به سبک چنگیزخان مغول پیراهن شرم را دریدند 

شمی صلواتی :

به سبک چنگیزخان مغول
پیراهن شرم را دریدند
 شبانه …… نیزه به دست
در بستر خواب
شوالیه های زمانه ما را ربودند
از اینکه …… آنها!
در جستجوی یک سوال به صدها چرا؟  رسیدند
جوابی که بر مغزمشان  سنگینی می کرد
تبدیل به  باور شد
به همین دلیل ساده!
 پرچم غرور را برگزیدند
 تخم!
 به صدها سپیده و اسماعیل را  در این خاک نهیدند
  تا در پاسخ به صدها سوال!
 گلهای سرمست از عشق برویند
         ٭٭٭
  در طول زندگیم!
این شانس را داشتم
 که با انسانهای بزرگی  آشنا شوم
 انسانهای که با شنیدن نامشان دچار هیجان و شادابی شدم  انسان های که نامش در ذهنم حک شده  است
 انسانهای که خیلی ساده می توانم توصیفشان کنم
انسانهای  که در وجودم  ریشه زدند!
بخشی از فکر و ذهنم شده اند.
سوم ابتدائی بودم با نام و داستانها صمد بهرنگی آشنا شدم
معلمهای بسیار خوبی داشتم
استادانی بزرگ، که شعور انسانی و معرفت جز درسهای مهم شان بود و مرابه دنیای روشنایی هدایت کردند،
وقتی که  در سنندج کارگر شجاع و آگاه  “جمال چراغ ویسی”   را تیرباران کردند
 آن زمان من در کشور عراق سرگردان!
 با امیدهای بر باد رفته،
در یک تند پیچ  زندگی/ پریشان و دچاره آشفتگی فکری شده  بودم /درد ناشی از آن عذابی بود پر درد در وجودم!
هر چند بازگشت به گذشته تلخ است
 گاهاً در وسط راه  توقفی کوتاه و با نگاهی هر چند گذرا
به راه  تی شده در زندگی  ضروری  است  تا در پیچ و خم های زندگی دچار بیراه  نشوید!
 علرغم شرایط بدی که در آن گرفتار شده بودم
 قلبم صمیمانه برای جمال چراغ ویسی می زد
با وجود اینکه هرگز او ندید بودم
شجاعت و ایمانش جز مقدسات حک شده در ذهنم شده بود،
 در آن زمان رسانه ها انحصاری بود
 مثل امروز نبود که ما هم بتوانیم صدای مان را رسانه ای کنیم
چشمهای ترمان را بدیگران نشان دهیم
 یا عاشقانه  از کسی دفاع کنیم
دنیای غم انگیزه و پردردی بود
  انسانهای زیادی همچون باد توفنده/  آمدن و رفتند که در ذهن و بخشی از خاطرات خوب و زیبای  زندگی ما شدند
همچون خورشید گرم  نور امید رابه دلهای ما بخشیدن!
 و ما را در رویاهای  شیرین  غرق کردند،
ٓٓٓ‌            ٭٭٭
هدف از این  مقدمه   نگاهی ست
 به اعتصاب کارگران  هفت تپه که هزاران تپه  شد
 که جهانی را با خود همراه کرد و تاثیرگذار بود.
جهانیکه شوق دل من و شما را  به اوج زیبایی رساند
 زیبایی که از آن اسماعیل بخشی!
 با صلابتی بی نظیر  و  با قامتی استوار پا به میدان گذاشت!
فریادهای  کارگران هفت تپه را به هزار تپه تبدیل کرد
هزار تپه ای که رویاهای ما را از قفس آزاد و دوباره پرواز داد!
 رویایی  زیبایی  ها!
 آنقدر زیبا که
آسمان و زمین هر دو خدای زیبایی و غرور را
به نام سپیده قلیان آفریند
 تا زندگی را برای ما نه تنها جذاب ودوست داشتنی
 بلکه به آن هیجان دادند
 چه روزگار زیبایی!
گرچه ستمگران  در اوج بزدلی
شوالیه های  سرخ  ما را ربودند.
و نمی فهمند  هنوز!
که هر تار موی سپیده توفنده تر از هر گردبادی  که با هزاران  سپبده همراه ست
که شما را آرام  و بی صدا به عمق دریا   می برد
هر لبخند سپیده رعد و برقیست
 که شما را در طغیان چشمه ها با دریای از خشم هزاران دختر و پسر  جوان روبرو می سازد تا در آخرین  تنوره  های  آب  غرق کنند.
آخرین هشدار
تنها سپیده نیست که به شکنجه معترض است
 هزاران سپیده در ایران به وجود خود شما معترض است.
  سپیده این دختر جسور و زیبا  را رها کنید
 سپیده و اسماعیل  را آزاد کنید قبل ازآنکه دیر شود.
موج برابری طلبی همچون رودخانه  آرام بی صدا  در حال عبور است. آنها نماد  ارزشهای انسانیند و انسانیت خورشید  گرم و آتشین است که جان هر ستمکار  را می سوزاند….