چپ بر ضد دست راستی ها

 

کامبیز باسطوت  :

ترجمه زیر آخرین قسمت بخش نهم کتاب جان استمپل بنام “در داخل انقلاب ایران” برگهای 192تا 194 است او معاون رئیس بخش سیاسی سفارت آمریکا بود و در نخستین بار اشغال سفارت در آنجا نبود و در بار دوم اشغال در ایران نبود. عنوان این قسمت “چپ برضد دست راستی ها” است  لیکن این عنوان با ویژگی های بخشهای سیاسی ایران در آن زمان وحتی در حال حاظر درست نیست. عنوان مناسب  جنگ بین کمونیست ها و اسلام سیاسی است که در این مرحله مجاهدین هستند و در واقع برای پاسداری از خمینی میجنگند. در سراسر این کتاب خواننده شاهد اتحاد های موقتی و غیر استراتژیک نیروهای سیاسی است که در مجموع بنفع خمینی و حزب الله است. و در نهایت بخش های مختلف نیروهای سیاسی اسلامی و سکولار در تحکیم حکومت اسلامی نقش خود را هرچند بطور موقت لیکن تعین کننده بازی مینمایند.

 

اشغال مجموعه سفارت آمریکا بوسیله چریک های فدائیان خلق همچنین نشانه ای زد به یک چرخش با اهمیت که سیاست های پس از انقلاب را نمایان نمود. اقدام فدائیان خلق در این اشغال و تلاش یزدی برای بیرون آوردن شورشیان اولین برخورد آشکار بین چپ و مجاهدین بود. اینکه آیا این برخورد ماشه یک جنگ  داخلی کوچک را  برای چهار روز که بدنبالش آمد کشید یا آغاز محض شلیکی بود که در 25 بهمن1357 شروع شد و آغازی برای درگیری چپ و راست شد. پس از حمله به سفارت آمریکا فدائیان و مجاهدین برای تسلط بر شهر تهران برای چهار شب با هم میجنگیدن. عصر 25 بهمن  وقتیکه رادیو تلویزیون ملی ایران و فرستده های آن در شمال تهران در ساعت 10 شب زیر حمله واحدهای فدائیان قرار گرفت نبرد آغاز شد. فراخوان دستپاچه کارکنان پشتیبان جنبش اسلامی در رادیو وتلویزیون که ایستگاه را در اختیار داشتند برای آنها از سراسر شهر کمک آورد. حمله دفع شد اما واحد های مجاهدین و فدائیان هر دو در آن شب خانه به خانه در جستجوی یکدیگر و تیراندازی بهم دیگربودند. صدای تیراندازی تا بامداد 26 بهمن به گوش میرسید اما با روشنائی روز مخالفان فدائیان هنوز اختیار شهر را در دست داشتند. عصر روز بعد و دو شب دیگر تیراندازی دوباره تا شب میشد آغاز میشد. کارکنان سفارتخانه که دیگر زندانی نبودند اما از ترس اینکه در میان تیراندازی در اطراف زمین سفارت گیر بیافتند بی سر وصدا بودند. اگرچه بخشی از تیراندازی ها از اقدام برای جارو کردن برضد مقاومت  پشتیبانان پراکنده شاه بود لیکن بیشتر آنها در گرد درگیری مستقیم بین دو بخش انقلابی مخالف یکدیگر بود.

دولت بازرگان این جنگ را نسبت داد به مقاومت مامورین پیشین ساوک ونیروهای بشدت طرفدار و وفادار به شاه. اگرچه وحشت از ضد انقلاب بشدت باقی مانده بود، با 25 بهمن مجاهدین و فدائیان یکدیکر را هما نقدر رقیب میدیدند که خود را متحد میدیدند. جنبش اسلامی و بازرگان هر دو از ظاهر شدن نبودن همکاری مایوس شده بودند

  و احساس میکردند که به انها خیانت شده است. تلاشی وجود داشت تا جدائی بین دو بخش ترمیم بشود و آتش بسی ترتیب داده شود اما آنها تنها بطور جزئی موفقیت آمیز بود. این قابل ملاحظه است که با وجود بی نظمی  همگانی و تعداد فراوان اسلحه در دست مردمی که بدون آموزش دیدن و هیچگونه مسئولیت پذیری از خشونت سازمان یافته در سطح گسترده اجتناب میکردند. جنگ بین دو گروه دربامداد 28 بهمن تمام شد. تنش کمتر پدیدار شد چون هر وقت و هرجا فدائیان با زور خواستند مجاهدین و دسته های دیگر اسلامی را به مبارزه بطلبند بشدت سرکوب شدند. البته از جهت فدائیان این یک تصمیم آگاهانه بود تا از جنگی که آنها را تحلیل میبرد کنار بکشند. 

در رابطه با دکترین مارکسیست، فدائیان به مجاهدین حمله کردند برای اینکه کوشش میکردند تا حرکت انقلاب را بسوی چپ نگهدارند. در روز حمله به سفارت سخنگوی فدائیان در گردهمائی در دانشگاه تهران درخواست کرد تا یک  دولت رادیکال مردمی ایجاد شود با یک ارتش مردمی حقیقی. اقدام برای گرفتن رادیو تلویزیون ملی و دانشگاه با دکترینش  همسو بود “انقلاب در یک انقلاب.” 

لیکن فدائیان در این مبارزه برای کنترل تهران بین 25 تا 28 بهمن شکست خوردند. و در این جریان ساختار تشکیلاتیش بشدت آسیب دید. تمام کادرهای بعضی از هسته هایش کشته شدند و یا گروه برای امنیت خودش پراکنده  شد. فدائیان چند ماه آینده را صرف ساختن دوباره تشکیلات خود کردند. چنانچه آنچنان بی پروا نبودند، در اواخر بهار دست چپی ها برای حمله به رهبری اسلامی در موقعیت قویتری بودند. در آن زمان گروه های دیگر در اتحاد انقلابی مانند جبهه ملی، جبهه ملی دمکراتیک، و رهبران میانه رو مذهبی ناراضی شده بودند. 

حمله به سفارت امریکا نشان میدهد اتحاد فدائیان و مجاهدین تا چه اندازه محدود بود بجز ترس مشترک از امکان برگشتن شاه و شک مشترک آنها به تمایلات آمریکا. همچنین نشان میدهد چقدر دولت موقت بعد از در اختیار گرفتن دولت انقلابی به نیروهای مجاهدین برای نگهداشتن توان ورزی خود متکی بود. برای سرنگون کردن شاه گروه های درمانده برای خواست مشترک باهم متحد شدند. لیکن پس از پیروزی ماه عسل آنها بیشتر از سه روز دوام نیاورد.         

5 فروردین 1399