایرانی افتاد که خمینی ایمان داشت،امّا با یک رنگ و لعاب “چپکی روسی یا چینی” .

در این میان جنگ تاریخی “امین و مامون” یعنی رجوی و خمینی بر سر حق حاکمیت “حکومت اسلامی” میان این دو برادر آغاز و به درگیریهای لفظی و گاها فیریکی خیابانی کشیده شد. خمینی که سالها درس پدرسوختگی را عمیق تر از مسعود رجوی در حوزه های علمیه قم و نجف و کربلا از بر کرده و به مسعود رجوی ته مانده های آن رسیده بود،دائم در حال نقشه کشیدن برای برادر مکتبی خود بود.از حمله به میز کتابها گرفته تا حمله به دفاتر(بخوانیم حوزه های علمیه دمکراتیک). این در حالی بود که هزاران جوان پر شور عاشق به آبادی و آزادی میهن و ملّت،عملا در کوچه و برزن و خیابان، وبطور خلاصه همه جا به شکل علنی وشناخته شده به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی مشغول بودند. در سال ١٣۵۸ سیلی بنیانکن سر برآورد که دست از پا نشناخته با تمام وجود به کمک سیلزدگان رفتیم .خود را به آب و آتش زده و با عشق،هر چه از دستمان بر آمد برای هموطنان سیلزده کوتاهی نکردیم . خمینی با هوشیاری و پدرسوختگی شخصی و اسلامی خویش سر انجام دامی را که برای برادرش “امین” پهن کرده بود،با حمله به خانه پدری یکی از برادران مکتبی مسعود رجوی یعنی مهدی ابریشمچی به حرکت در آورد و سرانجام در ٣۰ خرداد ١٣٦۰ با اعلام بی خبر جنگ مسلحانه آقای رجوی، کاملا آنرا بر سر برادرش “امین” فرود آورد. مسعود رجوی بدون هیچ در نظر گرفتن اهمیت جان همه هوادران علنی و دیگر ایرانیان مخالف خمینی،سرانجام در تاریخ ٧ مرداد ١٣٦۰ بدون هیچ برنامه ریزی برای حفظ جان اینهمه هوادار علنی شده، از کشور فرار و به محل امنی در فرانسه پناه برد و از شمال پاریس یعنی”اور سرواز” به کرغلی خوانی برای خمینی افتاد، و آنهمه هوادار را عین “پول خورد توی جیبش” به درگیری و مقاومت در برابر خمینی جلاد و بی رحم تشنه به خون همه مخالفین دعوت می کرد. خمینی و همه یاران سنده بر سرش به دستگیری و شکنجه و قلع و قمع کردن ان همه هوادار شناسایی شده اعم از دانش آموز و دانشجوهای رشته های مختلف سازنده برای میهن و فارغ التحصیلان مفید وتشنه به آبادی میهن و هزاران کارگر و کارمند وتکنیسین رشته های مختلف و بطور کلّی نیروهائی که می توانستند کشور را به دسته گلی مبدل سازند،اقدام کردند. لازم به یاد آوری است که بر اثر این فرار “تاریخسوز” مسعود رجوی،رژیم به تصفیه و سرکوب و کشتار دیگر انسانهای مخالف که حتی مخالف مبارزه مسلحانه رجوی هم بودند پرداخت،یعنی به آرزوی نهائی دل خویش رسید.با فرار مغزها از استادان دانشگاه گرفته،تا پزشکان،پرستاران،نویسندگان وووووو .مملکت خالی از نیروهای سازنده و مفید برای کشور شد،از طرف دیگر جنگ ضدّ ایرانی ۸ساله خمینی،ته مانده ای را هم که از زمان شاه ایران باقیمانده بود را نیز به فنا برد ویعنی کشوری نابود شده با یک مشت” روضه خوان مرده شوی قبر کن خرابکار” .

از طرف دیگر آقای رجوی و یاران،ته مانده های قشر مفید و تحصیلکرده داخل کشور را که پس از تحمل سالها رنج و شکنج، از چنگ خمینی رهائی یافته بودند،به اضافه برخی از قشر تحصیلکرده ومتخصص خارج کشور را با علم کردن بمبولی تحت عنوان” ارتش آزادیبخش ملی”،عملا و ناخواسته به خدمت دیکتاتوری به اسم صدام حسین در آورد و طی سالها بازی در شکاف تضاد خمینی و صدام یا فلان شیخ عرب و فلان رئیس جمهور و غیره، به بیابانهای عراق کشاند و بهانه ای تازه تر به خمینی و یاران سنده بر سر داد تا کشور  را با خالی شدن و فرار همه مغزها، به نقطه صفر صفر سازندگی برساند.همه زیر ساختهای کشور یا نابود، یا نیمه نابود،و آنچه که ماند زندانی(برای تمامی ملّت) و قبرستانی(برای جوانان تیرباران شده،یا در جبهه های جنگ نفله شده،یا پدران ومادران دق کرده از دست دادن جگرگوشه های خویش) ویا جهنمی(برای مردم بی پناه)، و بهشتی برای آخوندها و سگان هارشان با حوریان و کنیزکان نوباوه آماده شده از خواهران ما(آمار صیغه و سن پائین صیغه)،و غلامان صراحی به دست از نوباوگان ما ایرانیان اواره و دربدر شده در سرزمینهای نا کجا آباد در خدمت بچه بازان قاری قران امثال سعید طوسیها در آوردند.

نتیجه : اکثر نیروهای عاشق میهن،برخی در اردوگاه اشرف، ،با سیاستهای خود محورانه”اسیر کیش شخصیت بی منتهای” آقای رجوی یا کشته و قربانی شدند ویا پس از سالها به اصطلاح مبارزه، به دست مسعود رجوی و بانو دو دستی تقدیم خمینی و ملاهای سنده برسر شدند و یا آواره کشورهای یخ زده،بدون هیچ راندمان حتی پیشرفت شخصی،بجز عده خیلی کمی.ته مانده پیر و بیمار و بی انگیزه آنها به همت و سفارش نوادگان دشمنان مصدق در بیابانی در آلبانی مشغول مزه مزه کردن سماق سرگونی بوده و یکی یکی یا پا به فرار گذاشته و یا هر از چندی با تابوتی بر سر دستان یاران خویش به قبرستانی در آلبانی می روند.

از طرف دیگر ملت،با سوزن طی نزدیک به نیم قرن به سوراخ کردن کوه خرابی های خمینی و خامنه ای و سگان هار مسلحش پرداختند،و با خون دل و با هزار بدبختی ،فرزندان خویش را(نسل دوم وسوم) به دانشگاه فرستاده و به همت و توانائی خویش و استادان دلسوز ایرانی ،آنها را به تخصصی رساندند. اما به علت اندیشه خرابکار ملاه های متجاوز بر ایران،زمینه هیچ کاری و ساختن کشور را نداشته، لذا شروع به فرار از کشور کردند، و عملا دسترنج و خون دل پدران و مادران درد و رنج کشیده، حاضر و آماده و بدون هیچ هزینه ای به خدمت کشورهای بیگانه در آمد. آنانی که در کشور باز باقی مانده و فریاد اعلام خطر در مورد همه چیز ایران و ایرانی،از جمله حفظ محیط زیست  را کردند، به عنوان جاسوس،توهین به اسلام، نشر فحشاء وووووو…. همه به زندان افتادند.

نتیجه : نزدیک به نیم قرن سیاستهای قدرت طلبانه و “من” سیری ناپذیر “رهبران سیاسی” و بویژه ٣ عنصر مسلمان مدافع اسلام مبتنی بر”الله- محمد- رسوالله – قرآن” یعنی خمینی، خامنه ای و رجوی همین شده است که در این سیل اخیر می بینیم.به اضافه خرابیهای سالهای گذشته از جمله خرابی شهر تاریخی بم بر اثر زلزله،نابودی جنگل ها و صدها آفت بر باد ده “ایران و ایرانی”.

ثمره مادی این سیاستها را می توان در فیلمهای زیر در رابطه با سیل کنونی به عنوان نمونه  مشاهده کرد.

پس به عنوان یک ایرانی دست و پا بسته و به جان آمده از اینهمه بی خردی،خود خواهی و ظلم و ناجوانمردی که دستم از کمک به ملت ستمدیده ایران کوتاه است با تمام وجود فریاد می زنم :

لعنت بر خمینی- مرگ بر خامنه – ننگ بر رجوی

 

https://www.youtube.com/watch?v=inFNNbsuCq8

https://www.youtube.com/watch?v=6FiRGsPEJ7s

https://www.youtube.com/watch?v=25ZPZ0N9ykc

 

یکشنبه ١۸ فروردین ۲۵٧۸  ایرانی

٧ ماه آوریل ۰١٩ میلادی