پیام آقای رییس جمهور کل تاریخ به البشریت به المناسبات الیوم النوروز 1396 الهجریه و الشمسیه

پ. مهرکوهی :

 ملت ها و مردمان عزیز من!

     نوروز که همان آرزوی برآمدن قسط و اقتسادیاتجات توحیدی است از سوی من به شما ملت ها مبارک باد. باشد که به یَمَن ِ عزم شما به زیسطن در اصتقلال و آزادی، این جشن همان بگردد که ما گفتیم. نوروز توحید است و وجه تولید ِ توحید است. و چنین شد که نوروز تأسیس گردید. خُب، این شد؟ ولی شنیده کرده ایم باز هم سال ِ نو شد و این مهرکوهی بازهم به ما گیر داده به سبب آن دوران ِ ماضی که ما در خدمط آن امام ِ حاضر و ولی ی امر مصلمین جهان بودیم و امام، امام می کردیم و واژه ی امام از دهان مبارک ما نمی افتاد.
در آنزمان تجلی ی عشق به آن امام در همه ی وجود ِ حضرتِ من، حتا در آروغ هایی که پیاپی می زدیم و هنوز هم پیاپی می زنیم، تبلور می یافت ولی با نوروز که ما تأسیس کردم و به جمشید و دیگر شاهان و استوره ها سپردیم، جهان دیگر شد. آنچه شما آقای مهرکوهی فهم نمی کنی، آن مرتبت عشق بود در نزد ما و در نزد ِ قدمای فراماسونری ی ما که به ملاتاریا ملازمت نداشت. شما فهم می کنی که ما چه رنج ها کشیدم تا آن بزرگی به دانش فیریک بخشیدم و روح را به فیزیک نوین که هم اَش ماده بود، برگردانم؟
این که گیر داده،  هنوز فهم نکرده است که آن ماضی، ماضی بود و به روز و آپدیت و یا به لسان پدران غارتگر ما تخم جن ها، التحديث نمی شود و نشد. اگر حال به ماضی بود سنجش، این همه تله ویزیون ِ سدای آمریکا و دیگر نشرها، چپ و راست، به ما حال نمی دادند. پس تو کی هستی که به شخص ِ ما ایراد کنی از برای آن تأسیس نوروز؟
 آن ژان پل سارتر که بزرگ شما بود سر ِ شب می آمد و تا ساعت نُه و ده روز بعد که ما تازه به نماز بامدادی بر می خاستم، دم ِ در ِ خانه ی ما می نشست و کیلو، کیلو خواهش می کرد که ما در حق او مهرورزی کرده و کمی از اقتسادیات توحیدی و تئوری ی افتضاحیات توحیدی به او درس دهم، حال فهم می کرد یا نمی کرد، بماند.
من هفته ی پیش به وزیر پدافند ملی ی فرانسه، به رییس های سازمان های امنیتی ی فرانسه از “دی. سی. اس. دی” و “دی. جی. ای. یی” گرفته تا دیگران دستور دادیم در باره ی این آدم تفتیش جات کنند. به من آگاهی شد این آدم تا سال پیش در اسپانیا بوده و کم از یکسالی است که به اینگیلیسطان و نزد اربابان فراماسون ما هجرط کرده تا شاید در خدمت ملکه ی معظم زیر آب ما را بزند. خُب، همین؟ همینکه آدم منزلت ما در دستگاه فراماسون فهم نکند، می شود این.
دیروز، آقای “ژان یوو لی دراین”، وزیر پدافند ملی ی فرانسه، وقت شرفیابی از ما خواست. گفتیم بگذارند بیاید. آمد. گزارش داد. به او گفتیم اگر این شد که این آدم گمراه نامصلمان به اینگیلیسطان رفته است، پس امر همایونی ی ما را به “ام. آی. شش”  ابلاغ کند و از آن ها بخواهد حواسشان به این گونه آدم ها که قسط و اقتسادیات توحیدی را ریشخند کرده اند، باشد.
به این الدنگی هم که وزیر امنیت ِ ملی ی خودم است و فرق گوله ی “ژ. 3” و کالیبر پنجاه را نمی داند و همیشه آبروریزی می کند دستور دادم، او هم در اینترنت حواسش به این آدم باشد.
 بدبخت! تو رفته ای به اینگلیس که زیر آب ما را بزنی؟ فکر می کنی خبرها نمی رسد؟ من، ملاتاریا را در رختخواب اَش جیک بزند، خبردار می شوم و آنوقت تو رفته ای به اینگلیس که چه بشود؟ دستگاه فراماسونری آن همه زحمت کشید و حتا توانست در آن سال های ماضی از شاه برای ما بورسیه ی فرانسه بگیرد. تو کجا بودی، آنزمان که فراماسونری مبارزه ها کرد برای ایران؟
زمانی که خود ِ معمار اعظم کُلی روی خِنگی و پُر رویی ی ما حساب باز کرده بود، آنوقت تو امروز می گویی همه اَش به کشک؟
ملت های من!
نوروز را جشن بگیرید و گوش اَتان به این ها نباشد. این آدم این بار پیله کرده است که چرا ما از “تأسیس نوروز” گفته ام و آورده است: “ای مردک! نوروز بنگاه حقه بازی و شیادی ی اسلامی نیست که “تأسیس” شود. نوروز که بنگاه شادمانی ی آقای قاطبه نیست که تأسیس گردد. تأسیس نوروز دیگر چیست مردک ِ خِنگ!؟”.
ملت های من!، شما بگویید،  ین شد حرف؟ نخست آنکه ما مردک نیستم و رییس جمهور تاریخیم. با مردک خواندن ما، به جهان توهین جات شده است و به نوروز. اگر این نمی دانی، پس از بی بی سی بپرس. از همان وزیرهای فراماسونری ی شاه که هنوز زنده اند، بپرس! تو کجا بودی آنروز که ما دستور تأسیس نوروز دادم؟ این را کَس پیش از ما درنیافته بود که نوروز، روز پیدایش انسان بر این کره ی خاکی است. آنوقت ما می فرمایم تأسیس نوروز و تو می گویی غلططط است؟ نوروز یک آیین است از نیاکان ما تازیان و از دل بیابان های عربستان برخاسته است. حال ما آنرا به شما ایرانیان پیشکش کرده و به شما نسبت داده ایم، به جای صپاصگزاری، بصتانکار هم می شوی؟ اگر این آیین از آن ِ شما فرزندان زرتشت بود، پس چرا در نوروز با نیایش “یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال” آغاز می کنید؟ هان؟
ای رشک ورز! چشم نداری ببینی که ما جم ِ روشنی ی جهان و خرد بشریت ِ پیروز هستم؟
چشم نداری که ببینی آنروز که من به ایران بازگشتیم، درختان سبز شدند و ایران سبزه‌زار گشت و بدین مناسبت، جشن نوروز تأسیس شد؟ این نمی دانی که ایرانیان از کتاب ها که ما بافتم به زندگی و معرفت توانا شدند؟ که تا  آن روز ما در ایران بودم، پیری نبود و پیری رخت بسته بود از آن مردم ِ من و جوانی بود، مرگ نبود و زندگانی بود، گرسنگی نبود و سیری بود، و مردم از خوشی دیدار شخص ِ ما و نیز از سیری که ما به ایشان بخشیده بودم، شکمشان باد کرده بود، بیماری نبود و تندرستی بود، غم نبود و شادی بود، ناامیدی نبود و امید بود، ناحق‌ها نبودند و حق‌ها بودند و همه می گفتند: رییس جمهور تاریخ! حماقت اَت می کنیم!
ایرانیان ِ من!
به یاد آورید که کاوه آهنگر راسطین آن کس است که نان کماج همدان به دندان کشید، دود چراغ نفتی در پستوی حجره های بازار همدان خورد و انجزه، انجزه وحده کنان برای شما دانایی آفرید و با کتاب اقتسادیات توحیدی اَش درفش آهنگری را برافراشت. پس بر شما مردم ِ من است که جشن گرفتن را جشن کنید و سفره ی هشت سین را که سین نخست آن “سید”، یعنی ما، رییس جمهور تاریخ، پهن کرده و آن بزرگی را که ما به شما سبب شدیم پاس بدارید.
ایرانیان ِ من!
فرخنده تابش طلوع اشعه ی مو و تأسیس جات نوروزیات بر شما آزاده زنان و مردان ِ نوروزی، بسمه تعالی باد!
 رییس جمهور تاریخ
به سنه ی السبت – 19 جمادي الثانيه 1438 القمریه
(و چون ملاتاریا به ما کَلَک زد، و اسلام عزیز را به نام خود کرد، پس ما هم از امروز به پولیتیک میزنم و تیارت ملی بازی در می آورم!)
برابر با شنبه 28، اسفند 2575 هخامنشی