شعری که سبب تعطیل شدن روزنامه قانون شد

 خر وصیّت کرد : فرزندم ! بیا و ‌خر نباش

این همه خر بوده ای ، کافی ست ، پس دیگر نباش !

 

یا تلاشت را بکن با پارتی پُستی بگیر !

یا فرار مغزها کن ! توی این کشور نباش !

 

کار کردن مثل خر در شأن ما هرگز نبود !

همتی کن وارثِ این شغل زجرآور نباش !

 

سعی کن یا رانت خواری یا زمین خواری کنی !

هر چه می خواهی بخور اما پی عرعر نباش !

 

آخورت را پُر کن و تنها خودت از آن بخور !

بیخودی دلسوز اسب و قاطر و استر نباش !

 

از مترسک هم نترس ، اصلا به او جفتک بزن !

لیک روی خط قرمزهای گاو نر نباش !

 

کهنه پالانی به تن کن ، حفظ ظاهر کن ولی

در تجمّل از الاغ کدخدا کمتر نباش !

 

گوسفندان را بترسان از جهان آخرت !

باطناً اما خودت هرگز بر این باور نباش !

 

هر چه در دِه یونجه موجود است ، یک ‌شب جمع کن !

صبحش از اینجا برو ، یک لحظه هم اینور نباش !

 

تیز اگر باشی دُمَت را هم نمیگیرد کسی

حال و ‌حولت را بکن ، دلواپس کیفر نباش!