.نگاهی فلسفی به اخلاق قهرمان رمان.

 

آرام بختیاری :

رمان “ابله” داستایوسکی و رمان “آنا کارنینای” تولستوی.

 

نوشته زیربه فلسفه اخلاق قهرمان رمان” ابله” داستایوسکی،  و قهرمان رمان ” آنا کارنینای”  تولستوی میپردازد. این دو نویسنده روس میخواهند به خواننده بیاموزند که پیش از قضاوت در باره اخلاق قهرمان داستان،نباید تنوع و تکثر شخصیت انسانها را فراموش کرد. نه تنها ادبیات بلکه اخلاق قهرمان داستان، انعکاس و آینه عمل و زندگی انسان است. گاهی بررسی اخلاق اینگونه قهرمانان ادبی، بیشتر از مطالعه متون فلسفی، خواننده را منقلب میکند یا تحت تاثیر قرار میدهد. اصول اخلاقی قهرمانان اینگونه نویسندگان میتواند نزدیک به زندگی واقعی باشد و بی دلیل نیست که گروهی متون ادبی را برای تحقیقات و پرسشهای فلسفی مناسب میدانند. اینگونه محققین توصیه میکنند که بجای حکم و قضاوتهای عام،جهانی و تئوریک، باید برای تنوع شخصیت انسانها تفاهم داشت و چون زندگی و عمل انسانها پیچیده هست، احکام عام و جهانی و نظریه های ساده گرایانه برای قضاوت اخلاقی مناسب نیستند.

یکی از نظریه پرداران اینگونه احکام، “برنهارد ویلیامز است”(1) که در کتاب “اخلاق و مرزهای فلسفی” خود، این تئوری نسبی بودن را نمایندگی میکند. سقراط در بحث های میدانی از تماشاگران می پرسید “چگونه باید زیست ؟” و نمی پرسید “من یا تو چگونه باید زندگی کنیم؟” ، چون فلسفه اخلاق را نرم و اصلی اجتماعی میدانست. ویلیامز میگوید فلسفه اخلاق و قضاوت در باره افراد باید پاسخگوی پلورالیسم، تکثر و تنوع شخصیتی انسان ها باشد و با آنها تناسب داشته باشد.در فلسفه اخلاق نیز قانونمندیهای اخلاقی وجود دارد که فقط کافیست انسان آنها را بیابد. برای اینکار نیاز به یک “توانایی اجتماعی” است. افراد یک جامعه معمولا روی موضوع و اصول اخلاقی توافق میکنند و آنرا می پذیرند و بشکل قانونی نامرعی درمیآورند.

منتقدین ادبی لیبرال مدعی هستند که تولستوی و داستایوسکی در درجه اول در جستجوی نوعی حقیقت بودند تا ادیب و نویسنده، گرچه بشکل ایده آلیستی در باره داستایوسکی گفته شد که او در رمانهایش، انسانهای شیئی را به انسانهای شخصی تبدیل نمود، ولی تولستوی در جستجوی معنی برای اعمال و رفتار قهرمان رمان است و خواهان نظم و راه نجات برای جهان میباشد.داستایوسکی خواهان این اهداف نبود. او برای پیچیدگی وعجایب جهان و انسان، تفاهم داشت و از خواننده میخواست که زود قضاوت و پیشداوری نکند. برای هر دو نویسنده مهم است که خواننده برای اعمال و رفتار قهرمانان رمان تفاهم داشته باشد و نه اینکه در باره آنان احکام شخصی اخلاقی صادرکند. در ادبیات، فیلسوف میتواند از هنر مشاهده که در ادبیات پرورده میشود، استفاده کند.

داستایوسکی برای محتوای روانشناسانه آثار ادبی اش مشهوراست. او خودرا با پوچی زندگی و جنبه های تیره و سایه ای زندگی انسان مشغول نمود مخصوصا در رمان “گناه و مکافات”. برای او مهمترین نقش ادبیات، طرح مشکلات انسان است. او ادبیات را نوعی فلسفه میدانست که مهمترین موضوعش انسان است. داستایوسکی تا امروز برای پیچیدگی و عمق آثارش مورد احترام است. او خواننده را به نفکر وامیدارد چون سبک نویسندگی اش چند بعدی، پیچیده و عمیق است. رمانهای چند صدایی وی یک خلاقیت استادانه هنری است که پلورالیسم و تکثر شخصیت انسانها را نشان میدهد.

تولستوی میان سالهای 1910-1828 میلادی زیست. او از خانواده ای اشرافی و زمیندار برخاسته بود ولی بعدها طرفدار مسیحیت آنارشیستی گردید. رمان “آنا کارنینای” او میان سالهای 1877-1873 میلادی نوشته شد. او در زمان مرگ در حال سفر در یک ایستگاه قطار؛ به امید و هدف یافتن زندگی، حقیقت و خدای ساده ای بود. چون ایده آلیسم و هومانیسم صوری و آبستراکت او با زندگی واقعی اش تطابق نداشت،دچار تضاد و تناقض و دوشخصیتی شده بود. مثلا او رابطه عشقی و جنسی را مخرب و خطرناک میدانست گرچه خودش دهها فرزند مشروع و نامشروع داشت. یا اینکه وی ذاتا در مقابل زنان شکاک بود ولی در رمان” آناکارنینا” بنظر می آید که خودش شیفته قهرمان رمان، یعنی خانم آنا شده بود که قربانی جامعه اشرافی گردیده بود.

سبک نویسندگی تولستوی را رئالیستی میدانند. رمان” آنا کارنینا” داستان تراژدیک زنی است که زندگی اش قربانی اخلاق فاسد جامعه اشرافی میشود. تولستوی در دهه 80 قرن 19 از طبقه خود جدا شد و نماینده جامعه دهقانی مردسالار گردید. انتقاد شدید وی از نظم جامعه تزاری با افکار اتوپیستی،عرفان شخصی مسیحی و تبلیغ شعار خودداری از خشونت در مقابل نیروهای خشن حاکم، از او نویسنده ای محبوب ساخت. در آثار تولستوی میتوان با نظرات جدید اخلاقی اش آشنا گردید. لنین در سال 1908 میلادی در مقاله “تولستوی، آینده انقلاب روسیه” خود، دلایل اجتماعی تضادهایی را دید که فریاد و شیون و زاری سر میدادند.

داستایوسکی میان سالهای 1881-1821 میلادی زیست و همعصر تولستوی بود. او در سال 1849 به جرم تبلیغ سوسیالیسم آنارشیستی ابتذا به اعدام محکوم شد و بعد از یک اعدام نمایشی به 10 سال زندان و کار اجباری در سیریه محکوم گردید. داستایوسکی در رمان” ابله” نشان میدهد که بعضی انسانها چگونه ناعادلانه، خشن، حیله گر، دستکاری شده، مغزشویی گردیده، با همدیگر در شرایط فشار و غیرطبیعی، رفتار میکنند و موجب درد و رنج بیشتر دیگران میشوند. داستایوسکی در اردوگاههای کار اجباری در سیبریه تزاری با جنبه های تاریک و سایه ای زندگی انسانهای دیگر آشنا گردید.

از نظر ادبی آثار داستایوسکی بخشی از ادبیات رئالیسم انتقادی در جهان است. او بعد از آزادی از اسارت، از نظر شخصیتی فردی شکسته شده بود و طرفدار نوعی اخلاق مسیحی هومانیستی گردید. رمان” ابله” او نیز در این سبک نوشته شده. وی به بی عدالتیهای جامعه طبقاتی و سرمایه داری زمان خود اعتراضات شورانگیزی نمود، گرچه تصورات انسان دوستانه اش صوری و آبستراکت هستند. او روی ادبیات جهانی بعد از خود، نقش مهمی گذاشت.

        

(1).k.nagy,verstehen des menschlichen handels als grundlage ethischer urteile.s.1-70, universität potsdam