نامه تهرانی(بازجوی ساواک) به آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله لاهوتی ۲۰ خرداد ۱۳۵۸

همنشین بهار :

مَکر است بی‌شمار و دها مر زمانه را
من زو چنین رمیده به مَکر و دَها شدم
فرعون روزگار ز من کینه‌جوی گشت
چون من به علم در کف موسی عصا شدم
تا همچو زید و عمروْ مرا کور بود دل
عیبم نکرد هیچ کسی هر کجا شدم
نه باک داشتم که همی عُمر شد به باد
نه شرم داشتم که ضمیری خطا شدم
وز مال شاه و میر چو نومید شد دلم
زی اهل طَیلَسان وْ عِمامه وْ ردا شدم
از شاه زی فقیه چنان بود رفتنم
کز بیم مور در دهن اژدها شدم
ناصر خسرو

اول انقلاب هنگامی که بهمن نادری‌پور(تهرانی بازجوی ساواک) بازداشت بود بازپرس پرونده از یکی از زندانیان سیاسی که توسط وی پیش از انقلاب شکنجه شده بود می‌خواهد که تهرانی را در زندان ببیند و اگر تمایل داشت از او بازجویی کند. زندانی مزبور از تهرانی می‌پرسد «آیا منو بجا می‌آری؟» تهرانی پاسخ می‌دهد: البته، و ادامه می‌دهد حالا نوبت توست، می‌تونی مقابله به مثل کنی اما این‌ را بدان که حکومت‌ها به امثال ما بیش‌ از شماها نیاز دارند.
حالا اگر می‌‌خواهی بزنی، این کار را بکن و اگر نمی‌توانی برو و کلاهت را محکم بچسب که سرت به باد می‌رود.

«بهمن نادری‌پور»(تهرانی)، بازجوی کوشای ساواک را سال ۵۳ در کمیته مشترک ضدخرابکاری دیده بودم. در گفت‌وشنود با زنده‌یاد هوشنگ عیسی بیگلو و دکتر ایرج واحدی‌پور هم، صحبت ایشان شد. تهرانی بازجوی من نبود و شخصاً از او آزاری ندیدم اما زندانیان سیاسی شکنجه‌شده می‌گفتند بیرحم بود و گاه برای خودشیرینی پیش امثال عضدی و حسین‌زاده، قساوَت را به اوج می‌رساند.