کارنامه حکمرانی آیت‌الله خمینی

محمد حیدری

زندگی و عقاید و تاثیر اعمال آیت الله خمینی بر ایران را می توان از زوایای مختلف مورد کند و کاو قرار داد. از دوران پیش از انقلاب، تا دوران حکمرانی و پیامدهای نظام جمهوری اسلامی که از نظریه ولایت فقیه او برساخته شد. محمد حیدری، روزنامه نگار در سه مقاله که در “صفحه ناظران می گویند” منتشر می شود از وجوه مختلفی، کارنامه روح الله خمینی را تحلیل کرده است. به نوشته حیدری آنچه که جمهوری اسلامی با آن مواجه شد، بیش از هرچیز، به دلیل وجود هسته بحرانی خودکامگی در نظریه ولایت فقیه بود. به زعم او حکومتی که از این نظریه برآمد به یک “استبداد دینی” کامل تبدیل شد. حکومتی که پیامد آن فساد و بی قانونی برای ایران بود.
خمینیImage copyright.Image captionآیت‌الله خمینی که تکلیف الهی خود را “حفظ قدرت مقدس” می‌دانست، از هیچ اقدامی برای ادای آن تکلیف فروگذار نکرد و حتی اصول ابتدایی فقه سنتی مبتنی بر “احتياط در دماء، فروج، اعراض و اموال” را نادیده گرفت. حتی بالاتر از آن، او آشکارا اعلام کرد که حکومت می‌تواند احکام اولیه اسلام را تعطیل کند.آیت الله ‌خمینی، در طول دوران حکمرانی‌اش، مسیر کامل خروج از دستگاه نظری باطنی‌گرای تشیع را طی ‌کرد. این خروج، هم به‌دلیل نتایج نظری عدول نهایی او از این دستگاه و هم به علت نتایج عملی آن و هزینه‌های هنگفتی که بر “جان و مال و آبروی” مردم وارد کرد، مهم است. آیت‌الله خمینی که تکلیف الهی خود را “حفظ قدرت مقدس” می‌دانست، از هیچ اقدامی برای ادای آن تکلیف فروگذار نکرد و حتی اصول ابتدایی فقه سنتی مبتنی بر “احتياط در دماء، فروج، اعراض و اموال” را نادیده گرفت. حتی بالاتر از آن، او آشکارا اعلام کرد که حکومت می‌تواند احکام اولیه اسلام را تعطیل کند. در چنین وضعیتی بود که کارنامه حکمرانی استبدادی آیت‌الله خمینی، هم در زمینه عدالت‌ورزی و هم از جهت کارآمدی به شکست کامل انجامید.

به نظر می‌رسد که این نتایج را تنها نمی‌توان به اشتباهات یا خصوصیات اخلاقی حکمران و متحدان او فرو کاست، اگر چه این خصوصیات نیز در عمیق‌تر شدن استبداد و جور، اثرگذار بود. اما آنچه که جمهوری اسلامی ایران با آن مواجه شد، بیش از هرچیز، به دلیل وجود هسته بحرانی خودکامگی در نظریه ولایت فقیه بود و با چنین بحرانی، شاید اگر دیگری هم در آن جایگاه می‌نشست، همین نتایج به بار می‌آمد. به همین دلیل، با مرگ بنیانگذار جمهوری اسلامی، نه تنها از وجه استبدادی یا ستمگری و ناکارآمدی حکومت، کاسته نشد، بلکه ابعاد تازه‌تری نیز یافت.

آیت‌الله خمینی با ادعای ولایت مطلقه برای فقیه حاکم، در واقع خود را در جایگاهی فرادست و مقدس نشاند که بجز مریدان و سرسپردگان، دیگران باید به حاشیه رانده می‌شدند و معترضان نیز خون‌شان مباح می‌شد. این فرایند، نتیجه عملی فرضیه‌ای بود که حاکم را دارای همان “ولایت رسول‌الله و ائمه اطهار” و حتی فراتر از آن، دارای “ولایت الهی” می‌دانست و در نتیجه تنها کسانی لیاقت استفاده از مواهب ولایت را می‌یافتند که سرسپرده آن باشند.

در نهایت، استبدادی جدید ظهور کرد و همه کسانی که با “ولی مستبد” اختلاف داشتند، کنار گذاشته شدند. ابتدا متخصصان و صاحبان اندیشه مستقل طرد شدند و در مرحله بعد سرسپردگانی که حاضر به تسلیم مطلق بودند، گرد هم آمدند. مهدی بازرگان زمانی این سیر قهقرایی را به تغییر شعار “همه با هم” به شعار “همه با من” تعبیر کرده بود. این فرایند از یک طرف منجر به ناکارآمدی حکومت استبداد شد و از سوی دیگر، معترضانی را که در برابر “ولایت” قرار داشتند، از حق حیات نیز محروم کرده و زمینه بازگشت جور را فراهم نمود. نتیجه و پیامد چنین حکومتی هم ناکارآمدی آن بود.

مقاله اول: کارنامه خمینی، فصل استبداد

مقاله دوم : کارنامه خمینی، فصل جور

مقاله سوم،کارنامه خمینی، فصل ناکارآمدی