پارادوکس ایرانی

Arisch FOlat

اریش فولات

ملتی در تناقض بین بین غرور ملّی و عقدۀ خودکمی‌بینی، همان طورکه از حکومت مذهبی فاصله می‌گیرد، بر داشتن حق استفاده از انرژی هسته‌ای نیز پافشاری می‌کند.

کدام کشوری را می‌شناسید که وزرای کابینه اش، بیشتر از کابینۀ اوباما دارای مدرک دکترا از دانشگاه‌های آمریکا باشند؟ کابینۀ حکومت اسلامی ایران! و تازه خود رئیس جمهور را هم حساب نکردیم. وی ظاهرا مدرک دکترای حقوق‌اش را در شهر گلاسکوی اسکاتلند گرفته است.

در مورد هیچ کشور دیگری جز ایران این همه پیش‌داوری و سوء تفاهم وجود ندارد. من این کشور را از زمان شاه می‌شناسم. در طی چهار دهه گذشته چندین بار به ایران سفر کردم و حالا نیز تازه از آنجا برگشته‌ام .

خاطراتم را ورق می‌زنم: قهوه‌خانه‌های شیراز و دیدار از آرامگاه حافظ که گوته آن قدر به او ارادت داشت؛ تکیه بر مخده‌های راحت و نرم و قلیان دود کردن؛ درک نادرست شاه از نظر و رأی مردم و پیامدهای فجیع آن؛ استقبال پرشور مردم از آیت‌الله خمینی در سال ۱۹۷۹ به عنوان منجی؛ آرزوهایی که خیلی زود نقش برآب شد؛ دیکتاتوری نوبنیادِ خونین‌تر از همیشه زیر پرچم الله؛ جنگ با شیطان بزرگ آمریکا و شیطان کوچک اسرائیل؛ سرکوب بی‌رحمانه فرزندان انقلاب در سال ۲۰۰۹؛ برخوردهای غیر مسئولانه احمدی نژاد در نفی هولوکاوست، و سرانجام انتخابات سال ۲۰۱۳ و گزینش روحانی معتدل که شانس نزدیکی با غرب را بیشتر کرد.

ایرانِ این روزها و جوانانی که در شهرهای لیبرال‌تر ایران مانند اصفهان و شیراز کافی‌شاپ‌های جدید باز می‌کنند و در آنها ترانۀ باب دیلان که پیام تغییر می‌دهد، محبوب‌ترین ترانه است؛ دختر و پسرهای دانشجو که دست هم را می‌گیرند و روسری اجباری که تا حد ممکن عقب رفته تا طره‌های گیسو را با وجود همه محدودیت‌ها به نمایش بگذارد؛ جهانگردان که همه جا با اشتیاق و مَحبت پذیرفته می‌شوند؛ در هیچ کشور دیگر خاورمیانه جز اسرائیل این ‌قدرسمپاتی نسبت به غرب وجود ندارد؛ میلیون‌ها جوان که به دانشگاه راه می یابند؛ زنان که در زندگی روزانه به اشکال مختلف آزار می‌بینند و قوانین طلاق و حضانت دست و پای‌شان را بسته، و برعکس پسران در ۹ سالگی می‌شود مجازات‌شان کرد، با این همه باز هم از آزادی‌های بیشتری نسبت به خیلی از همسایگان خود برخوردارند؛ ماهواره‌هایی که سریع سرهم بندی می‌شود تا امکان دسترسی به اخبار دنیای غرب را میسر کند.

در حالی که چند صد کیلومتر آن طرف‌تر در عراق و سوریه اسلامیست‌های متعصب بساط خلافت به پا کرده‌اند، در ایران مذهب به وضوح در حال عقب‌نشینی است. در ایران، آخوند را فاسد و رشوه‌بگیر می‌دانند و بسیار از آنها متنفرند. یکی از دوستان به من توصیه کرد که هیچ وقت کنار یک آخوند منتظر تاکسی نمان! چون هیچ‌ کس زیر پایت ترمز نمی‌کند. خیلی از مسجدها خالی هستند، و به جایش بازار مصرف گرم است. دیگر نمی‌شود مردم را در سطح وسیع به خیابان‌ها کشید. توهم‌زدایی پدیده نویی نیست. سال ۲۰۰۳ آیت‌الله منتظری در دیداری که با هم داشتیم اظهار کرد «افراط‌کاری‌های ما باعث شد که توجه و احترام دنیا را از دست بدهیم. مقام رهبری باید عنوانی تشریفاتی باشد و همین‌ طور هم خواهد شد.» منتظری اما اشتباه می‌کرد. خامنه‌ای نه شباهتی به پادشاهان مشروطه دارد و نه شباهتی به مقامات تشریفاتی در غرب. امروزه علی خامنه‌ای به عنوان رهبری که بالاتر از دولت ومجلس قرار دارد، به هیچ وجه خود را درمعرض خطر جدی نمی‌بیند. پس از سرکوب شش سال پیش در ایران دیگر تعداد زیادی به این باور ندارند که بشود سیاست را با تظاهرات تغییر داد. مردم از آزادی‌های اندک عمومی برای رفتن به پارک‌ها و گالری‌ها استفاده می‌کنند و در پناه دیوارهای خانه‌‌شان مجالس بزم به راه می‌اندازند. یک زندگی خصوصی به موازات زندگی عمومی.

شهرها از ترافیک در رنج‌اند. در نگاه اول خیلی از کمبودها را نمی‌شود دید. با وجود تحریم‌ها تهران را از لحاظ مصرف بیشتر می‌شود با مادرید مقایسه کرد تا هاوانا. مراکز خرید بزرگی با نام‌هایی مثل «پالادیوم» و «مگا مال» ساخته شده که در برابرشان پورشه پارک می‌شود. به نظر می‌رسد که طبقه مرفه تهران زیاد هم از کمبودها در عذاب نیست.

خیلی‌ها در غرب ایران را حکومتی با یک مرکز قدرت می‌دانند که البته واقعیت ندارد: ایران کشوری با مراکز قدرت متعدد است که همگی آنها با سوء ظن هم دیگر را زیر نظر دارند و در بیشتر مواقع دولت وقت خبر ندارد که سپاه پاسداران سرش به چه کاری گرم است. سپاهی که خمینی برای حفاظت شخص خود ساخته بود، حالا به سلاح‌های مدرن‌تر از ارتش مجهز است و برای خودش دولتی در دولت بنا کرده است.

بسیاری از مراکز خرید را آنها از نظر مالی تأمین می‌کنند. قدرت اقتصادی سپاه برای روحانی به اندازه قدرت نظامی‌اش مشکل‌آفرین است. پاسداران نمایندۀ آن ایران دیگر، ایران خطرناک، هستند. آنها نفت و برنامه اتمی را زیر کنترل دارند. با کمک بسیجیان که بازوی غیر رسمی سپاه به شمار می‌رود، به تعقیب تظاهرکنندگان می‌پردازند و شعبه خارجی‌شان سپاه قدس از دست زدن به ترور هم کوتاهی نمی‌کند.

برعکس سازمان پیچ در پیچ سپاه پاسداران، انسان ایرانی سقوط اقتصادی را با پوست و گوشت خود حس می‌کند. در سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ تولید ناخالص ملی کاهش یافت و ارزش ریال در برابر دلار باز هم پایین‌تر آمد و نرخ تورم افزایش یافت. همه کشورهایی که وابسته به صادرات نفتی خود هستند در درازمدت باید نگران پایین آمدن درآمدهای ناشی از فروش نفت باشند و در ایران خرج و دخل فقط وقتی هم‌خوانی خواهد داشت که نفت بشکه‌ای ۱۳۰ دلار فروخته شود، در حالی که ماه گذشته حتی به نصف این قیمت هم نرسید.

بسیاری از ایرانیان هر جا که باشند، از رشته کوه‌های قفقاز تا اقیانوس هند، به احکام فراوان اعدام در کشورشان معترض‌اند و از سانسور مطبوعات و فرهنگ در عذاب. دردناک است که فیلمی مثل «تاکسی» در برلین خرس طلایی را از آن خود می‌کند ولی درایران اکران نمی‌شود. مردمی که از رهبران خود ناراضی هستند، غالبأ به طنزی تلخ و نیش‌دار متوسل می‌شوند. هنوز از رئیس جمهوری که انتخاب کرده‌اند، حمایت می‌کنند ولی باید به زودی اتفاقی بیفتد که شرایط زندگی در ایران را بهتر کند. روحانی به توافق اتمی نیاز دارد، همه منتظرند که صنایع پس از تحریم‌ها به راه بیفتد و شرکای غربی با ذوق و شوق فراوان آماده مصالحه هستند. قراردادهای کمک‌های هسته ای و بازسازی صنایع نفت و گاز آماده امضا در کشوی میزها خاک می‌خورد.

آنچه تقریبأ همه ایرانیان را صرف نظر از دیدگاه‌های سیاسی‌شان با هم متحد می‌کند افتخارشان به فرهنگ ایرانی و وحشت از تحقیر ملی است. دانش‌آموزان ایرانی از همان دبستان می‌آموزند که ایران باستان اگر از رم و آتن بالاتر نبوده حتماً از نظر فرهنگی در سطح آنها قرار داشته و از همسایگان عرب بسیار جلوتر بوده است. اسکندر که در میان غربی‌ها به اسکندر کبیر معروف است و شهرتی افسانه‌ای دارد، به دلیل نابود کردن میراث فرهنگی در ایران جنایتکار شناخته می‌شود. البته ایرانیان می‌گویند که اسکندر فاتح هم نتوانست در برابر این فرهنگ پیشرفته مقاومت کند، همان جا ماند و با یک زیباروی ایرانی ازدواج کرد. این بهترین مثال برای آن چیزیست که هومن مجد نویسنده ایرانی «عقده خودبزرگ‌بینی ما» می‌نامد.

وقتی که این خودبزرگ‌بینی با عدم اعتماد عمیق دست به دست هم بدهند، حاصل‌اش می‌شود پارادوکس ایرانی .

در هر سفری که به ایران داشتم با این گلایه روبرو شدم که چرا غربی‌ها نمی‌خواهند چیزی درباره تاریخ و فرهنگ ما بدانند. همین نادیده گرفتن و نفی باعث می‌شود که با ما مثل یک جهان سومی برخورد کنند و حتی حقوق رسمی ما را نادیده بگیرند. جمهوری اسلامی شانس داشته که این پیش‌داوری عمومی در امر مهمی مثل برنامه‌ای هسته‌ای به کمک‌اش آمده است. به این ترتیب به نظر می‌رسد که بخش بزرگی از دنیا بدون هیچ دلیلی بر ضد آنان با هم متحد شده‌، انگار مسئله بر سر زیر پا گذاشتن غرور ملی آنها باشد و نه وحشت از ساختن یک بمب اتم واقعی.

در عمل همه ایرانیان از جمله موسوی و کروبی نیز که در حال حاضر در حبس خانگی به سر می‌برند، همیشه بر سر حق برخورداری از فن‌آوری هسته‌ای و هم‌چنین غنی‌سازی اورانیوم تأکید داشته‌اند. سرانجام هم بحث به اینجا می‌رسد که ایران برخلاف اسرائیل قرارداد منع سلاح‌های هسته‌ای را امضا کرده و تأکید می‌کنند که پس چرا یهودیان بیش از صد کلاهک هسته‌ای باید داشته باشند. کارشناسان غربی البته تعداد این کلاهک‌ را هشتاد تا می‌دانند.

در این میان اوباما سعی کرده با حساسیت ایرانیان کنار بیاید. او مشارکت سیا را در کودتای ۲۸ مرداد که به سرنگونی مصدق منجر شد، یک اشتباه تاریخی ارزیابی نمود، برای جشن ملی ایرانیان «نوروز» پیام تبریک می‌فرستد و تا حال چند نامه برای خامنه‌ای نوشته است. جان کری وزیر امور خارجه آمریکا با همتای ایرانی نرم و نازک خود محمد جواد ظریف خیلی راحت‌تر از همتای اسرائیلی‌اش، لیبرمن، که عقیده دارد باید سرمخالفان را از تن جدا کرد، مذاکره می‌کند و وزیر انرژی آمریکا، ارنست مونیز، هم از قرار با محمد صالحی مرد شماره دو در مذاکرات هسته‌ای به خوبی کنار می‌آید.

با همه اینها اگر مذاکرات هسته‌ای به شکست بیانجامد، تهران آن را رسمأ می‌گذارد به حساب اینکه غربی‌ها قصد تحقیر دارند و با تمام قوا به سمت ساختن بمب پیش می‌رود و آن را به غرور ملی مردم رجوع خواهد داد و از آنان خواهد خواست که خود را برای دورانی دشوار آماده سازند.

وزیر امور خارجه سابق و مسئول فعلی سازمان انرژی هسته‌ای ایران، صالحی، در سال ۲۰۱۲ و در گفتگویی با اشپیگل اشاره کرد ما در سی سال گذشته به اشکال مختلف بایکوت بوده‌ایم و در تحلیل نهایی همین ما را مستقل و قوی‌تر کرد. جامعه ایرانی یاد گرفته که با مشکلات زندگی کند، شاید بهتر از اسپانیا و یونان. ما می‌توانیم روی تحمل و حوصله مردم‌مان حساب کنیم. اروپایی‌ها چطور؟!

ترجمه: گلناز غبرایی

منبع: کیهان لندن

[منبع :  Der Spiegel؛ Erich Follath؛ ۴ آوریل ۲۰۱۵]