عـید در قفـس!

فرخی يزدی

سوگواران را مجال بازدید و دید نیست

باز گرد ای عید از زندان که ما را عید نیست

 

گفتن لفظ «مبارک باد» طوطی در قفس

شاهد آئینه می داند که جز تقلید نیست

 

عید نوروزی که از بیداد ضحاکی عزاست

هر که شادی می کند از دورهء جمشید نیست

 

سر به زیر پر از آن دارم که دیگر این زمان

با من آن مرغ غزلخوانی که می نالید نیست

 

بی گناهی گر به زندان مُرد با حال تباه

ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست

 

هر چه عریان تر شدم گردید با من گرم تر

هیچ یار مهربانی بهتر از “خورشید” نیست

 

وای بر شهری که در آن مزد مردان درست

از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست