کشتار، کشتار است، چه در لاس وگاس و چه در ایران

پ. مهرکوهی :

کشتاری که “استفن پَدوک”، یک مرد آمریکایی ی 65 ساله، یک شنبه شب در لاس و گاس به راه انداخت تا اینجا جان ِ شست (شصت) تن را گرفته و پانسد زخمی به جا گذاشته. کسی چه می داند شاید او هم در ذهن آشفته و پریشان خویش در پی ی بازگرداندن شکوه آمریکایی به آمریکا بود! ترامپ ِ تنشگرا به شیوه ی خود و آن دیوانه هم به شیوه ی خود. زنگوله ی شکوه آمریکایی همیشه، همه جا، در هر گوشه ی جهان و در سراسر تاریخ این کشور به قیمت جان آدم های بسیاری به سدا در آمده است.
خونخوارها و آدمکش ها می آیند و می روند. اندک شماری از آدمکشانی که در قدرت نیستند، کسانی مانند این پَدوک، زود مُهر ننگ را بر پیشانی ی خود می کوبند و رسوا می روند. ولی بسیاری از نامردمان آدمکش که بر تخت های قدرت نشسته اند و هزاران، هزار می کشند تنها با گذشت زمان بی آبرو می گردند. حکم تاریخ هیچ کشتاری توجیه نمی کند.
نه تنها آدمکشان، که رژیم ها هم می آیند و می روند، با همه ی رنج ها و زیانهایی که به جا می گذارند. تیمور و چنگیز و نیز نیاکان این آدمخوارانی که سرزمین ما را امروزه در چنگ دارند، آمدند و رفتند ولی ایران ماند. ماندن و مانده گاری درس زنده گی است. مردمان می مانند و هیچ کشتاری نه از این گونه ای که “استفن پَدوک” به راه انداخت و نه از آن گونه که دولت آمریکا در ویتنام و شماردیگری از کشورها به پا کرد توانسته مردمی را برای همیشه به خاک کشد. پس همواره این پرسش می ماند که: آخر کشتن چرا؟
در هر کُشتنی هدف نابود کردن نقشی است که انسان ها از خود به یادگار گذاشته اند، چه خوب، چه بد. ولی مگر تلاش در راه زدودن یادهای شوم کشتارها، از هر گونه اش، کارگر خواهد افتاد، اگر قربانیان اراده به ماندن کرده باشند؟ مگر از آدم کشی چیزی بیش از یادی شوم به جای می ماند؟ مگر می توان قربانیان خشونت را از زیستن باز داشت، آنگاه که تن به زانو زدن نداده باشند؟
اگر کشتارهای دهشتناکی که سفید پوستان از مردم بومی ی آمریکا کردند را برای دمی به فراموش بسپاریم، آنچه استفن پَدوک در لاس وگاس کرد، کشتاری بود بی نمونه در تاریخ آمریکا.
ولی در این سوی جهان، در سر زمین ما از این نمونه ها و هزاران بدترش را بسیار روی داده و مردم ما شاید بیش از هر مردمی داغ زخم های پیاپی ی خشونت تبه کاران تاریخ را برتن خود حس کرده باشند، از گذشته تا امروز.
تاریخ ما از جمهوری ی اسلامی ایران بیدادهایش، کشتارهای سال های 60 را به یاد خواهد داشت، و به یاد تاریخ ما اعدام های بهترین فرزندان ایران زمین در تابستان 67 نقشی نازدودنی بسته است.
آرزوست که این ویران شدن جان های بسیار در لاس وگاس، جرقه ی یک آگاهی ی نو و انسانمدار را در آمریکا زند تا این خون های ریخته شده به نیستی نرود.
و آرزوست که در سرزمین ما هم تن های بیدار و آزاده، فرزندان راستین تاریخ، فرهنگ کهن و هنر ایران، برزاده گان کوروش هخامنشی بتوانند پیوند کشتارهای سال 60 را با کشتار ایرانیان به هنگام چیره گی تازیان بر سر زمینمان را دریابند. سرانجام روزی در همه جای این جهان باید به کشتن نه گفت.
آرزوست که آمریکایی ها از کشتار لاس وگاس درسی خواهند آموخت و به اسلحه نه خواهند گفت، وگرنه بازهم آزادی ی آمریکایی بی تفنگ نمی شود و باز این آش و این کاسه.
و ما ایرانیان نیز نباید از یاد نبریم که روزهای شومی این چنین درتاریخ ما هم بوده است. به آن برادر و خواهرمان بیاندیشیم که از خون های پاکشان آسیاب ها به گردش درآوردند. و بر ما است اراده به جاویدان ساختن ِ یاد آنچه در همه ی هزار و چهار سد گذشته بر ما رفته است تا دچار فراموشی نشویم. بر ما است رودی شویم از آکاهی تا روزی که دریا گردیم.
رود خروشان ِ خِردم آرزوست!
این کس که یک شنبه شب گروهی را به خاک و خون کشید دیوانه ای بود تشنه ی قدرت، قدرتی که نداشت. همه ی آن کسان هم که در سراسر تاریخ شهرها را بسوختند، خانه ها را بر سر مردمی بیگناه ویران کردند و دختران و زنان بازنده گان جنگ ها را برای شادی خدای خویش به غنیمت جنگی بردند شیفته گان قدرت بودند. اگر “بودا” گفته بود که سکوت قدرت است، امروز زمان آن است که بگوییم قدرت در عشق به انسان و هستی است.

دووم و سووم اکتبر