چرا بحران آب مهم‌ترین مساله کشور است؟

نیک آهنگ کوثر، روزنامه‌نگار حوزه آب :

چند روز پیش اعتراض مردم آبادان و خرمشهر بر سر مساله آب خونین شد. در روزهای اخیر، مردم برازجان بودند که جان‌شان به لب‌شان رسید و منابع آب‌شان به ته، از فرط خشم به خیابان‌ها ریختند. فردا و فرداهای دیگر، مردمان دیگر شهرها که آبی در شیر آب نمی‌بینند و آهی در بساط نخواهند داشت، به خیابان‌ها خواهند ریخت و با شعارهایی حساسیت‌برانگیز، به جنگ حکومت خواهند رفت.

Iran - Wasserknappheit in Khorramshahr (DW)

اگر پارسال و یا قبل از آن، پیش‌بینی وضعیت امروز را به حامیان دولت و یا حتی مخالفان جمهوری اسلامی ارائه می‌کردید، شما را ساده‌دل و بدبین و بی‌تجربه می‌خواندند، و حتی برخی کارشناسان آب هم تنها اقتصاد را علتی برای شورش و درگیری می‌خواندند نه نبود مایه ‌حیات را.
امروز اما، بعضی‌ها مساله را جدی گرفته‌اند، حتی رسانه‌هایی که برای‌شان ماجرا اهمیت چندانی نداشت، هر هفته وقت قابل توجهی را به مساله بحران آب و درگیری‌ها اختصاص می‌دهند.

ریشه‌یابی بحران فعلی می‌تواند تا حدی درک ما را از این مساله بیشتر کند، تا بدانیم بی‌توجهی به آب چه آثاری می‌تواند بر جای بگذارد. وقتی آب زمینه‌ساز توسعه و تمدن و آبادانی است، باید به این اندیشید که نبودش چه نتایجی در بر خواهد داشت؟

توسعه ناپایدار: یار ناپایدار دوست مدار، دوستی را نشاید این غدار
یکی از آثار توسعه ناپایدار، بی‌توجهی به منابع طبیعی است. بسیاری از ما ایرانیان، سهم فرزندان و نسل‌های بعدی را از بین می‌بریم و کک‌مان هم نمی‌گزد. بخش بزرگی از جمعیت شهرنشین ایران، توسعه‌ “پایدار” را یا دوست ندارند یا متوجه اهمیتش نشده‌اند. اگر به بسیاری از جوانان نسل‌های فعلی معترض شوید که چرا آب شهری را بیهوده دور می‌ریزند، خواهید شنید: «مشکل آب با بخش کشاورزی است نه بخش شهری». به عبارتی، از نظر بسیاری از شهری‌های ما، چون کشاورزی ایران مصرف‌کننده عمده منابع آب تجدیدپذیر کشور است، پس آنها حق دارند هر چه می‌خواهند بر سر آب شهری بیاورند. تا حدی، حق با آنها است، چرا که بخش کشاورزی بی‌راندمان ایران، سهم زیادی از آب مملکت را نابود می‌کند، اما وقتی برای هر قطره آب اهمیت قائل باشیم، نمی‌توان همان بخش کوچک هدر رفته در شهرها را نادیده گرفت.
پیشینیان ما اما، با ابتکار عمل هوشمندانه خود و با ساخت قنات برای بهره‌برداری با حساب و کتاب آب‌های زیرزمینی، نشان داده‌اند که مفهوم توسعه پایدار را می‌فهمیده‌اند. توسعه پایدار یک مفهوم است. یعنی از فضا و محیط و منابعی که در اختیارمان است طوری استفاده کنیم که نسل‌های بعدی هم آنها را در اختیار داشته باشند. در طول سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم و در محدوده زمانی‌ای که اصل ۴ ترومن در ایران اجرا می‌شد، کشاورزانی که نزدیک به سه هزاره، آب زیرزمینی را با واسطه قنات به کف می‌آوردند، با فن حفر چاه عمیق و موتور پمپ‌های قوی آشنا شدند و بسیاری با تصور بی‌پایان بودن آب‌های زیرزمینی، به دور از حساب و کتاب قدیمی و فرمان میرآب، هر آنچه توانستند از دل زمین کشیدند و صرف آبیاری مزارع خود کردند.
این مساله بعد از انقلاب سفید اندکی افزایش یافت و نهایتاً بعد از انقلاب و نادیده گرفتن‌های مصلحتی ناظران قانونی، حفر غیرقانونی چاه عمیق به یک ارزش برای بسیاری از کشاورزان تبدیل شد.
در ابتدای دولت نخست روحانی، عنوان شد که ۸۵ درصد منابع آب زیرزمینی کشور عملا بر باد رفته است. همچنین می‌دانیم که سهم هر ایرانی با افزایش جمعیت، از منابع آب تجدیدپذیر، یعنی کل بارندگی منهای آنچه تبخیر می‌شود، کاهش یافته است و کمتر از این هم خواهد شد. کاهش میزان آب‌های تجدیدپذیر هم از ۱۲۰ میلیارد متر مکعب به ۹۰ میلیارد متر مکعب، خبر خوبی نیست.
اینجا ممکن است این سوال به ذهن خواننده برسد که مردم مسئولیت خودشان را درست انجام نداده‌اند یا دولت؟ و پاسخ سریع این است که “البته دولت، دولت!” اما در واقع اگر درست به ماجرا نگاه کنیم، مسئولیت شهروندان بسیار زیادتر از حدی است که برای‌شان قائل هستیم، به ویژه آنانی که نه به میزان مصرف آب در بخش‌های کشاورزی و صنعتی توجه کرده‌اند، و نه حواس‌شان به نحوه مصرف آب خانگی ‌خود و دیگران بوده است.
دیروز، هموطنان سیستانی و آبادانی از کمبود آب نالیدند و امروز، هموطن برازجانی به خاطر نبود منابع آب شکایت دارد. فردا، ده‌ها شهر بزرگ و کوچک به خاطر نبود آب کافی برای نوشیدن و بهداشت خانگی به خیابان‌ها می‌آیند. این اعتراض‌ها در ابتدا به‌دور از خشونت است، اما با طرح شعارهایی که از حد تحمل سرداران سپاه و مسئولان امنیتی دولت فراتر خواهد رفت، شاهد بروز خشونت‌هایی خواهیم بود که ممکن است با از دست رفتن جان‌های بسیاری همراه باشد.
انکارکنندگان اهمیت آب مدعی هستند که کسی به خاطر نبود آب کشته نخواهد شد، اما آنها توجه مخاطبان رسانه‌ها را به این نکته جلب نمی‌کنند که بسیاری از کسانی که از دی ماه سال گذشته جان خود را از دست داده‌اند، ساکنان شهرها و مناطقی بوده‌اند که سال‌ها است با بحران آب دست و پنجه نرم کرده‌اند.
با آنکه اعتراضات دی‌ماه در مشهد آغاز شد، اما کشته شدن تعدادی از شهروندان درود، تویسرکان، ایذه، قهدریجان، در زمستان پارسال و عده‌ای از معترضان کازرون، باید ذهن خیلی‌ها را بیدار کند که کمبود منابع آب چگونه می‌تواند روی امنیت و ثبات و امید مردم اثرگذار باشد.
هم‌زمان با آغاز اعتراضات سراسری، یک مرکز مطالعات امنیتی در نزدیکی واشنگتن دی‌سی، گزارشی منتشر کرد که بر اساس آن، کمبود منابع آب می‌تواند به عدم ثبات و پایداری اجتماعی و سیاسی منجر شود.
با اینکه ایالات متحده نسبت به بسیاری از کشورهای جهان منابع آبی زیادی در اختیار دارد، اما یکی از مسائل مهم طرح شده در این گزارش، به هم ریختن ثبات و امنیت متحدان آمریکا به خاطر مدیریت بد آب در آینده است. به عبارتی، شاید واشنگتن مجبور باشد برای حفظ ثبات دیگر کشورها، به جای جاسوس و دیپلمات، کارشناس آب اعزام کند.
کمبود منابع آب، رقابت برای به دست آوردن این مایه حیات را بیشتر می‌کند و در مواقعی، اعتراض‌های محلی و مدنی، به خشونت کشیده می‌شود، تا جایی که اهالی دو روستای مجاور ممکن است برای به کف آوردن اندکی آب بیشتر، جان هم‌ولایتی‌ها را بگیرند.

تظاهرات علیه کم‌آبی و سوء مدیریت

چرا و چگونه به این روزگار رسیدیم؟
برای آنکه علل یک مشکل را بدانیم، بهتر است به روش پنج W و یک H پژوهش‌گران متوسل شویم. (What, When, Where, Who, Why & How)

چه چیزی، چه زمانی، چه مکانی، چه کسی، چرا و چگونه دچار بحران شدیم؟ موضوع “آب” است، پس می‌دانیم در باره چه حرف می‌زنیم، و زمانش هم بعد از جنگ جهانی و به‌ویژه بعد از انقلاب اسلامی است. مکانش را هم می‌دانیم، مملکت خودمان است. اینکه چه کسانی عامل به‌وجود آوردن بحران بوده‌اند، محل بحث است. چرایی‌اش هم بر می‌گردد به بی‌مسئولیتی و فقدان نگاه توسعه پایدار. چگونگی‌ ایجادش را هم می‌دانیم: روش‌های بد آبیاری، سیاست‌های بد و حکمرانی آب غلط و عدم تعهد به توسعه پایدار کشور، افزایش جمعیت و …
و حال چگونه می خواهیم مشکل را حل کنیم. ممکن است روش لقمان حکیم در گلستان سعدی تا حدی به کار آید، اگر البته بر اساس همین منطق، سعدی شیرازی از لقمان تخیلی‌اش راه برخورد با مدیریت آب را می‌پرسید: «لقمان را گفتند، مدیریت آب از که آموختی؟ گفت: از سپاه و وزارت نیرو! و از هرآنچه بکردند، پرهیز کردم!»
سیاست جمعیتی جمهوری اسلامی، خطرناک است. باید تغییر کند. لقمان حکیم احتمالاً اگر از این سیاست آگاه می‌شد، برای وازکتومی ثبت نام می‌کرد. جمهوری اسلامی رسماً اعلام کرده که به دنبال رساندن جمعیت به ۱۵۰ میلیون نفر است، اما نگفته منابع آب و خاک و غذای لازم برای این جمعیت را از کجا قرار است تامین کند؟
سیاست تولید کشاورزی جمهوری اسلامی هم خطرناک است. برای تولید هر ماده‌ای (از ابتدا تا انتها)، میزانی آب مصرف می‌شود که به آب مجازی معروف است. کشوری که منابع آبی محدودی دارد، باید مواد آب‌بر کمترولید و آن محصول را از خارج وارد کند. به عنوان مثال، اسرائیل محصولاتی کم-آب-بر تولید و به قیمتی بالا می‌فروشد و محصولاتی پر-آب-بر را با قیمتی پایین وارد می‌کند، از جمله غلات را. سیاست جمهوری اسلامی، بر عکس بوده است و تلاشش برای خودکفایی در تولید محصولات پرآب‌بر باعث از میان رفتن بخش قابل توجهی از آب‌های زیرزمینی شده است.
همچنین، نوع آبیاری در ایران عموماً با مصرف بالای آب همراه بوده است و بخش بزرگی از آب نیز در شبکه‌‌های آبیاری به فنا می‌رود. باید به این نکته توجه کرد که به دلیل میزان بالای تبخیر در کشور، باید به نوعی آبیاری را پیش برد که میزان ضرر به حداقل برسد، در حالی‌که در کشور ما رقابت برای ضرر رساندن به منابع چشمگیر بوده است.
طرح‌های توسعه کشاورزی در کشور هم به آب و خاک ایران‌زمین آسیب‌های زیادی وارد کرده، از جمله در استان خوزستان، که طرح توسعه نیشکر که شدیداً مورد علاقه عیسی کلانتری در دوران وزارت کشاورزی‌اش بوده، باعث شور شدن تالاب شادگان و به هم خورد نظم زندگی اهالی این منطقه شده است.
سیاست مهار آب نیز در ایران ضررهای زیادی به همراه داشته است. نگاه حاکم بر وزارت نیرو و پیمان‌کاران و مشاوران، “ساخت سد به هر قیمتی” است. البته بهای ساخت هر سد هم بسیار بالا است. اگر در حکومت پیشین تنها ۱۳ سد بزرگ ساخته شد، تعداد سدهای احداث شده بعد از انقلاب ۵۷ به ۶۵۰ می‌رسد و دست کم ۴۰۰ سد دیگر یا در دست مطالعه و یا در دست ساخت است.
با ساخت هر سد، شبکه‌ای متشکل از کارفرما، مشاور، پیمان‌کار و گروه‌های کوچک‌تر از موهباتی ویژه بهره‌مند می‌شوند. وزارت نیرو کار پیگیری را به شرکت آب و نیرو محول می‌کند، این یکی هم معمولاً کار مشاوره و طراحی و نظارت را به شرکت “مهاب قدس” می‌سپارد،قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا هم سهم ویژه خود را می‌برد و ساخت سد را بدون بررسی آثار احتمالاً منفی آن، آغاز می‌کند و شرکت‌های کوچک‌تر هم در کنار، خرده نان‌های ریخته شده را جمع می‌کنند و تا به غفلت نخورند!
یک نمونه تاریخی و به یاد ماندنی همکاری این مجموعه‌های قدرتمند، ساخت سد گتوند است. سد گتوند به عنوان یکی از گران‌ترین سدهای کشور که بهای ساختش را بالغ بر سه میلیارد دلار ارزیابی می‌کنند، به دلیل طولانی شدن ساخت، هزینه زیادی به بودجه عمومی تحمیل کرد. از سوی دیگر، ساخت آن در محلی که نباید انجام می‌گرفت، باعث شد که حجم بسیار بزرگی از نمک متعلق به سازند تبخیری گچساران زیر آب برود و در آب حل شود. هر دانشجوی سال سوم زمین‌شناسی که خواندن نقشه را بلد باشد، می‌داند که نباید گذاشت سازندهای قابل انحلال در آب، در مخزن سد قرار بگیرند. گرفتن مشاوره از یک دانشجوی سال سوم زمین‌شناسی هزینه‌ای در بر ندارد، اما ببینید با وجود حضور ده‌ها زمین‌شناس قابل و حرفه‌ای در شرکت‌های آب و نیرو و مهاب قدس، آش چنان شور شده که شرکت آب و برق خوزستان نمی‌تواند آب سد را به هنگام نیاز شهرهای جنوبی بهره‌گیرنده از کارون، رها کند.
آب افق‌های پایین دریاچه سد گتوند آنچنان شور است که اگر در خلیج فارس رها شود، بخشی از ماهی‌های آب شور هم از بین خواهند رفت. کارشناسان شوری آب مناطق عمیق دریاچه سد گتوند را حداقل سه برابر شورتر از آب دریاهای آزاد ارزیابی می‌کنند.
هنر دیگر “با نمک” وزارت نیرو، ساخت ده‌ها سد بزرگ و کوچک در اطراف دریاچه ارومیه است که باعث شده آب بسیار کمتری به این گوهر فیروزه‌ای رنگ آذربایجان برسد. وقتی حق‌آبه این دریاچه را از آن سلب کنند، با توجه به میزان تبخیر، سطحش پایین‌تر رفته و حاشیه‌ای نمکی اما سمی و آغشته به سموم دفع آفات و کودهای شیمیایی و فاضلاب‌های صنعتی برجای مانده که با هر باد، بخشی از این ترکیب سمی به هوا برخاسته و بعداً یا بر روی زمین‌ها و شهرهای اطراف فرو می‌نشیند و یا به ریه مردمان حاشیه و شهرهای دور و نزدیک از دریاچه فرو می‌رود.
اگر شیخ اجل سعدی زنده بود، بخشی از دیباچه گلستان را به این شکل تغییر می‌داد و می‌گفت: «هر نفسی که در اطراف دریاچه ارومیه فرو می‌رود، مضر حیات و است وچون بر می‌آید، مخرب ذات، پس در هر نفسی، دو نغمت موجود است و بر هر نغمتی، حق بیمه‌ای واجب».
سدسازی بی‌رویه و بی‌منطق کار دست سرزمین ما داده است، نه خود سدها. سد به خودی خود، یک سازه بزرگ برای مهار سیلاب و تنظیم خروجی آب است، اما ذخیره‌گاه دائمی آب نیست.
نگاه مسئولان جمهوری اسلامی به این سازه‌های عظیم، اول برای گرفتن عکس یادگاری در کنار این بناهای فتوژنیک است و دوم، راضی کردن رای دهندگان و سوم، توجیه چند منظوره بودن آنها است، چرا که لابد می‌توان از آب، کره هم گرفت. وزارت نیرو، اهمیت زیادی به برق نیروگاه‌های هیدروالکتریکی می‌دهد، اما در روزگاری که همه می‌دانند که از آفتاب و باد هم می‌توان برق گرفت، باید اندکی توجیه مسئولان وزارت نیرو را غیرمسئولانه دانست.
سدسازی‌های ۳۰ سال اخیر، بسیاری از رودخانه‌ها و اکوسیستم‌ها و آبخوان‌ها را کشته است. مناطق خشک و نیمه‌خشک حاشیه بیابان از خیلی از رودخانه‌های بزرگ و کوچک ارتزاق می‌کردند. بررسی کنید چه بر سر جازموریان آمده است؟ آیا سد جیرفت هوشمندانه‌ترین برنامه برای بهره‌برداری از آب هلیل‌رود بود؟ ساخت سد دلیجان چه بر سر قم‌رود آورد و جانوران منطقه؟ ساخت سد ملاصدرا چه بر سر رود کُر آورد و دریاچه بختگان و تالاب‌های دیگر؟ دریاچه ارومیه که بهترین شاهد بر نحوه کشتن یک دریاچه از طریق ساخت سدهای بزرگ و کوچک بر رودخانه‌ها است.
اما سیاست خطرناک دیگر وزارت نیرو و دزدان سر گردنه آب مملکت، انتقال آب بین حوضه‌ای و سلب حق‌آبه رودخانه‌ها است. وقتی آب از سرشاخه کارون دزدیده شده و به زاینده‌رود می‌ریزد و بعد دزدانی دیگر از آن می‌دزدند و به یزد می‌برند، با شاه‌دزدانی مواجه هستیم که هیچ مسئولیتی در قبال کارهای خود نمی‌پذیرند.
وقتی اسحاق جهانگیری هنوز به دنبال دزدیدن آب کارون و رساندنش به رفسنجان است تا روح هاشمی رفسنجانی را شاد کند و باغ‌های پسته را نجات دهد، به این نمی‌اندیشد که بردن سهم کارون به کرمان، چه بلایی بر سر مردمان و جانداران خوزستان و چهارمحال و بختیاری می‌آورد!
توسعه ناپایدار در کشور ما، به ویژه با آغاز دوران سازندگی، آسیب‌های بزرگی به منابع آب وارد کرده است. قرارگیری کارخانه‌های بزرگ آب‌بّر در وسط فلات و نه کنار دریا، از جمله کارخانه‌های تولید فولاد، سهم آب مردم و طبیعت را دزدیده است. صنعت، با آنکه سهم کمتری از آب کشور برده، اما مشکلات بزرگی برای مردمان مناطق خشک کشور ایجاد کرده است. جالب آنکه انتقال آب از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر به بهانه تامین آب شرب انجام می‌گیرد، اما در نهایت برای مصارف صنعتی و غیر شرب است.
می‌توان ساعت‌ها نوشت و مثال‌هایی زد که بی‌کیاستی مسئولان جمهوری اسلامی در حوزه آب را به نمایش می‌گذارد، اما مساله مهم‌تر، دیدن آثار این بی‌کیاستی‌ها است که امروزه مردمان استان‌های خوزستان، بوشهر، فارس، چهار محال و بختیاری، آذربایجان غربی و شرقی، اصفهان، سیستان و بلوچستان، خراسان جنوبی، استان مرکزی و به عبارتی همه ایران را دچار مشکل کرده است.
جمهوری اسلامی با روش‌های نامعقول که امضای ده‌ها کارشناس منفعت‌طلب را هم پای خود دارد، هم به منابع آب آسیب وارد کرده است و هم به ثبات و پایداری کشور. کاهش سهم آب شهروندان و بی‌آبی در هنگامه تابستان، زندگی را سخت‌تر کرده و مردمانی که بی‌آب می‌شوند، دیگر چیزی برای از دست دادن نخواهند داشت، حتی طبقه متوسط نسبتاً تقلبی فربه شده از عهد سازندگی که برای حفظ منافع خود حاضر به تکان خوردن نبوده است هم، وقتی آب نباشد، آفتابه‌اش خالی خواهد ماند و مجبور خواهد شد تکانی به خود بدهد.
به عقیده نگارنده، اگر مردم بر نحوه مدیریت منابع آب نظارتی مسئولانه کرده بودند، وضع ما این نبود. اگر مردم از مسئولان حساب پس کشیده بودند و رای خود را مانند چک سفید در اختیار حاکمیت قرار نداده بودند، نابود کردن منابع آب به این سادگی‌ها انجام نمی‌شد. اگر کارشناسان حقوق‌بگیر، بر پایه مسئولیت ملی خود در قبال پروژه‌ها عمل کرده بودند، بسیاری از این سدها و پروژه‌های بزرگ، اجرا نشده بودند.
در نظر بگیرید که به مدت ۳۵ قرن، ایرانیان با روش‌هایی به ظاهر ساده اما بر پایه قناعت و حفظ آب، منابع آب زیرزمینی را به نسل‌های امروزی سپردند، اما نسل‌های امروزی چه کردند؟ برداشت بیش از ۸۵٪ منابع آب زیرزمینی و ایجاد شرایطی خطرناک برای ایرانیان آینده.
گناه فقط از دولت و حکومت نیست. اگر این حکومت به وظیفه خود برای گسترش دانایی و مسئولیت به درستی عمل نکرده، مسئولیت دانایان و روشنفکران و روزنامه‌نگاران چه بوده؟ مسئولیت مردم برای مطالعه چیست؟ چه بخشی از روزنامه‌نگاران شاغل در کشور از دهه‌های پیش به سیاست‌های وزارت نیرو و “مافیای آب” پرداخته‌اند؟ کدامین روشنفکر ایرانی به فکر روشن کردن ذهن مردم در قبال زندگی خودشان بوده است؟
وقتی آب نباشد، آبادانی و آبادی معنایی ندارد، و با از بین رفتن منابع آب، بی‌آبی و بیابانی شدن آغاز می‌شود. گرفتن سهم آب مردمان، نقض حقوق بشر است. بدون آب نمی‌توان حرف از حقوق انسان‌ها و دموکراسی و توسعه زد. بدون آب، کسی زنده نمی‌ماند که بتواند در باره آینده سرزمین بیندیشد.
وقتی در خرداد ۱۳۸۰ به سید محمد خاتمی در ساختمان ریاست جمهوری توضیح می‌دادم که سیاست‌های آبی وزارت نیرو چه آسیب‌هایی به کشور وارد کرده و می‌کند، احتمالاً به ریش من می‌خندید، اما امروز که آثار بی‌توجهی او و وزارت نیروی دوران او و قبل و بعدش را می‌بینم، نمی‌توانم لبخند بزنم. من معجزه نکرده بودم و فقط بر اساس آن سیاست‌ها پیش‌بینی کردم که کشور دچار مشکلات بزرگی خواهد شد، اما گویی بسیاری در خواب بودند و تحمل آن پیش‌بینی‌ها را نداشتند، چون مانع انتشار یادداشت‌هایم در حوزه آب شدند.
باورش شاید سخت باشد، اما نوشتن در مورد آب از سوی اصلاح‌طلبان تحمل نمی‌شد. بدی روزنامه‌های “زنجیره‌ای” هم این بود که مدیران این رسانه‌ها در نهایت سیاست‌های یکسانی را دنبال می‌کردند. وقتی کسی به من از آزادی بیان در روزگار خاتمی می‌گوید، اندکی تامل می‌کنم، چون حدس می‌زنم بر اساس ظاهر ماجرا به مساله می‌نگرد و خبر از فشارها و سانسورهای پنهانی ندارد.
وقتی آب نباشد، زندگی نیست. بخش بزرگی از بدن ما را آب تشکیل داده و مجبوریم از آب برای تداوم زندگی استفاده کنیم. سلب حق بهره‌مندی از آب مناسب، سلب حق زندگی است. اگر حکومتی با منابع آب متعلق به مردم و طبیعت بد رفتار کند، حق زندگی آنها را گرفته است. اگر همین فردا، آب لوله‌کشی مردم تهران قطع شود، حتی بچه پولدارهای شمال تهران که عکس‌های استخر پارتی‌های خود را در شبکه‌های خودشان می‌گذارند، یاد مردم تشنه جنوب خواهند افتاد و به این فکر می‌افتند که کجای کار عیب دارد.
با این وضعیت، و بر پایه پژوهش‌های انجام گرفته در مورد از بین رفتن منابع آب، می‌توان به راحتی پیش‌بینی کرد که اگر حکومت جمهوری اسلامی همچنان و برپایه سیاست‌هایش در حوزه‌های آب و کشاورزی پا برجا بماند، کشور از درون به بدترین وضعی فرو خواهد ریخت. فروپاشی کشور، به نفع هیچ‌کس نیست، پس حداقل باید امیدوار بود که مردم ایران، با حساسیت بیشتری به مساله آب توجه و کشور را برای آیندگان حفظ کنند. و البته این را باید درک کرده باشند که حفظ ایران‌زمین با “حفظ نظام” فرق می‌کند.

سدسازی‌های بی‌رویه مشکل كم‌آبی را در ایران تشدید کرده است

راه حل چیست؟
اینکه بگوییم هیچ راه حلی وجود ندارد، تنها بی‌اطلاعی و ناامیدی مطلق ما را می‌رساند، اما مشکل آنجا است که چگونه در ساختار معیوب فعلی می‌توان مشکل را حل کرد؟
طبیعتاً نمی‌توان انتظار داشت که با مدیران فعلی که تا حد زیادی یا عامل ایجاد بحران بوده‌اند و یا در مقابل بحران‌سازها سکوت کرده‌اند به جنگ مشکل برویم. همچنین هزاران کارشناسی که به جای توجه عمیق به مساله، تنها نگران منافع خود بوده‌اند و نیازی به بهبود شرایط برای مردم ندیده‌اند، فاقد صلاحیت لازم برای مدیریت خواهند بود.
مهم‌ترین مساله، عدم تکرار روش‌های غلطی است که ما را به این نقطه و مهار بحران رسانده است. باید یاد بگیریم که نحوه مصرف آب باید تغییر کند و باید جلو هدر رفتن آب را تا حد ممکن بگیریم.
هم‌زمان، باید به فکر اعمال روش‌هایی سازگار با اقلیم و محیط زیست برای جمع‌آوری و انبار کردن آب باشیم. بزرگ‌ترین و بهترین ذخیره‌گاه آب، فضای خالی میان آبرفت‌ها در مخروط‌های افکنه و دشت‌ها است. گستره وسیع و عمق زیاد این آبرفت‌ها(تقریبا یک چهارم مساحت کشور) امکان ذخیره بخش بزرگی از سیلاب‌های فصلی را در سراسر کشور، به ویژه جاهایی که امکان ساخت نیست فراهم می‌کند.
از طرف دیگر، قوانین آب ایران گرچه پیشرفته به‌نظر می‌آید، اما نظارتی بر اجرای‌شان وجود ندارد. اگر بتوان مثل اسرائیل یک نهاد بالادستی را مسئول ماجرا کرد و مردم به اهمیت وجودی‌اش پی ببرند، بخش بزرگی از مشکل در آینده حل خواهد شد. همچنین نظارت مردمی و نهادهای مردم‌نهاد را باید پاس داشت و مرتکبان جرائم آبی را با سخت‌گیری بیش از پیش به دادگاه‌ها و مراجع قضایی معرفی کرد.
همچنین، با آموزش از دوران کودکستان، اهمیت آب را به آینده فرزندان ایران‌زمین یادآور شد و به آنها آموخت که می‌توان آب را هدر نداد و با تصفیه آب حاصل از شست‌وشو بخشی از مشکلات و نیازهای آبی را حل کرد. بازچرخانی آب باید وارد فرهنگ عمومی بشود.
با این همه، واقعیت وجودی رژیم فعلی و بی‌توجهی ساختار موجود به منابع طبیعی و توسعه پایدار، جای امیدواری چندانی باقی نمی‌گذارد. تنها می‌توان امیدوار بود که مردمی که قربانی بی‌کیاستی حاکمان شده‌اند، وقتی اختیار کشور را به دست بگیرند، با نگاه جدیدی به داد منابع طبیعی برسند و مانع ویرانی بیش از پیش ایران شوند.