نامه ای بی پاسخ،امّا پاسخ زمان (بخش چهارم،بخش پایانی)

م-ت اخلاقی :

در بخش سوّم به به مسائل محوری زیر اشاره شد :

١-ا نتخاب جانشین مسئول اوّل سازمان جهت فریب افکار عمومی بویژه اعضای غیر سازمانی مجاهدین شورای ملی به اصطلاح مقاومت مبنی بر وجود آزادی انتخاب در روابط. .

۲- گرفتن امضاء و سوگند بویژه دست گذاشتن بر روی سرچشمه اندیشه سازمان آقای رجوی یعنی کتاب “قرآن” .

٣- نایب امام زمان ومرجع تقلید بودن مسعود رجوی .

۴- تعقیب وبازجوئی از نفرات دارای سئوال وابهام وبه قول خودشان”زاویه دار” .

۵- شکل گیری محفل در روابط وعلل آن وشیوه سرکوبگرانه مسئولین با خشکاندن محفل،وسرانجام بخش سوّم با سئوال زیر از شخص آقای رجوی به پایان رسید که :

بعضی از مسئولین به کدام شیوه عمل می کنند ؟

حال به بخش چهارم پرداخته ونامه بی پاسخ را به پایان می بریم :

معامله با نفر خود کردن : آیا تمامی نفراتی که از داخل ویا خارج آورده شدند از آنها امضای هزینه خرج گرفته شد،اصلا بالاتر از این خون پیک سازمان قابل معامله است ؟

آیا واقعا اگر پیک هنگام ماموریتش چنین پیشنهادی را به نیروی خواهان وصل میداد،پایش برای آمدن به منطقه[1] شل نمیشد ؟

هرنیروئی که به سازمان پیوست بالاخص نیروی عازم از داخل که دستگیریش مساوی بود با اعدام،تمام هستیش را نفروخت وعلاوه بر آن ،کمک مالی از اطرافیان جمع نکرد وبا خود آورد ؟

آیا مردم عادی به چه اعتمادی گردنبند،انگشتر،النگو وحتّی حلقۀ ازدواج خود را به نفر سازمان میداند،با اعتماد بر خون یا با اعتماد بر پول ویا اعتماد بر پیروزی ؟ خدا وکیلی بر کدامیک ؟

آیا آن تاجری برای شما ارزش داشت و یا دارد که تمام اموالش را به سازمان داد،اما وقتی به او پیشنهاد داده شد که یک تیم عملیات شهری(فاز چریک شهری)  در خانه اش مستقر شود وقبول نکرد،یا آن آلونک نشین بدبختی که در حلبی آباد تهران یکی از بچه ها را به خانه می برد و پناه میداد،کدامیک ؟

آیا در جریان عاشورا وقتی امام حسین به سمت کربلا در حال حرکت بود وعضوگیری می کرد،به حبیب ابن مضاهر پشتش را گرم کرد یا به آن شمشمیر تیز هندی و اسب تیزتک آن مرد عرب ؟[[2]]

معامله با خون یا معامله با پول ؟

همیشه چه در نشستهای جمعی و چه در نشستهای فردی وقتی مسئله ای یا انتقادی یا اشکالی مطرح میشود،اولین حرفی که مسئولین ویا مسئول مربوطه میزند این است که چرا قسمت خالی لیوان را شما می بینید؟ حالا من هم اینرا از مسئولین دست اندرکار اعزام سئوال می کنم ،چرا قسمت خالی لیوان را می بینید ؟!!

آیا همه اعزامی های خارج  به کشور(به هر دلیلی) خائن وخود فروش هستند ؟

چرا از موضع زحمت و بدبینی وارد میشوند،نه از موضع رحمت،بالاخص که بعد از این انقلاب  اینهمه از رحمت حرف زده میشود؟

آخر انسان یک وجدانی دارد،شرفی دارد،انصافی دارد،آدم بی شرف و خائن را هر کاریش بکنی،امضاء ازش بگیری،نوار ازش بگیری،مثل گربه هرطور ولش کنی روی چهار دست وپای خیانت پائین میآید .

زندان های مجاهدین وپخش آن در خارج و داخل کشور: مدّتی بود که رژیم وهمه دم ودنبالچه هایش اینرا در بوق کرده بودند که مجاهدین زندان دارند[[3]،اما ریشه این مسئله در کجاست و این مسئله از کجا در آمد ؟

همیشه روی این مسئله چه آن موقع که در منطقه بودم وچه الآن که در خارجه هستم،روی آن خیلی فکر کردم ،تا به بررسی مسیر به خارج فرستادن خودم پرداختم[[4]،مرحله ای که پری حکم اخراج بمن داد و من آنرا جلو خودش گذاشتم،گفت به اطرافیانش(جلال هاشمی،فاطمه همدانی، ه-ن، خ-س) ببریدش تا تکلیفش روشن شود،من فکر کردم که مثلا دوباره به جلولا محل مأموریتم میروم،یا حداقل در قرارگاه اشرف میمانم،اما دیدم نه،با کمال تاّسف وتعجّب مرا انداختند داخل یک قسمتی از بنگال که یک اطاق ۲ در ٣ بود(لشکر۵۴) ،پنجرۀ آنرا بسته،پرده ها را هم کشیدند و ۲ نفر نگهبان به اسم علی سوری و محمد قدیری(معروف به جابر)[[5]] در اطاق بغلی و روبروی به بنگال نگهداری من قرار دادند وبهم گفته شد که حق خروج از اطاق را نداری،شام و ناهار هم برایم می آوردند و یکی یکی طی ساعت مشخصی برای من نگهبانی میداند،خیلی بی تعارف بگویم ۴،۵ روز در این اطاق بازداشت بودم،تازه مسئولینی مثل پری با منی که حاضر نبودم لباس ارتش را از تن در آورم وحکم اخراج را امضاء نکنم اینطور رفتار کرد،آره ۴یا ۵ روز در قرارگاه اشرف بازداشت بودم،آره اینجور مسئولین هستند که خوراک تبلیغاتی برای رژیم درست می کنند و از درون به سازمان ضربه میزنند،ابن ملجم که ابن ملجم بود،زمانی بازدشت شد که فرق علی را شکافت،تازه بعد از آن هم امام علی سفارش کرد که غذایش را با او تقسیم کنند وبا او با مهربانی رفتار شود وگفت اگر زنده ماندم حساب او با من است و اگر در گذشتم فقط یک ضربه به او بزنید.در یکی از سخنان او(کلام ۲٣ صفحه ۵˅˄ نهج البلاغه فیض الاسلام) فرمان را به سمت بخشش میدهد.من ابن ملجم نبودم که پدر ومادر وهمه هویت مرا زیر فوش و توهین گرفتند،تازه بدترین دشنام تاریخ را بمن دادند،”تو عنصر خمینی هستی” .

امّا :

این مسائل را با خودت در میان گذاشتم به این دلیل که هنوز ذره اعتمادی به دارم وتا زنده هستم دشمن خمینی در همۀ ابعادش هستم که هر جای دیگری وبا هرکس دیگری مطرح میکردم اعتمادی نبود،حتی یک فرمانده،وتا رژیم خمینی بر سرکار است زبان گله باز نخواهم کرد،هر باری هست می برم،هر خاری است هم با خون می خورم،چون :

                        گربه شوق کعبه زد خواهی قدم                     سرزنشها گر کند غار مغیلان غم مخور

خمینی و دم دنبالچه هایش بروند بمیرند که بتوانند از مشکلات داخلی ما و جنبش هرچند کوچک ویا بزرگ بتوانند استفاده بکنند،چون نیروئی هستید که مظلوم واقع شده اید و آنکه بر ضد مظلوم قدمی یا قلمی بردارد دستش در دست ظالم وقاتلین است[[6]]و از همه مهمتر وجودم پر از کینه به خمینی است،اگر بعد از انقلاب نصیب شد استخوانهایش را خواهم جوید[[7]]،خمینی به همه خوبیها،زیبائیها و ارزشها و هویت هاخیانت و جماع کرد،تف بر شرفم اگر کوچکترین حرکتی بکنم که خمینی شاد شود،چرا که اگر هر فردی نه من چنین کاری بکند به مصداق تف سربالا انداختن است،بعد از فرستادن من به خارج[[8]]  صدها باراعلام کردم که میخواهم برگردم،حتی برای دورۀ توریستی ٣ ماهه(این جمله ای است از خودشما)[[9]،اما جز تحقیر و سرکوب و زخم زبان جوابی نشنیدم،نه اهل زندگی هستم که بروم دنبال کارم ونه می توانم در پایگاه آرامش داشته باشم ودیگر بعد از آن کارها و آن زخم زبانها نه می توانم به منطقه برگردم،دلم پر از درد و گلویم پر از استخوان،دارم مجنون میشوم،خدا کند که این رژیم هرچه زودتر سرنگون شود تا همۀ این درد و رنجها پایان پذیرد،هیچ طلبی از هیچکس ندارم،چرا که خودم پا به این راه گذاشتم،الآن هم کارمالی میروم[[10]وبا همه اختلافات وانتقاداتی که به سازمان دارم یا به مسئولین آن،اما من دیگر هوادار سازمان مجاهدین نیستم،چرا که اعتماد را در من مجروح کردید و کردند،اما با شما هستم چون دشمن مسلح رژیم خمینی هستید،ولی به این ایمان آورده ام که انقلاب فرزندان خودش را میخورد،آره ادعای پوچ وتوخالی نیست،من فرزند انقلاب بوده و هستم .

سخن آخر: عشق وعلاقه به شما ویا به مریم خوب است اما تا حدّی که فرد را دچار دگماتیزم نکند،خواهر فهیمه جمله ای در باره خواهر مریم گفته که میدانم شما آن جمله را دیده یا شنیده اید،عین جمله را بیان می کنم :

خواهر مریم رحمت وذخیرۀ ویژه خدا برای کل زنان و مردان کشورمان است و آثار این رحمت همه جا را فراخواهد گرفت،وبه همین خاطر است که آخوندهای خمینی صفت مثل خفاش وجغد شوم بشدت از آفتاب وجود مریم وحشت دارند(مصاحبه خواهر فهیمه با صدای مجاهد تیر ماه ١˅١٣ )[[11].

اما تنها یک رحمت و ذخیره ویژه برای نه تنها زنان ومردان کشورمان بلکه برای تمام مردم جهان وجود دارد و آن هم امام غائب امام دوازدهم است .نمیدانم شاید فهیمه درست میگوید،اماسخنی از امام علی در نهج البلاغه دیده ام که مرا به این نتیجه گیری انداخته است: (صفحه ٣٩۴ فیض الاسلام) : بزودی دو طایفه در باره من هلاک خواهند شد،یکی دوستی که در دوستی افراط کند بطوریکه محبّت بی اندازه او مرا به راه باطل بکشد ودیگر دشمنی که از حد تجاوز کرده دشمنی بی اندازه او را به ناحق وادارد وبهترین مردم در بارۀ من گروه میانه می باشند،پس همراه این گروه میانه بوده و از سواد اعظم پیروی کنید،زیر دست خدا بر سر جماعت است وبرحذر باشید از مخالفت وجدائی،زیرا تنها ویک سو شده از مردم دچار شیطان است،چنانکه تنها ماندن از گسفندان طعمه گرگ می باشد والی آخر.

امّا

اینکارها و عملکردهایی که برایت توضیح دادم،خط و خطوط خود شماست  که حساب همه ما با کرام الکاتبین است که امیدوارم نباشد،اما اگر سلیقه های فردی است خیلی بی تعارف بگویم :دستگاه سوراخ دارد هرچند هم ریز که فردای پیروزی به حفره تبدیل خواهد شد .

الهم فشهد،خدایا شاهد باش که هیچ غرض و مرضی ندارم بجز اصلاح وخیر و نیکوئی،خدایا اگر غرض ومرضی دارم در دنیا و آخرت آبروی مرا بریز و از آتش عذاب جهنم مصون مدار.

خدا شما را حفظ کند،دشمن دشمن شما،   اخلاقی

 

ازشمادرخواست دارم،اگر قصد جواب دادن به نامۀمرا ندارید(به هر دلیلی)حداقل بنویسیدکه نامه ام بدست شما رسیده است،اگر هم قصدجواب داشتید،جواب را بگوئید مستقیما به خودم بدهند تا بخوانم نه مسئولی برایم بخواند،بعد از خواندن آنرا پس خواهم داد.[12]        ١˅١٣ ،دسامبر ١٩٩۲

م- ت اخلاقی

۵ اوت  ˅۲۰١ برابر ١۴مرداد ١٣٩٦



[1]  – منظور از منطقه ،قرارگاه های اسقراری نفرات  نظامی سازمان مجاهدین در عراق بویژه اشرف بود .

[2]  – می گویند در مسیر حرکت حسین”امام اوّل” شیعیان به سمت کربلا،وقتی او از مرد عربی درخواست می کند به او بپیوندد واو را یاری کند،مرد عرب به حسین میگوید  اسب تیزتک وشمشیر تیز هندی خود را به تو میدهم،حسین او را ترک می کند بدون اینکه شمشیر و اسبش را قبول کند.

[3]  – شخصا تا زمانی که خود گرفتار زندان بنگال نشده وبا چشمم ندیده بودم هرگز نمی توانستم باور کنم که در قرارگاه اشرف(قرارگاه های دیگر نمیدانم) نفر زندانی هم میشود و فقط بخاطر دگر اندیشی .

[4] – این اعزام به خارج هیچ چیز نبود مگر تسویه و آواره کردن در کشورهائی که روحمان با آنها بیگانه بود و هنوز هم هست، بدون هیچ پناه امنیتی وحقوقی.

[5] – لازم به ذکر است که یک زندانبان سوّم  دیگرهم بود اهل شمال  که اسمش را بخاطر نمی آورم واو را در شهر فریبورگ دیدم وبا کمال بیشرمی می گفت :آره یادم هست که بازداشت بودی،ولی شکنجه ات که نکردیم !!؟؟ ،که من به او گفتم :پس شکنجه هم وجود داشت ؟

[6]  – غافل از اینکه هر دو از یک آبشخور میخوردند و می خورند و جنگ امین و مآمون بوده و هست ،یعنی همان دعوا بر سر قدرت .

[7]  – فرهنگ داعشی .

[8]  – خارج یعنی دربدر کردن در مکانی که هیچ شناختی از آن نداری وبدون هیچ حفاظ امنیتی وحقوقی،درست همان سنت پرچم دار جریان اپورتونیستی یعنی تقی شهرام.

[9]  – 3 زماهه ،یعنی نفراتی را که در اروپا یا آمریکا مقیم بودند میگفتند که شما فقط برای 3 ماه به اشرف(عراق) بیائید واز نزدیک ببینید و خیلی عالی با آنها برخورد می شد،وبعد از 3 ماه نفر را به تور می انداختند. خود آقای رجوی در نشستهای داخلی جهت مسخره کردن این افراد می گفت آره توریستی تشریف بیاورند.

[10] – در خیابانهای اروپا در سرمای زیر صفر درجه به گدائی مشغول بودیم تا سرمایه شود ،اکرچه مالی کاری توجیهی بیش نبود مگر برای سرپوش گذاشتن بر معاملات مالی پشت پرده،ضمنا مالی کاری همان شیوه فرستادن نفرات ناراضی به کارگری توسط تقی شهرام در جریان اپورتو نیستی بود.

[11]  – در نامه اصلی که برای “آغا ” امیرالمجاهدین” ارسال شد،این جمله درشت نویسی نشده بود،و در اینجا آنرا درشت نوشته ام.

[12] – هروقت “آغا” به نامه کسی پاسخ میداد،اوّلا پاسخ خیلی کوتاه بود،ثانیا پاسخ رابدست شخص مربوطه نمیدادند تا خودش بخواند،بلکه یک فرمانده آنرا میخواند.

نامه ای بی پاسخ،امّا پاسخ زمان

(بخش چهارم،بخش پایانی)

در بخش سوّم به به مسائل محوری زیر اشاره شد :

١-ا نتخاب جانشین مسئول اوّل سازمان جهت فریب افکار عمومی بویژه اعضای غیر سازمانی مجاهدین شورای ملی به اصطلاح مقاومت مبنی بر وجود آزادی انتخاب در روابط. .

۲- گرفتن امضاء و سوگند بویژه دست گذاشتن بر روی سرچشمه اندیشه سازمان آقای رجوی یعنی کتاب “قرآن” .

٣- نایب امام زمان ومرجع تقلید بودن مسعود رجوی .

۴- تعقیب وبازجوئی از نفرات دارای سئوال وابهام وبه قول خودشان”زاویه دار” .

۵- شکل گیری محفل در روابط وعلل آن وشیوه سرکوبگرانه مسئولین با خشکاندن محفل،وسرانجام بخش سوّم با سئوال زیر از شخص آقای رجوی به پایان رسید که :

بعضی از مسئولین به کدام شیوه عمل می کنند ؟

حال به بخش چهارم پرداخته ونامه بی پاسخ را به پایان می بریم :

معامله با نفر خود کردن : آیا تمامی نفراتی که از داخل ویا خارج آورده شدند از آنها امضای هزینه خرج گرفته شد،اصلا بالاتر از این خون پیک سازمان قابل معامله است ؟

آیا واقعا اگر پیک هنگام ماموریتش چنین پیشنهادی را به نیروی خواهان وصل میداد،پایش برای آمدن به منطقه[1] شل نمیشد ؟

هرنیروئی که به سازمان پیوست بالاخص نیروی عازم از داخل که دستگیریش مساوی بود با اعدام،تمام هستیش را نفروخت وعلاوه بر آن ،کمک مالی از اطرافیان جمع نکرد وبا خود آورد ؟

آیا مردم عادی به چه اعتمادی گردنبند،انگشتر،النگو وحتّی حلقۀ ازدواج خود را به نفر سازمان میداند،با اعتماد بر خون یا با اعتماد بر پول ویا اعتماد بر پیروزی ؟ خدا وکیلی بر کدامیک ؟

آیا آن تاجری برای شما ارزش داشت و یا دارد که تمام اموالش را به سازمان داد،اما وقتی به او پیشنهاد داده شد که یک تیم عملیات شهری(فاز چریک شهری)  در خانه اش مستقر شود وقبول نکرد،یا آن آلونک نشین بدبختی که در حلبی آباد تهران یکی از بچه ها را به خانه می برد و پناه میداد،کدامیک ؟

آیا در جریان عاشورا وقتی امام حسین به سمت کربلا در حال حرکت بود وعضوگیری می کرد،به حبیب ابن مضاهر پشتش را گرم کرد یا به آن شمشمیر تیز هندی و اسب تیزتک آن مرد عرب ؟[[2]]

معامله با خون یا معامله با پول ؟

همیشه چه در نشستهای جمعی و چه در نشستهای فردی وقتی مسئله ای یا انتقادی یا اشکالی مطرح میشود،اولین حرفی که مسئولین ویا مسئول مربوطه میزند این است که چرا قسمت خالی لیوان را شما می بینید؟ حالا من هم اینرا از مسئولین دست اندرکار اعزام سئوال می کنم ،چرا قسمت خالی لیوان را می بینید ؟!!

آیا همه اعزامی های خارج  به کشور(به هر دلیلی) خائن وخود فروش هستند ؟

چرا از موضع زحمت و بدبینی وارد میشوند،نه از موضع رحمت،بالاخص که بعد از این انقلاب  اینهمه از رحمت حرف زده میشود؟

آخر انسان یک وجدانی دارد،شرفی دارد،انصافی دارد،آدم بی شرف و خائن را هر کاریش بکنی،امضاء ازش بگیری،نوار ازش بگیری،مثل گربه هرطور ولش کنی روی چهار دست وپای خیانت پائین میآید .

زندان های مجاهدین وپخش آن در خارج و داخل کشور: مدّتی بود که رژیم وهمه دم ودنبالچه هایش اینرا در بوق کرده بودند که مجاهدین زندان دارند[[3]،اما ریشه این مسئله در کجاست و این مسئله از کجا در آمد ؟

همیشه روی این مسئله چه آن موقع که در منطقه بودم وچه الآن که در خارجه هستم،روی آن خیلی فکر کردم ،تا به بررسی مسیر به خارج فرستادن خودم پرداختم[[4]،مرحله ای که پری حکم اخراج بمن داد و من آنرا جلو خودش گذاشتم،گفت به اطرافیانش(جلال هاشمی،فاطمه همدانی، ه-ن، خ-س) ببریدش تا تکلیفش روشن شود،من فکر کردم که مثلا دوباره به جلولا محل مأموریتم میروم،یا حداقل در قرارگاه اشرف میمانم،اما دیدم نه،با کمال تاّسف وتعجّب مرا انداختند داخل یک قسمتی از بنگال که یک اطاق ۲ در ٣ بود(لشکر۵۴) ،پنجرۀ آنرا بسته،پرده ها را هم کشیدند و ۲ نفر نگهبان به اسم علی سوری و محمد قدیری(معروف به جابر)[[5]] در اطاق بغلی و روبروی به بنگال نگهداری من قرار دادند وبهم گفته شد که حق خروج از اطاق را نداری،شام و ناهار هم برایم می آوردند و یکی یکی طی ساعت مشخصی برای من نگهبانی میداند،خیلی بی تعارف بگویم ۴،۵ روز در این اطاق بازداشت بودم،تازه مسئولینی مثل پری با منی که حاضر نبودم لباس ارتش را از تن در آورم وحکم اخراج را امضاء نکنم اینطور رفتار کرد،آره ۴یا ۵ روز در قرارگاه اشرف بازداشت بودم،آره اینجور مسئولین هستند که خوراک تبلیغاتی برای رژیم درست می کنند و از درون به سازمان ضربه میزنند،ابن ملجم که ابن ملجم بود،زمانی بازدشت شد که فرق علی را شکافت،تازه بعد از آن هم امام علی سفارش کرد که غذایش را با او تقسیم کنند وبا او با مهربانی رفتار شود وگفت اگر زنده ماندم حساب او با من است و اگر در گذشتم فقط یک ضربه به او بزنید.در یکی از سخنان او(کلام ۲٣ صفحه ۵˅˄ نهج البلاغه فیض الاسلام) فرمان را به سمت بخشش میدهد.من ابن ملجم نبودم که پدر ومادر وهمه هویت مرا زیر فوش و توهین گرفتند،تازه بدترین دشنام تاریخ را بمن دادند،”تو عنصر خمینی هستی” .

امّا :

این مسائل را با خودت در میان گذاشتم به این دلیل که هنوز ذره اعتمادی به دارم وتا زنده هستم دشمن خمینی در همۀ ابعادش هستم که هر جای دیگری وبا هرکس دیگری مطرح میکردم اعتمادی نبود،حتی یک فرمانده،وتا رژیم خمینی بر سرکار است زبان گله باز نخواهم کرد،هر باری هست می برم،هر خاری است هم با خون می خورم،چون :

                        گربه شوق کعبه زد خواهی قدم                     سرزنشها گر کند غار مغیلان غم مخور

خمینی و دم دنبالچه هایش بروند بمیرند که بتوانند از مشکلات داخلی ما و جنبش هرچند کوچک ویا بزرگ بتوانند استفاده بکنند،چون نیروئی هستید که مظلوم واقع شده اید و آنکه بر ضد مظلوم قدمی یا قلمی بردارد دستش در دست ظالم وقاتلین است[[6]]و از همه مهمتر وجودم پر از کینه به خمینی است،اگر بعد از انقلاب نصیب شد استخوانهایش را خواهم جوید[[7]]،خمینی به همه خوبیها،زیبائیها و ارزشها و هویت هاخیانت و جماع کرد،تف بر شرفم اگر کوچکترین حرکتی بکنم که خمینی شاد شود،چرا که اگر هر فردی نه من چنین کاری بکند به مصداق تف سربالا انداختن است،بعد از فرستادن من به خارج[[8]]  صدها باراعلام کردم که میخواهم برگردم،حتی برای دورۀ توریستی ٣ ماهه(این جمله ای است از خودشما)[[9]،اما جز تحقیر و سرکوب و زخم زبان جوابی نشنیدم،نه اهل زندگی هستم که بروم دنبال کارم ونه می توانم در پایگاه آرامش داشته باشم ودیگر بعد از آن کارها و آن زخم زبانها نه می توانم به منطقه برگردم،دلم پر از درد و گلویم پر از استخوان،دارم مجنون میشوم،خدا کند که این رژیم هرچه زودتر سرنگون شود تا همۀ این درد و رنجها پایان پذیرد،هیچ طلبی از هیچکس ندارم،چرا که خودم پا به این راه گذاشتم،الآن هم کارمالی میروم[[10]وبا همه اختلافات وانتقاداتی که به سازمان دارم یا به مسئولین آن،اما من دیگر هوادار سازمان مجاهدین نیستم،چرا که اعتماد را در من مجروح کردید و کردند،اما با شما هستم چون دشمن مسلح رژیم خمینی هستید،ولی به این ایمان آورده ام که انقلاب فرزندان خودش را میخورد،آره ادعای پوچ وتوخالی نیست،من فرزند انقلاب بوده و هستم .

سخن آخر: عشق وعلاقه به شما ویا به مریم خوب است اما تا حدّی که فرد را دچار دگماتیزم نکند،خواهر فهیمه جمله ای در باره خواهر مریم گفته که میدانم شما آن جمله را دیده یا شنیده اید،عین جمله را بیان می کنم :

خواهر مریم رحمت وذخیرۀ ویژه خدا برای کل زنان و مردان کشورمان است و آثار این رحمت همه جا را فراخواهد گرفت،وبه همین خاطر است که آخوندهای خمینی صفت مثل خفاش وجغد شوم بشدت از آفتاب وجود مریم وحشت دارند(مصاحبه خواهر فهیمه با صدای مجاهد تیر ماه ١˅١٣ )[[11].

اما تنها یک رحمت و ذخیره ویژه برای نه تنها زنان ومردان کشورمان بلکه برای تمام مردم جهان وجود دارد و آن هم امام غائب امام دوازدهم است .نمیدانم شاید فهیمه درست میگوید،اماسخنی از امام علی در نهج البلاغه دیده ام که مرا به این نتیجه گیری انداخته است: (صفحه ٣٩۴ فیض الاسلام) : بزودی دو طایفه در باره من هلاک خواهند شد،یکی دوستی که در دوستی افراط کند بطوریکه محبّت بی اندازه او مرا به راه باطل بکشد ودیگر دشمنی که از حد تجاوز کرده دشمنی بی اندازه او را به ناحق وادارد وبهترین مردم در بارۀ من گروه میانه می باشند،پس همراه این گروه میانه بوده و از سواد اعظم پیروی کنید،زیر دست خدا بر سر جماعت است وبرحذر باشید از مخالفت وجدائی،زیرا تنها ویک سو شده از مردم دچار شیطان است،چنانکه تنها ماندن از گسفندان طعمه گرگ می باشد والی آخر.

امّا

اینکارها و عملکردهایی که برایت توضیح دادم،خط و خطوط خود شماست  که حساب همه ما با کرام الکاتبین است که امیدوارم نباشد،اما اگر سلیقه های فردی است خیلی بی تعارف بگویم :دستگاه سوراخ دارد هرچند هم ریز که فردای پیروزی به حفره تبدیل خواهد شد .

الهم فشهد،خدایا شاهد باش که هیچ غرض و مرضی ندارم بجز اصلاح وخیر و نیکوئی،خدایا اگر غرض ومرضی دارم در دنیا و آخرت آبروی مرا بریز و از آتش عذاب جهنم مصون مدار.

خدا شما را حفظ کند،دشمن دشمن شما،   اخلاقی

 

ازشمادرخواست دارم،اگر قصد جواب دادن به نامۀمرا ندارید(به هر دلیلی)حداقل بنویسیدکه نامه ام بدست شما رسیده است،اگر هم قصدجواب داشتید،جواب را بگوئید مستقیما به خودم بدهند تا بخوانم نه مسئولی برایم بخواند،بعد از خواندن آنرا پس خواهم داد.[12]        ١˅١٣ ،دسامبر ١٩٩۲

م- ت اخلاقی

۵ اوت  ˅۲۰١ برابر ١۴مرداد ١٣٩٦



[1]  – منظور از منطقه ،قرارگاه های اسقراری نفرات  نظامی سازمان مجاهدین در عراق بویژه اشرف بود .

[2]  – می گویند در مسیر حرکت حسین”امام اوّل” شیعیان به سمت کربلا،وقتی او از مرد عربی درخواست می کند به او بپیوندد واو را یاری کند،مرد عرب به حسین میگوید  اسب تیزتک وشمشیر تیز هندی خود را به تو میدهم،حسین او را ترک می کند بدون اینکه شمشیر و اسبش را قبول کند.

[3]  – شخصا تا زمانی که خود گرفتار زندان بنگال نشده وبا چشمم ندیده بودم هرگز نمی توانستم باور کنم که در قرارگاه اشرف(قرارگاه های دیگر نمیدانم) نفر زندانی هم میشود و فقط بخاطر دگر اندیشی .

[4] – این اعزام به خارج هیچ چیز نبود مگر تسویه و آواره کردن در کشورهائی که روحمان با آنها بیگانه بود و هنوز هم هست، بدون هیچ پناه امنیتی وحقوقی.

[5] – لازم به ذکر است که یک زندانبان سوّم  دیگرهم بود اهل شمال  که اسمش را بخاطر نمی آورم واو را در شهر فریبورگ دیدم وبا کمال بیشرمی می گفت :آره یادم هست که بازداشت بودی،ولی شکنجه ات که نکردیم !!؟؟ ،که من به او گفتم :پس شکنجه هم وجود داشت ؟

[6]  – غافل از اینکه هر دو از یک آبشخور میخوردند و می خورند و جنگ امین و مآمون بوده و هست ،یعنی همان دعوا بر سر قدرت .

[7]  – فرهنگ داعشی .

[8]  – خارج یعنی دربدر کردن در مکانی که هیچ شناختی از آن نداری وبدون هیچ حفاظ امنیتی وحقوقی،درست همان سنت پرچم دار جریان اپورتونیستی یعنی تقی شهرام.

[9]  – 3 زماهه ،یعنی نفراتی را که در اروپا یا آمریکا مقیم بودند میگفتند که شما فقط برای 3 ماه به اشرف(عراق) بیائید واز نزدیک ببینید و خیلی عالی با آنها برخورد می شد،وبعد از 3 ماه نفر را به تور می انداختند. خود آقای رجوی در نشستهای داخلی جهت مسخره کردن این افراد می گفت آره توریستی تشریف بیاورند.

[10] – در خیابانهای اروپا در سرمای زیر صفر درجه به گدائی مشغول بودیم تا سرمایه شود ،اکرچه مالی کاری توجیهی بیش نبود مگر برای سرپوش گذاشتن بر معاملات مالی پشت پرده،ضمنا مالی کاری همان شیوه فرستادن نفرات ناراضی به کارگری توسط تقی شهرام در جریان اپورتو نیستی بود.

[11]  – در نامه اصلی که برای “آغا ” امیرالمجاهدین” ارسال شد،این جمله درشت نویسی نشده بود،و در اینجا آنرا درشت نوشته ام.

[12]  – هروقت “آغا” به نامه کسی پاسخ میداد،اوّلا پاسخ خیلی کوتاه بود،ثانیا پاسخ رابدست شخص مربوطه نمیدادند تا خودش بخواند،بلکه یک فرمانده آنرا میخواند.

منبع:پژواک ایران