مشکل اصلی امروز ایران نحوه و چکونگی گذر از جمهوری اسلامی است

محمدرضا ریخته گران :


متاسفانه این روزها اهالی سیاست و دوستان روزنامه نگار در فضای مجازی بخاطر اینکه به اصل موضوع و مشکل اول مخالفان جمهوری اسلامی نپردازند به هر بحث و فحصی دست می یازند و نتایج دلخواه خود را فاتحانه تحصیل میکنند. غافل از اینکه هنوز مشکل و مسئله ایران و ایرانی سرجایش هست و چیزی در وادی واقعیت جابجا نشده است. تا زمانی که این رژیم سرجایش هست هرگونه صحبت و بحثی از فردای ایران وقت تلف کردن هست لذا لازمست در وحله اول به این معضل ریشه ای که پیشنیاز همه مشکلات ریز و درشت جامعه میباشد بپردازیم. برای کنار گذاشتن این رژیم غیر از یک راه حل که ذیلا” به آن خواهم پرداخت مابقی بحث ها تعارف و بنوعی خود ارضایی است.
تنها راه حل ، قیام مردم داخل کشور بصورت تظاهرات سراسری و پشت سر هم می باشد. چنین قیامی بدون وجود رهبریت واجد شرایط لازم قابلیت بروز نخواهد داشت و اگر هم ظهور کند عقیم و بی فایده خاتمه خواهد یافت جز اینکه کشتار زیادی در دست مردم خواهد ماند بی آنکه رژیم رفته باشد. لذا وجود رهبری که  “”اولا” در میان مردم شناخته شده بوده و مورد اعتماد و اطمینان توده های مختلف جامعه باشد و ثانیا” شرایط حفاظت جانی در برابر هجمه استبداد حاکم را داشته باشد.”” از ضروریات می باشد. در فضای کنونی جامعه ایرانی داخل و خارج کشور تنها موردی که شرایط فوق را دارا هست شاهزاده رضا پهلوی می باشد. غیر از ایشان هیچ شخصیتی در میان اپوزیسیون داخل و خارج کشور از محبوبیت و معروفیتی که لازمه پیروزی یک قیام ملی باشد برخوردار نمی باشد. اکثریت ملت ایران به گروههای چپ هیچ اقبالی ندارند چراکه آنها را اولا” خدانشناس و ثانیا” مرتبط با خیانتهای تاریخی حزب توده میدانند و به این دو دلیل عمده هیچ حس مثبتی به آنها ندارند. در خصوص افراد و احزاب ملی نیز باید اذعان نمود که مردم بی خبر از وقایع روشنفکری و جزئیات فعالیتهای سیاسی اپوزیسیون ، هیچ شناختی از هیچکدام از افرادی که در شورای مرکزی جبهه ملی و یا حزب ملت ایران هستند ندارند. بعبارت دیگر این افراد ملی غیر از خودشان و معدود افراد دور و برشان که دارای ویژگیهایی نظیر تحصیلکرده بودن، کتابخوان بودن، علاقه مند به سیاست بودن و مخالف رژیم بودن … هستند و طبیعتا” تعداد بسیار محدودی خواهند بود ، در میان مردم ایران شناخته شده نیستند و لذا قابلیت رهبری جامعه را ندارند. بماند که خود این عزیزان نیز باوری به راهبری یک قیام یا انقلاب را نداشته و اساسا” از توانایی روحی و شجاعت کافی نیز بی بهره اند.در مورد مجاهدین خلق ایران که انصافا” بیش از کل مجموع باقی اپوزیسیون هزینه و قربانی داده اند باید اعتراف نمود که این افراد به سبب سیاستهای ضد ملی ، خشن و دین محوری که رهبریت آن بانی و باعثش بوده اند کوچکترین پایگاهی در میان مردم ندارند. مابقی دوستان جمهوریخواه هم همانند افراد ملی که عرض کردم شناخته شده نیستند و تنها شانس آنها فعالیت سیاسی در فضای آزاد بعد از سرنگونی این رژیم خواهد بود که اگر خوب عمل کنند فابلیت کسب اعتماد عمومی را خواهند داشت.
اما در موقعیت فعلی ایران غیر از آقای رضا پهلوی هیچ شانسی برای باقی بازیگران صحنه سیاست ایران نمیتوان متصور شد. لذا منطقی خواهد بود اگر همه مخالفان این رژیم حول رهبری ایشان متحد و ملتزم باشند اگرچه با ایشان یا برخی از عقاید او زاویه داشته باشند.
در خاتمه باید به اشخاصی که هنوز از شعله ور شدن تنور اختلافات تاریخی بین شادروان مصدق و محمدرضا شاه هیجان زده می شوند و تدبیر آن را ندارند که چنین موارد تاریخی را برای موقعی بزارند که امکان و فعالیت و فضای باز سیاسی برقرار بوده باشد باید گفت که اگر همچنان بر طبل کینه ها و نفرتهای تاریخی پافشاری کنند در فردای آزادی ایران چه بسا از عملکرد کودکانه و خام خود آنهم در موقعیت حساس و خطیر فعلی که مردم ایران انتظار اتحاد و ائتلاف از آنها دارند ، شرمنده  گردند. همچنان که هم اکنون از کرده های خود در قبال دولت ملی شادروان بختیار شرمنده هستند.
متاسفانه این آقایان کوچکترین درس عبرتی از رفتارهای سیاسی رهبران خود نظیر مصدق و بختیار کسب نکرده اند. دکتر مصدق در طول فعالیت خود همواره برای رسیدن به یک فضای باز سیاسی و کوتاه شدن عمر استبداد، خواهان تدبیر رجال سیاسی ملی بودند تا هر گونه سنگی را از زیر پای مردم برای نیل به آزادی بردارند. و یا شجاعت و زمان شناسی دکتر صدیقی و شادروان بختیار در اوان انقلاب 57 که خواهان کمک نمودن به دولت مشروطه برای احتراز از ظهور و بروز جمهوری اسلامی بودند، بایستی بهترین گواه و عبرت برای همه ما و بویژه این سیاسیون باشد که در مواقع حساس و خظیر از گرفتن تصمیمات درست عاجز میگردند و دوباره به دام استبداد دینی فرو میغلتند.