گذشته، سرزمین غریبی است- پیش‌زمینه‌های حضور مجاهدین در عراق

همنشین بهار :

آوردن گذشته به اکنون، و داوری با معیارهای حال، آن را ازخودبیگانه می‌کند.
گذشته، یک کشور خارجی است که در آن افراد طور دیگری عمل می‌کنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«گذشته دنیای دیگری است» – برای نخستین‌بار توسط ل.پ.هارتلی l.p.Hartly داستان‌نویس انگلیسی
در رُمان The Go-Between (واسطه) بصورت زیر به کار رفته‌است:
The past is a foreign country; they do things differently there. 
دیوید لونتال David Lowenthal نیز کتابی به همین نام نوشته‌ و به تاثیرات متقابل گذشته و آینده اشاره کرده‌است. 

۲۷ فروردین سال ۵۹ سازمان مجاهدین ضمن اعلامیه‌ای صدام را فتنه‌گر و نوکر مرتجع آمریکا در منطقه نامید و نوشت: «مسؤولین عراقی باید پذیرفته باشند که نه می‌توان به‌هیچ قیمتی محاهدین خلق ایران را خرید و نه آنها را بازیچه معاملات سیاسی قرار داد…»
بعدها اما، اوضاع رنگ دیگری به خود گرفت و ۱۷ خرداد سال ۶۵، مسعود رجوی و مسؤولین مجاهدین از پاریس رهسپار عراق شدند و باقی قضایا…
بگذریم که از خیلی جلوتر، مجاهدین در عراق حضور و فعالیت داشتند.
۱۷ خرداد سال ۱۳۶۵ که مسعود رجوی پاریس را به مقصد عراق ترک کرد مثل خروح وی از ایران در تابستان سال ۶۰، در تبلیغات سازمان صحبت از عزیمت تاریخ‌ساز شد. عزیمت تاریخ‌ساز به جوار خاک میهن.
انگار «بغداد و حومه»، جوار خاک میهن بود! بغداد حتی نوار مرزی هم نبود و می‌توانستند روی نکاتی مثل ضرورت پشت جبهه، فعال‌کردن و وارد‌شدن در تعادل قوای استراتژیکی منطقه و…از این قبیل، انگشت بگذارند. نه تعابیری چون جوار خاک میهن که واقعی نبود. مسعود رجوی طی مصاحبه‌ای که آقای دکتر هزارخانی سال ۶۶ با وی داشت و در ماهنامه شورا شماره ۳۲ درج شده، گفت خمینی مسیر تهران بغداد پاریس را رفت، [خواهید دید که] ما مسیر معکوسش را می‌رویم!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
اقامت در عراق طول بِکشد، می‌سوزیم! 
پیش از خرداد ۶۵، مریم رجوی و تعدادی دیگر، به بغداد رسیده بودند و قبل از آنها یکی از زندانیان زمان شاه، احمد افشار(فرزاد =مترجم سازمان در دیدار با مسئولین عراقی) آنجا بود و تا حدودی راه هموار شده بود. اضافه کنم که رهبری سازمان در آغاز، معتقد به حضور طولانی مدت در عراق نبود و آنرا به زیان جنبش می‌دانست و به صراحت گفته شد چنانچه اقامت در آنجا طول بکشد بدون تردید می‌سوزیم. لابد در این توهم بودند که با حضور کوتاه مدت می‌‌توان قال قضیه را کَند و رژیم را کَلّه‌پا کرد و انداخت!

برگردیم عقب‌تر
با سرکوب رژیم بعد از سی خرداد ۶۰ و حمله به پایگاه‌های مجاهدین که اوجش ۱۹ بهمن آن سال بود، و با ضربات ۱۲ اردیبهشت و ۱۰ مرداد سال ۶۱، آخرین پایگاه‌های سازمان در تهران از دست رفت.
اگر فرض کنیم بعد از آن بگیر و ببندها، حضورشان در عراق اجتناب‌ناپذیر بود لزوماً به این معنی نیست که درفشی در دست صدام می‌شدند. البته امثال رضا عطار پور(حسین‌زاده) از نخبه‌های اطلاعاتی ساواک، همچنین اسدالله لاجوردی و اعوان و انصارش، به آنان اتهام وابستگی به عراق را زده‌اند. این وسط، تبلیغات حکومتی و نیز برخی ابهامات، مثل این یا آن نشست مسعود رجوی و…با مقامات رژیم بعثی از جمله با طاهر جلیل حبوش و صابر الدوری… و نیز فیلم‌هایی که در آن پول و اطلاعات رد و بدل می‌شود و در یوتیوب موجود است، تاثیرات منفی خودش را گذاشته‌است. بویژه وقتی امثال حبوش، علی‌رغم همه تعریفها و تعارفها با طرف مقابل، مثل گماشته برخورد نموده و سفارش این یا آن عملیات(ترور) را صادر می‌فرمایند! و افسران استخبارات عراق، در مورد بمباران محله گیشا و پُل سومار و پُل رودخانه بهمنشیر، از عباس داوری(برادر رحمان)، اطلاعات می‌گیرند! متاسفانه آنچه نوشتم شایعه رژیم و اضداد مجاهدین نیست.

ادامه مطلب در اینجا