می توانست دخترم باشد

نورالله کسرائیان :

چه استادهایی داشتیم. محمد علی حکمت، پرویز اوصیا، حمید عنایت، ناصرکاتوزیان و… چقدر باسواد بودند، چقدر بیش تر می توانستیم یاد بگیریم! از میان آن ها ” حکمت ” استاد حقوق بین الملل و تاریخ دیپلماسی مان بود. وقتی حرف می زد فکر می کردی دارد یک مقاوله نامه ی بین المللی را تنظیم می کند، دقیق و روشن، چنان که موقع تفسیر مو لای دَرزش نرود (هرچه را درس داد رونویسی کردم، هنوز آن دست نوشته ی ۸۰۰ صفحه ای از روی پلی کپی هایش را دارم.) و من هرچند نه سیاستمدار شدم و نه حقوق دان هنوز چند جمله ای از حرف هایش را به یاد دارم. می گفت: به بیانیه های رسمی کنفرانس های بین المللی توجه نکنید، قرار مدارها در راهرو های سالن کنفرانس ها گذاشته می شود، می گفت: وقتی از صلح حرف می زنند چه بسا معنایش این باشد که جنگی در پیش است…

رکس تیلرسون می گوید آمریکا نتیجه ی همه پرسی در کردستان عراق را به رسمیت نمی شناسد، خیلی های دیگر هم گفته اند. خب، من هم یکی دو خاطره دارم که نه ربطی به سیاست دارد نه دیپلماسی و نه ظاهرا به وضع کنونی کردستان عراق، اما بالاخره خاطره است.

خیلی پیش کتابی باعنوان تجدد و تجد د ستیزی می خواندم، به نظرم نویسنده اش عباس میلانی بود. نوشته بود ناصرالدین شاه در یکی از سفرهایش به پاریس هشتاد قرارداد را درحالی امضا کرد که از مفاد سی و شش تای آن ها خبر نداشت ( درستی یا نادرستی این گفته برعهده ی نویسنده است ومن فقط امیدوارم عدد را اشتباه نکرده باشم )…

خواستم فقط اشاره کرده باشم آمریکایی ها ( وطبیعتا هم پیمانان استراتزیک شان در منطقه که دنبال جای پایی پشت مرز هایمان می گردند ) از خیلی پیش تر داستان کردستان را دنبال می کرده اند. و وقتی حتی بیمار جنگ طلبی مثل ترامپ می گوید: America first ترجمه اش به فارسی میشود : ” قبل ازهرچیز، منافع ( جنگ طلبان و اسلحه فروشان ) ملی! “

یک دخترپناهنده ی کرد عراقی – در حال شکستن شاخه های خشک بلوط برای برافروختن آتش بود. می توانست دخترم باشد. کاش می دانستم کجاست یا بالاخره سر نوشت اش چه شد. رابطه ی ما با کردها صرف نظر از پاره ای تبعیض های ناروا، که صرفا مربوط به کرد ها هم نمیشود، همواره بارابطه ی دیگر کشورها با آن ها تفاوت داشته است. همه ی امیدم آن است که راه حلی جز جنگ برای حل مساله پیدا شود. 

عکس در فروردین 1370 در اردوگاهی نزدیک مرز، از پناهندگان کرد عراقی که پس از بمباران های صدام حسین از طریق مرز سردشت به ایران پناهنده شده بودند گرفته شده است. هیچ گاه آن صبحگاه سرد، زمین گلناک و خانواده هایی که همه ی دار و ندارشان را بر پشت شان حمل می کردند و با پای پیاده از مرز می گذشتند فراموش نمی کنم. بعضی شان پا برهنه بودند. برفی آرام می بارید.

منبع :فیس بوک نویسنده