اولین برف

مجید نفیسی :

مادر کنار پنجره ایستاده
و به ریزشِ برف نگاه می‌کند.
این اولین برفی‌ست
که بر خاکِ پدر می‌نشیند.

پتویی سرخ به خود پیچیده
و زانوهایش را به شوفاژ چسبانده.
پالتوی پدر هنوز
گِلِ میخ آویزان است.

شاخه‌ای از درخت خرمالو
زیرِ بارِ برف خم شده.
کاش دست دراز کند
و آن را بتکاند.

مجید نفیسی
سیزدهم ژانویه دوهزار‌و‌هشت