اخلاقيات از نظر من ( قسمت ششم)

مژگان پورمحسن :

یکی دیگر از ارزشهايی که تا پیش از قدرت گیری آخوندها در میان ما ایرانیان جداً مطرح بود و من شخصاً به این اصل اخلاقی افتخار می کردم قابل اعتماد بودن انسان ایرانی بود.
از آنجا يیکه اعراب مردمانی بدوی بودند اعتماد رایج میان آنها یا اعتماد قبیله ای بود یا بر اساس قرارداد بسته شده میان قبایل. محمد پیامبر اسلام این اصل قبیله ای منجمله در قبیلهٔ خودش ـ قریش ـ را نقض کرد و بجای آن فرم جدیدی بنام اعتماد مسلمان به مسلمان را طرح کرد زیرا بدون اعتماد متقابل حتی ارتباط دو نفر با هم مشگل است چه برسد به اینکه کسی آرزو و هدفِ تشکیلِ امتی بین المللی داشته باشد. ظاهراً هر کس شهادتین می گفته و اعلامِ باور داشتن به یکتايی الله و پیامبری محمد مینموده مسلمان محسوب میشده و عضوی از امت مسلمان و مسلمانان با هم برادرند و بهمدیگر می توانند اعتماد کنند.

البته از آنجاييکه انسان موجودی پیچیده تر از این درک از اوست، از همان آغاز تا هم اکنون، اعتماد برادرانهٔ اسلامی شعاری بیش نبوده.نتیجهٔ اعتماد ساده لوحانهٔ اسلامی ما مردم ایران به روحانیت و نمایندگان الله  و مراجع تقلید و قشرآخوند در سال ۱۳۵۷ نتیجه اش جهنمی شد که آتشِ آن کشور و چندین نسل ما ایرانیان را سوزاند و هنوز هم ادامه دارد. با توجه به اینکه اکثر سی میليون ایرانی در سی و نه ـ چهل سال پیش خمینی را از نزدیک  نمی شناختند پس به کلمات الله و محمد و علی و حق الناس و اسلامی که از دهان آن آخوند ضدبشر نمی افتاد اعتماد برادرانه که هیچ اعتماد پدرانه کردند و نتیجهٔ آنرا در نابودی حرث و نسل مملکت دیدند.
بیخود نیست هر حزب و گروه و سازمان و فردی ـ در همین خارج کشور ـ میخواهد خود را حکومت مستقل و آزادیخواه و مردم دوست آیندهٔ پس از آخوندها  معرفی کند با مشگل بسیار جدی عدم اعتماد ایرانیان حتی همین ۵ـ۶ میلیون هموطن مقیم خارج مواجه میشود. بر عکس سال ۱۳۵۷ اینبار ایرانیان به هیچ ادعايی باور ندارند و باید مدعا را بصورت واقعی مقابل چشمانشان ببینند و از اعتماد کورکورانه خبری نیست.  ضربه ای که اعتماد چشم بستهٔ ما ایرانیان به آخوندها و به بقيهٔ مدعیان سیاسی دراین چهل سال گذشته به حیات و هستی ایران و ایرانی زد عظیم تر از هر ضربهٔ خارجی در گذشته بود. به آب و هوا و کشاورزی و دامپروری نگاه کنید که تنفس مسموم شده و زمین خشک و دامداربه حاشيه نشین تبدیل شده تا وضعیت اطفال و مدارس و سوء تغذيه و فقر و فرزند فروشی و اعتیاد و دزدی و تجاوز و عدم پزشکی رایگان و عدم دسترسی به دارو و درمان برای آنها که پول ندارند تا دانشگاههای الکی و بی استاد و مدارک بی ارزش تا بیکاری چند میلیونی تا نبود اقتصاد و هنر و صنعت و ورشکستگی حتی صنايع بزرگ ملی تا بی آیندگی نسل جوان و هزاران فاجعه و بدبختی دیگر.

حال، بخود بابت آن اعتمادهای کورکورانه انتقاد می کنیم که اگر شناخت و شعور سیاسی لازم را می داشتیم هرگز به « جانشینان الله و محمد» اعتماد که نمی کردیم هیچ بلکه در همان دوران محمد رضا شاه با این مرتجعین تحت هر نام و عنوان مبارزهٔ جدی فکری، اخلاقی و سیاسی هم می کردیم.

بدین ترتیب اگر این چهل سال اخیر همه اش منفی و شکست و سیاهی بوده است اما آموختیم دیگر بهیچ شکل به مدعیان « آرزو فروش» باور نکنیم و دنبالشان راه نیفتیم. یاد گرفتیم که تجارت « خیال و خواب و آرزو» پر سود ترین تجارت است که متأ سفانه خریدارانش  همه چیز خود را، تأکید می کنم همه چیز خود را از دست
می دهند . پس دیگر در رابطه با کشورمان، مردممان و حال و آیندهٔ آن خواب نما نشده و بدنبال ناجی و خورشید
و ماه و جهت مناسب باد نباشیم. یاد بگیریم برسرارزشها قمار نکنیم. ارزش را نباید باخت.

جاوید ایران