نمایش حرکت انقلاب بر شانه‌ء کارگزاران کرایه‌ای

رضا تقی زاده :

تظاهراتِ خیابانیِ حامیانِ کرایه‌ایِ انقلاب در سالگرد 22 بهمن 57، سرپوش بر این باور عمومی‌نیست که کشتی انقلاب اسلامی به گل نشسته، دولت انقلابی از حرکت بازمانده و حیات نظام حاکم بر لبه‌ء تیغ قرار گرفته است.

سی و هشت سال پس از قبضه‌ء قدرت در ایران، بازمانده‌ء انقلاب حکومتی است بی هویت، سرگردان بین «مردم‌سالاری اسلامی» و «لیبرالیسم خیابانی»، غرق در فساد و متظاهر به حرکت، حتی به روی صندلی چرخدار.

جامعه‌ی انقلاب ‌زدهء امروز ایران متنوع نیست، متضاد است و تقسیم شده بین اکثریت محروم از رفاه و آزادی، و اقلیت فربهی که دست خود را در ارتکاب هر فساد آزاد می‌بیند. حکومت مذهبی ایران از کار بازمانده و مهره‌های آن  از صدر تا ذیل عموماً به بیراهه می‌روند.

رئیس دولت اسلامی، متفاوت با هر رییس دولت منتخب دیگری در جهان، سوار بر قدرت اجرایی نیست، آویخته به  آن است، با داشتن یک چشم بر «رهنمود‌های رهبری» و چشمی ‌دیگر بر انتظارات انباشته و برنیامده مردمی.

این استیصال  را دو دهه پیش، زمان «تین ایجریِ» انقلاب، حجت‌الاسلام محمد خاتمی، ‌«رییس دولت اصلاحات»، با مقایسهء قدرت خود با «آبدارچی»، فریاد کرد، اگر چه او هم  مهره‌ای بود در چرخ‌ دنده‌ های ناموزون نظام.

در شهرداری‌ های حکومت، شهردار اعتبار و احترامی ‌بیش از رفتگران برای خود دست و پا نکرده، قاضی دزد است  و دزد در لباس پاسبان. در ادارات بدون پرداختن رشوه به آبدارچی (بخوان رئیس جمهور) پرونده‌ای از بایگانی به دست رییس نمی‌رسد و دیدن رئیس بدون دادن رشوه به رئیس دفتر او امکان‌پذیر نیست- همه «حق التسریع» می‌گیرند.

در خیابان‌ها تاکسی‌ ها، که از زرد و نارنجی تا رنگ هر شتر یا گاو ‌پلنگی که درآمده‌اند، عموماً کار نمی‌کنند مگر نرخ تحمیلی آنها که با نوسان دلار به روز می‌شود، مطابق میل آنها پرداخت شود.

تاکسی ‌متر‌ها نماد نقش رییس دولت‌اند که بر ماشین‌ها سوار شده‌اند ولی سال‌هاست که خاموش و بیکار مانده‌اند و نمایش حرکت می‌دهند.

مقام‌های جهانی نظام «ولایی» در فساد اداری، شمار اعدام ‌ها، سرانهء اعتیاد، رشد تن ‌فروشی، تلفات راه‌ ها، و فرار مغز‌هاست. رکورد حکومت انقلاب اسلامی ایران در اندازه‌ای دردناک قشری است که زیر خط فقر زندگی می‌کند.

پدیده‌ء نوین حکومت ولایت فقیه، ظهور گورخواب‌ها ست، در کشوری که بر دریایی از نفت و گاز قرار گرفته و یکی از ده کشور زرخیز جهان خوانده می‌شود.

انقلاب اسلامی سال‌هاست در ایران از یاد‌ها رفته و تنها طی ده روزی که حکومت آن را «دههء فجر» می‌نامد و مردم  به مضحکه «دههء زجر» می‌خوانند، روی دوش کارگزاران کرایه‌ای برای نمایش حیات، به خیابان‌ها کشیده می‌شود- غافل از اینکه زیر صحنهء نمایش‌های خیابانی نخ نما شده‌ء حکومت، جامعهء جوان ایران پوست انداخته، متحول شده و در کمین نخستین فرصت برای تغییر نشسته است.

کالبدشکافی انقلاب

کرین برینتون، تاریخ‌نگار آمریکایی، در کتاب کلاسیک و مشهور «کالبدشکافی انقلاب»، سال 1938، که مقایسهءتطبیقی چهار انقلاب سیاسی انگلیس 1640، انقلاب آمریکا، انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب بلشویکی سال 1917 روسیه است، در توضیح خصلت‌های مشترک آنها می‌گوید که چرخه‌ء عمر حکومت‌های انقلابی پس از سقوط نظام گذشته، با تعادل و میانه ‌روی رژیم آغاز تازه و بعد از پشت سر گذاشتن چالش ‌هایی شبیه کودتا، به افراط و دیکتاتوری، و نهایتاً انهدام از درون یا شکست از بیرون کشیده می‌شوند.

گفته شده زبیگنیف برژینسکی، مشاور امنیت ملی جیمی‌کارتر (رییس جمهوری آمریکا در زمان انقلاب ایران) که نظریهء «کمربند سبز اسلامی » در برابر نفوذ کمونیسم و مهار اتحاد جماهیر شوروی سابق را به او نسبت می‌دهند، با مایه گرفتن از کتاب یاد شده، در مورد انقلاب ایران به رییس خود مشاوره داده بود.

حکومت مذهبی چکمه ‌پوش ایران، که همچنان خود را میراث دار انقلاب می‌خواند و از متعارف شدن و اعلام پایان انقلاب پرهیز دارد، دوران تعادل و میانه‌روی را تنها چند ماه پس از رسیدن به قدرت، تعطیل کرد و پیش از دو سالگی، یک تلاش کودتا از درون (قطب زاده) و یک تلاش کودتا از برون (نوژه– بختیار) را پشت سر گذاشت.

انقلاب اسلامی سال‌هاست در داخل با اشاعهء ترس و تکیه بر تفنگ و ضرب گلوله زنده مانده است و خارج از ایران بلندگو های تبلیغاتی حکومت در هیات تحلیلگر، یک سره هشدار می‌دهند که در صورت کنار گذاشتن «نظام ولایی» مردم  به سرنوشت سوریه و لیبی و یمن دچار می‌شوند، حال آنکه الگوی قبلی کشور و حق مردم آن، رسیدن به جایگاهی بود که ژاپن و کره جنوبی بر آن نشسته‌اند.

جوامع انقلاب ‌زده، نه در عصر قدیم و نه در دوران معاصر، کمتر به آزادی، دگراندیشی و تنوع اندیشه رسیده‌اند، وبیشتر راه آنها به دیکتاتوری و افراط ختم شده. در این قاعده شاید انقلاب دانیل اورتگا و ساندنیست‌های نیکاراگوئه،که مانند انقلاب خمینی در ایران و انقلاب کاسترو در کوبا محصول «جنگ سرد» بود، یک نمونهء تنها و استثنائی است.

نظام انقلابی ایران که با شعار «مستضعف علیه مستکبر» و «یاقوت علیه طاغوت» روی کار آمد، پس از 38 سال حکومت اقتدارگرا، نماد تقابل با عدالت اجتماعی، توزیع عادلانه ثروت و موازین پایه حقوق بشر است.

مخاطرات بیرونی و تهدید‌ها درونی

بعد از موفقیت سال 88 در سرکوب خشونت ‌بار شورش‌ های گستردهء داخلی که ناراضیان از آن به عنوان «موج سبز» یاد می‌کنند و پشت سر گذاشتن یک دورهء هشت ساله خالی از تهدید موثر خارجی، حکومت اسلامی ایران به این باور رسیده بود که تا آینده‌ای دراز از حاشیه امنیت کافی برای تداوم حضور در قدرت برخوردار است.

نظریه ‌پردازان حکومت نیز شاید با استناد بر فرضیه‌های برینتون Crane Brinton، اسکوپل  Theda Skocpol، و ‌هانتینگتون Samuel Huntington، به رهبران خود یادآور می‌شدند که بقای عمر دیکتاتوری‌های ریشه‌ دار در یک انقلاب، طولانی ‌تر از عمر سایر مارک ‌های دیکتاتوری و حکومت‌ های اقتدارگرای متعارف است.

گذشته از دگردیسی طبیعی دیکتاتوری‌های انقلابی و شکاف برداشتن غیر قابل اجتناب از درون، اشکال چنین تحلیل‌هایی از یک سو شکست حکومت در شکل دادن به یک نسل انقلابی باورمند است (کمبودی که حکومت انقلابی ایران  با کشیدن تظاهر کنندگان کرایه‌ای یا، آن‌گونه که در ایران شهرت يافته، «ساندیس‌خورها» سعی در جبران آن می‌کند)، و از سوی دیگر ندیده گرفتن تاثیر تغییرات در محیط زیست خارجی آنها.

ظهور پدیده ای به نام رییس جمهور ترامپ در آمریکا، محیط خارجی زیست و بازدم حکومت انقلابی ایران را به نحوی خطرناک محدود کرده است. برای پرهیز از تنفس در محیط محدود و مسموم و پر فشار بیرونی، حکومت انقلابی ناگزیر از دم کشیدن بیشتر در محیط داخلی است.

تلاش حکومت برای به خیابان کشیدن هر چه بیشتر تظاهرکنند گان کرایه‌ای در روز 22 بهمن، تیری است که حکومت با دو نشان پرتاب می‌کند: از یک سو قدرت‌ نمایی علیه مخالفانِ در خانه نشسته‌ء داخلی، و از سوی دیگر، تکرار ادعای داشتن پایگاه  مردمی ‌با نمایش اقلیت کارگزار در جامه‌ی اکثریت خاموش.

23 بهمن 1395