رؤیای بازگشت

احمد کریمپور

سراغت از سر جان خواهم آمد

به آغوش تو جانان خواهم آمد.

چه گو یم با تو من هنگام دیدار

بسویت ای وطن چون خواهم آمد

چو گل ریزان شود باغ ودر دشت

کند درنای پیر آهنگ برگشت

پرستو ها بیایند از ره دور

شود وقت گل و هنگام گلگشت

به همراه بهاران خواهم آمد

ز مستی چشم نرگس چون رود خواب

نسیمی زلف سنبل را دهد تاب

بلرزد شاخه‌های بید مجنون 

ز مژگان گل حسرت چکد آب

ز طرف جویباران خواهم آمد

چو برگردند لک لک ها به خانه

زند ُهد هُد بزلف خویش شانه

حواصیل آورد از سوی نیزار

برای جوجه هایش آب و دانه

ز سوی کشتزاران خواهم ]مد

بوقت دی که از خشم زمستان

بلور آجین شود شاخ درختان

نفس از بیم ابر و دود گشتن

شود در سینه‌های گرم پنهان

میان برف و بوران خواهم آمد

چو وقت باده نوشی گردد آغاز

در میخانه را ساقی کند باز

میان کوچه باغی در دل شب

زمست رهگذر برخیزد آواز

به جمع میگساران خواهم آمد

سفر کردم پریشان حال ودل ریش

نگاهم در قفا وپای در پیش

بسوی مرز تنهائی وغربت

بپا رفتم اگر از خانه خویش

بسر روزی شتابان خواهم آمد

زدل چون بانگ آزادی برآری

گروه کرکسان گردد فراری

کن شاهین فرت قصد پرواز

براند لاشه خواران را بخواری

ز طرف مرغزاران خواهم آمد

من و اندوه بود و برگ ریزان

غزالان سیه چشم گریزان

ز دشت زابل و دامان تفتان

اگر رفتم بپایی سست و لرزان

سبکبال و خرامان خواهم آمد

بپا خیزد چو شیر خفته ات باز

شود با آفتاب هم نقش ودمساز

در اوج آسمان نیل گون ات

در آید مرغ آزادی بپرواز

ز سوی بیشه زاران خواهم آمد

نشستم هم چو بوتیمار محزون

کنار ساحل غم با دلی خون

نهادم سر بزیر بال اندوه

که تا چرخ زمان گردددگر گون

بسوی غمگساران خواهم آمد

بر آید کاوه ای چون از دماوند

خروشد خلق از ری تا به الوند

فروریزد بساط ماردوشان

فریدونی نهد در پایشان بند

چو سیل از کوهساران خواهم آمد

تو ایزنای فروغ مهر رخشان

تو ای آیینه پاک درخشان

چو از قید حجاب آزاد گردی

بروی شانه ریزد مویت افشان

چو گیسویت پریشان خواهم آمد

منم آن مرغ نا آرام طو فان

که از موج حوادث برده‌ام جان

نشستم در سکوت تلخ غربت

که این آرامش اید چون به پایان

شبی با باد و توفان خواهم آمد

در آن روزی که این غربت نشینان

زهر سوئی کنند آهنگ ایران

در آغوش تو ای مهد دلیران

برای دادن جان خواهم آمد