رضا مقصدی :
یک کوچه ی خلوت
یک کوچه ی بی انتها، با اندکی باران
یک کوچه ی با حوصله، ما را فراخوانده ست.
برخیزوُ چتر ِ روشنت را- شادمان- بردار!
شاید که از فردای ِ فروردین ، سخن گفتیم.
یا شاید از اردیبهشت ِ “رشت”
با رستخیز ِ آن چمن ، گفتیم.
تا جان ِ ما اینگونه ، سرزنده ست
آن کوچه ، فرخنده ست.