نوروز جشن کهن بومیان نیمۀ شمالی فلات ایران

جواد مفرد کهلان :

تحقیقاتی که ایرانشناسان در باب نوروز انجام داده اند به دو صورت متفاوت در مقاله نوروز آرتور کریستن سن و مبحث نوروز گزارش یشتهای ابراهیم پورداود منعکس گردیده اند. آرتورکریستن سن منشأ نوروز را همان جشن بابلی زگموک (جشن آغاز سال) اعلام می کند که از دوره پادشاه سومری گودآ (تقریباً 2340سال پیش از میلاد) در بابل به موقع اعتدال بهاری انجام میگرفته است. تصور وی بر این است که این جشن در دو هزاره پیش از میلاد بابل اکدیان نیز برگزار شده است؛ اما دلایل به نفع منشأ ایرانی نوروز سنگینی می نماید که در نیمه شمالی فلات ایران اعتدال بهاری بارزی دارد. مسلم به نظر می رسد سومریان این جشن را از موطن کوهستانی شان در فلات ایران به بین النهرین برده بوده اند و لذا این جشن در فلات ایران و موطن متأخر بین النهرینی سومریان مشترک شده بود و اکدیان بابلی هم به نوبۀ خود به وساطت سومریان وارث این جشن مردمان بومی فلات ایران شده بودند. چون دومین فرمانروای آخرین سلسله پادشاهی اکدی یعنی نبوکد نصر (بخت النصر) که داماد پادشاه ماد آستیاگ بود و در عهد کی آخسارو (کیخسرو، هوخشتره، پدر آستیاگ) با دختر او آموخا ازدواج کرده بود. این ازدواج مهم و معروف سیاسی در زمان کی آخسارو پادشاه معروف ماد(کیانی) بین این نواده دختری او و بخت النصر پسر سرسلسله آخرین پادشاهی اکدیان یعنی نبوپیلسر عنقریب پیش از هجوم مادها به آشور در حال جنگ با بابلیها صورت گرفت. می دانیم که این یک ازدواج سیاسی برای تحکیم امر اتحاد این دو دولت بود که در مقابل امپراطوری برده داران ستمگر و غارتگر آشور صورت گرفت و متعاقب به زودی برای همیشه طومار امپراطوری آشور برای همیشه از روی صحنه گیتی بسته شد. شدت عمل تخریبی مادها به رهبری کی آخسارو در ویرانی مراکز آشوریان نینوا و شهر آشور به قدری وحشتناک بود که حتی داماد بابلی پادشاه ماد یعنی نبوکد نصر شروع به ساختن حصار مادی حصین دور شهر بابل نمود و برای ملکه آموخا ملقب به سمیرامیس (یعنی ملکۀ بور) نواده کی آخسارو (به قول بابلیها پادشاه اوممان ماندا یعنی وحشیان شمالی= سکاها) در همین شهر بابل شروع به درست کردن هفت سین ایرانی بر روی ستونهای بزرگ و بلند نمود که در تاریخ حدایق معلقه (باغهای آویزان) معروف شده و از عجایب هفتگانه معروف عهد باستان به شمار رفته است. از اینجا معلوم میشود رویکرد بسیار با شکوه پادشاه نبوکد نصر (بخت النصر) به زگموک سومری یا نوروز در نشان دادن همبستگی به پادشاهی خطرناک و تهدید کننده ایران بود که در اتحادیه نیرومندی از مادها و پارسها به وجود آمده بود. چنانکه می دانیم این ترس بی جهت نبود چون جانشین پارسی آستیاگ یعنی کورش سوم خود پادشاهی اکدیان بابل را نیز برای همیشه از هستی ساقط نمود. در همین رابطه است که یهود مطابق کتاب استر تورات یهود سرکوبی شدید استقلال طلبان بابلی توسط خشایارشا (بهمن اسفندیار) را در همان ایام عید نوروز ایرانی و زگموک بابلی با کودتای داریوش علیه گائوماته بردیه شوهر دختر معروف و زیبای کورش یعنی آتوسا (ملقب به ایشتار/استر) در آمیخته، تحت نام پوریم (بخت و اقبال) جشن ملی خویش قرار داده است. موضوع بخت و اقبال به سنت پادشاهان متأخر اکدی بر میگردد که تصور میشد که در روز زگموک ایزد بزرگ بابلیان یعنی مردوک در در معبد اساگیلا (سر به فلک کشیده) در مجمع خدایان و پادشاه بابل تقدیر بشر و طبیعت را در این روز رقم میزند. در همسایگی شمالی یهود فنینیقیان یعنی نیاکان لبنانیها نیز برای خدای ملی و سر سبزی خود آدونیس (بعل، تموز) به هنگام مرگ و عودت متعاقبش از جهان زیرین (آغاز بهار) مراسم عزاداری و جشن برگزار میکردند که این سنت ایشان را مسیحیت اقتباس نموده و عید پاک (پوسک= عودت خدا) نامیده اند. خود فینیقیها طبق سنت هر ساله در سر ستونها هفت سینی از رستنیها را به نشانه باغ آدونیس و در اساس برای آزمایش و پیشگویی محصول سال کشت می نمودند. در اساطیر ایرانی آستیاگ و ولیعهد و دامادش سپیتمه به ترتیب تحت عناوین اژدهاک (ثروتمند) و جم، موبد، مغ) در عناوین خدایان اژی دهاک (ماروش، مردوک) و یمه (جم، همزاد، تموز) اشتراک یافته اند. می دانیم سپیتمه پدر سپیتاک زرتشت در شاهنامه تحت عناوین گودرزکشوادگان (شیواسخن دارای سرودهای با ارزش) و هوم عابد بهتر شناخته شده است. جمشید اساطیری که به دست اژی دهاک کشته میشود همان تیامات/تیامه (در هیئت ایرانی تَیَ یمه، جمشید پنهان شده) است که مطابق اساطیر بابلی کهن به دست مردوک ایزد اژدهاوش بابلی مقتول میگردد.

چو خورشید تابان میان هوا            نشسته بر او شاه فرمانروا

جهان انجمن شد بر تخت او          شگفتی فرو مانده از بخت او

به جمشید بر گوهر افشاندند    مران روز را «روز نو» خواندند

باغهای آویزان شهر بابل در رابطه با سبزی نوروزی بوده اند

اخبار ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه در باب نوروز بزرگ ایرانیان از این قرار است: دانشمندان ایران گویند که در نوروز ساعتی است که در آن سپهر پیروز، روانها را برای ایجاد آفرینش به جنبش درآورد. این روز که روز خرداد است نوروز بزرگ نام دارد و در میان ایرانیان جشنی با اهمیت است. گویند که خدا در این روز آفرینش همهً آفریدگان را به پایان رسانید. در این روز او ستارۀ مشتری را آفرید و فرخنده ترین ساعات متعلق به مشتری است. اما آخرین عمل آفرینش اورمزد به اعتقاد زردشتیان، آفرینش انسان است و اگر آفرینش ستارۀ مشتری بعدا بدان اضافه شده بدین دلیل است که ستارۀ مشتری هم نام اورمزد است. در نوروز بزرگ (یا روز خرداد از ماه فروردین) است که طبق متون پهلوی بیشتر رویدادهای مهم جهان در گذشته و آینده در این روز اتفاق افتد، از جمله : تولد زردشت (سپیتاک- گائوماته بردیه پسر سپیتمه ، داماد و پسر خوانده کورش، حاکم ولایات قفقاز و زمان کورش حاکم بلخ شمال هندوستان)، گسترش دین، پیام اورمزد به زردشت، پذیرش گشتاسپ (برادر بزرگ سپیتاک زرتشت، حاکم ماد سفلی و در زمان کورش حاکم گرگان) دین زردشت را، تولد و عروج کیخسرو، روزی که سام نریمان (آترادات پیشوای مردان)، ضحاک-اژی دهاک (آشور- مردوک، منظور حاکمان آشوری) را بکشد و چندی به عنوان پادشاه هفت کشور بر تخت نشیند و چون کیخسرو ظهور کند آن را بدو واگذار کند، و در آن مدت سوشیانس (منجی سودرسان) موبد موبدان او گردد پس تن گشتاسپ شاه (در اصل مگابرن ویشتاسپ برادر بزرگ سپیتاک زرتشت که در حکومت سرتاسری مستأجل برادرش سپیتاک بردیه شریک بوده) زنده گردد و کیخسرو و فرمانروایی را بدو واگذر کند و سوشیانش مقام خود را به پدرش زردشت (سپیتاک بردیه پسر سپیتمه) دهد. در این روز است که اورمزد خدا رستاخیز تن پسین کند و جهان از مرگ و رنج و بدی برهد و اهرمن سرکوب گردد. بنابراین در مجموع در تأثیر و تأثر متقابل فرهنگهای فلات ایران و بین النهرین و هلال خضیب اساس نوروز بابلی یعنی زگموک هم به سومریان از بومیان دیرین فلات ایران (به قول سومریان سرزمین آنزو یعنی جایگاه سیمرغ) برمیگردد که این سنت ماقبل تاریخی خود را به سرزمین جدید خود شومر (سرزمین محروسه) در جنوب بین النهرین برده بودند. جالب است که در کتیبه ای از آشورناسیراپال از ناحیه ای به نام سی پیرمن در سمت کردستان با لهجه زنانه سخن به میان آمده که این نامی بر زبان سومریان یعنی امه سال (یعنی زبان زنان) بوده است که در آن زمان در بین النهرین زبانی مرده محسوب بوده است. شهر سی پیرمن با خود شهر سنندج (سنه، صد خانیه خبر یاقوت حموی) مطابقت دارد چه نام رودخانه آنجا یعنی سیروان و نام بخش اصلی قدیمی شهر یعنی سیسر (به قول قدامه و ابن خردادبه) به وضوح گواه این معنی هستند. بر این پایه مهاجرت سومریان به سوی جنوب بین النهرین از همین نواحی از طریق کنار رود سیروان (دیاله) روی داده و بر اثر فشار کاسیان آریایی و لولوبی یعنی نیاکان لران و گورانها صورت گرفته است. در نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد کاسیان حتی بر خود بین النهرین مسلط گردیدند. پادشاه بزرگ اینان آگوم کاک رمه (=اژی دهاک دارای شمشیر خونین) با آژی دهاک تاریخی اوستا مطابقت می نماید؛ چه اوستا به صراحت مقر های حکومتی آژی دهاک تاریخی را شهر کرند ناحیه گورانهای کرمانشاهان و شهر بابل معرفی نموده است. در سوی شمال بین النهرین نیز آریائیان میتانی در هزاره دوم پیش از میلاد طلایه داران فرهنگ جشن نوروزی بوده اند که در میان اعقاب یزیدی ایشان به صورت منحصر به فردی حفظ گردیده است. مسلم به نظر میرسد در اوستا از پیشوایان دینی به نام اوسیج (مربوط به چشمه) که گروهی دینی مخاصم مغان زرتشتی به شمار رفته اند همان یزیدیان مهر پرست مراد بوده اند که جمشید جم /تموز را عین جم (چشمه موبد) و ایزد مهر (معادل مردوک) را در مقام رهبری دینی خود که با یک ضربه چشمه در صخره ایجاد نموده شیخ عدی (یعنی منسوب به چشمه سار) و شیخ شمس می نامند. مطابق یک نوشته سریانی از زبان ایزد جم/تموز یزیدیان آمده است که ” من در میان شادیها و ستایشها فرود می آیم”. جای دیگر میگوید: “گوش فرا دارید، گوش فرا دارید دوستان من و عزیزان من، من زمین را با نعمتها و برکتها غنی می سازم”. از این فقره معلوم میشود که نام یزیدیان از ریشه عربی زیاد کننده نعمات اخذ گردیده است. گفته شده است خود ملل سومری و سامی بین النهرین این جشن را به ایزد سرخپوش و مسافر جهان زیرین یعنی تموز (دریغ) ایزد رستنیها نسبت می داده اند که همه ساله در آغاز بهار برای سر سبزی زمین بر روی زمین باز میگردد. این سنت در آیین نوروزی کنونی ایرانیان به صورت حاجی فیروز سرخپوش سیه روی (به علامت مسافر فیروزمند و شادی آور جهان زیرین) حفظ گردیده است. از همین رو ست که در سنتهای نوروزی ایرانیان زرتشتی از آمدن فروهر ها (ارواح پاک نیاکان) و همسپدم (هم صحبتی با زندگان) بر روی زمین و آفرینش انسان در ایام نوروزی صحبت شده است. در زگموک بابلی عهد بخت النصر به جای تموز (بعل، آدونیس= سرور) مراسم به مردوک رب النوع بابلیها داده میشده است که حاکی از تصنعی و وارداتی بودن این جشن ایراانی به بابل است. در فلات ایران و شبه قاره هند ایزد جهان زیرین و معادل تموز/دوموزی سومریان یمه (=همزاد، جمشید) بود و از همین روست که در سنن ایرانی همانطوری که در شاهنامه هم ثبت شده، جشن نوروز بیشتر به همین جمشید نسبت داده شده است. اما نظر به نام مادی و هخامنشی معروف دیگر جشن نوروز یعنی سکیا (پیروزی بر سکاها) انتساب این جشن (یعنی فتح و پیروز) بر روز پیروزی ایرانیان به رهبری کی آخسارو (کیخسرو، هوخشتره) بر مادیای اسکیتی جهانگشا (افراسیاب= پر آسیب که به قول هرودوت 28 سال آسیای مقدم را از شمال دریای سیاه به باد غارت گرفته بود) به طور مسلم رواج و رسمیت داشته است. میر نوروزی میرا و موقتی هم که در زمان گودآی سومری نیز رونق داشته است در ایران بعد از شکست اسکیتان (تورانیان) و آشوریان (دیوان دژبهمن=نینوا) در مراسم جشن سکیای ایام نوروزی با افراسیاب-مادیای اسکیتی ملقب به مئیری (امیر مجرم میرا) جایگزین شده بوده است. در کتاب پهلوی بندهش بوستان اوروج (بوستان افروز= روح نواز، سترغم، اسپرغم) یا همان گیاه خوشبوی ریحان کوهی گیاه گاه فرود آمدن فروهر ها یعنی گیاه نوروزیست. در امپراطوری روم نوروز تحت نام هیلاریا (شادی و نشاط) به ایزد رستنیهای فریقی الاصل آتیس (=جوان خوشگل، جمشید زیبا، آدونیس فینیقیها و یونانیان) تخصیص داشت و در تمام امپراطوری روم جشن گرفته میشد.

مطابقت لمک تورات و دو دخترمعروفش با آستیاگ و همین دخترانش آموخا و آمیتیس 

نامهای دختران لمک تورات (نیرومند، غنی، ثروتمند) یعنی عاده (انجمنی) و ظّله (دارای سخن طنین انداز) مطابق نام دختران ایشتویگو (ثروتمند) یعنی هامیتی (آمیتیس، سَمیتی) یا همان سنگهوَک اوستا (انجمنی) و آموخا (نیرومند سخن) یا همان اَرنوَک (دارای سخن پر هیجان) هستند. در تورات نیز نظیر روایات ملی دو دختر ایشان همسران ایشان معرفی شده اند. در مجمع التواریخ به وجود روایت دختران ضحاک (اژی دهاک، ایشتویگو) به شمار رفتن ایشان هم اشاره شده است:

समिति f. samiti assembly, अर्णव adj. arNava agitated.

.Adah: an assembly, Zillah: the tingling

ریشه توأم اکدی و سومری و ایرانی جشنهای اسفندگان و نوروز و سیزده بدر

در بابل سه جشن متوالی در آغاز سال نو بر اساس تعیین آغاز با روز اعتدال بهاری سال در بابل سه جشن متوالی در آغاز سال نو بر اساس تعیین آغاز با روز اعتدال بهاری سال (برابری مدت شب و روز در بهار سال) به نام آکیتو (به سومری یعنی امتحان کشت جُو ، به اکدی یعنی جشن) می بوده است که به نظر میرسد اندکی در تعیین زمان آنها بی دقتی شده است. این بی دقتی در انطباق سه جشن آکیتو (سر سال نو) و جشن زَگموک (یعنی خط مرزی بین آینده و گذشته) و تعیین معنی لغوی اکدی و سومری مناسب برای آنها بوده است. در واقع سه آکیتو بوده است با سه نام متفاوت که دو تا به حساب آمده است که در اینجا به شناسایی آنها می پردازیم: معنی نام زگموک (خط مرزی بین آینده و گذشته) مشابهتی با نام جشن یلدا (در اصل یار-دا یعنی تقسیم سال) در درازترین شب و کوتاهترین روز سال دارد؛ آنجا که انقلاب شتوی (زمستانی) با افزایش سرما در آخر آذرماه (اول دی ماه) بعد از چهل روز به جشن سده (جشن شدت سرما؛ جشن چله بزرگ) میرسد. جشن زگموگ (آکیتوی میانی، به اکدی رش- شاتیم؛ جشن سر سال اصلی) همان جشن نوروز ایرانی است. این جشن در بابل به مردوک (اژی دهاک ماردوش) مخاصم تیامات (الهه سرسبزی آبهای زیر زمینی، جمی، سپندارمذ، ساندرامت ارامنه) در ایران به مخاصمین وی یعنی همزادان یمه (جمشید) و یمی (سپندارمذ) نسبت میداده اند. جشن یمی (سپندارمذگان) در روز اسفندگان ماه اسفند یعنی حدود پنجم اسفندماه برگزار میشده است. حدود بیست و پنج روز بعد از آن جشن نوروز اعتدال بهاری بوده است که بابلیان زگموک (به اکدی رش- شاتیم=جشن و شادی اصلی) می نامیده اند. چهل روز از آغاز جشن اسفندگان گذشته به پنجم ماه فروردین منتهی میشده است که جشن نوروز تا بدان روز و تا آخر خمسه مسترقهً آن ادامه داشته است. در واقع دو جشن آکیتوی نوروزی بابلی دیگر در دو سوی پس و پیش نوروز (زگموک، آکیتو رش شاتیم) قرار میگرفته است. آکیتوی اولی یعنی آکیتی سونونوم (به معنی آغاز کشت نمونه دانه های جو در ظرف) حدوداٌ مقارن با جشن اسفندگان می بوده است. سونونوم یعنی جو باید ریشه کلمه سمنوی ایرانی باشد که به ویژه از خرد کردن سبزی سیزده بدر تهیه میشد. معنی آکیتوی سوم یعنی آکیتو شکینکو نیز همین خرد کردن سبزی جو [برای درست کردن سمنو] است که به فاصله دوازده روز از عید رش-شاتیم (جشن و شادی اصلی، زگموک، نوروز اصلی) برگزار میشده است. ایرانیها- شاید به پیروی از سنن بابلی- روز سیزده بدر را در روز ما بعد آن برای رفع نحوست روز سیزدهم با سیزده بدر جشن میگیرند. آمدن این سنتها از بابل به ایران اصلاً استبعادی ندارد شهر بابل نزدیک تیسفون پایتخت فرهنگی امپراطوریهای ایران پیش از اسلام بوده است.

Babylonian Akitu

1.1 First to third Day

1.2 Fourth Day

1.3 Fifth Day

1.4 Sixth Day

1.5 Seventh Day

1.6 Eighth Day

1.7 Ninth Day

1.8 Tenth Day

1.9 Eleventh Day

1.10 Twelfth Day

جشن آتش شب چهارشنبه سوری برای رفع نحوست این شب با آتشهای مقدس است: 

دکتر کورش نيکنام موبد زرتشتی و پژوهشگر در آداب و سنن ايران باستان، عقيده دارد که چهارشنبه سوری هيچ ارتباطی با ايران باستان و زرتشتيان ندارد و شکل گيری اين مراسم را پس از حمله اعراب به ايران می داند.

در ايران باستان هفت روز هفته نداشتيم. در ايران كهن هر يك از سي روز ماه، نامي ويژه دارد، كه نام فرشتگان است. شنبه و يکشنبه و… بعد از تسلط اعراب به فرهنگ ايران وارد شد. بنابراين اينکه ما شب چهارشنبه ای را جشن بگيريم (چون چهارشنبه در فرهنگ عرب روز نحس هفته بوده) خودش گويای اين هست که چهارشنبه سوری بعد از اسلام در ايران مرسوم شد.” این نتیجه گیری جای ایراد بسیار دارد و آن اینکه فرهنگهای اعراب و آرامیان سامی از عهد باستان هم از ایرانیان متأثر شده و هم بر آنها تأثیر گذاشته است. فرهنگ اعراب خود وارث فرهنگ تمدنهای دیگر بوده به نظر من ما خاورمیانه ایها هم از نظر نژادی و هم فرهنگی شدیداً درهم آمیخته ایم. برای نمونه منابع کهن آشوری و یونانی از اعراب و یهودی شرقی صحبت میدارند که در بین گرگان و بلخ می زیسته اند. و از همه مهمتر پایتخت فرهنگی ایران از عهد هخامنشیان تا دوره مغول یعنی تیسفون و بابل در سرزمین سامی تباران قرار داشته است. به هر حال چهارشنبه در زمان ساسانیان (مثلاً در عهد بهرام گور پرورش یافته نزد اعراب حیره) روز نحس هفته به شمار میرفته است که با آتشهای مقدس شّر دفع آن میشده است. اشعار زیر از فردوسی گواه آن است که آن در داستان بهرام چوبینه با «پَـرموده» پسر ساوه‌شاه آمده است که هنگامی که هر دو سپاه آماده رزم بودند، ستاره‌ بینی بهرام را پند می‌دهد که:

ستاره‌ شمر گفت بهرام را           که در «چارشنبه» مزن کام را

اگر زین بپیچی گزند آیدت                  همه کار ناسودمند آیدت

یکی باغ بُـد در میان سپاه   از این روی و زان روی بُـد رزم‌گاه

بشد «چارشنبه» هم از بامداد       بدان باغ که امروز باشیم شاد

ببردند پر مایه گستردنی        می و رود و رامشگر و خوردنی

ز جیحون همی آتش افروختند       زمین و هوا را همی سوختند

چون مسلم به نظر میرسد در اصل گفته رمال، مزن گام را بوده است یعنی بهرام چوبین از سفر جنگی خود صرف نظر نماید چون چهارشنبه روز منحوسی برای عزیمت (در اینجا سفر جنگی) بوده است. ولی چون یکجا متوقف شدن فراغتی برای کام رانی فرمانروایان فراهم می آورده است، فردوسی بی مناسبت ندیده است که گام را با کام جایگزین سازد.

منابع عمده: یشتها جلد 1و2 تألیف استاد پورداود. نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه ای ایرانیان تألیف آرتور کریستن سن، ترجمه ژاله آموزگار، احمد تفضلی. وبلاگ شخصی کوروش نیکنام، ویکیپدیا در باب جشن آکیتو. سایت پژوهشهای ایرانی رضا مرادی غیاث آبادی، گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران، جواد مفرد کُهلان.