قصیده مبارکه ریدیه

 

اسماعیل وفا یغمائی :

شیخان به مغز ما و شما خوب ریده اند
بر آب و خاک ونار و هوا خوب ریده اند
بنگر به خویش و بنده پس از قرنها ببین
از فرق سر الی نوک پا خوب ریده اند
بر چار سوی و شش جهت از ارض تا سماء
از فرش تا به عرش خدا خوب ریده اند
شیخان نه دست تنها،ریدند ، ای عزیز!
بر مغز ما به همت ما !خوب ریده اند
بسیار شاعران که به همراه عارفان
بر ما به همره فقها خوب ریده اند
صد گله فیلسوف به مفهوم فلسفه
با قدرت و تمام قوا خوب ریده اند
ما جملگی به طول قرون دوستدار شیخ
بودیم و با رضایت ما خوب ریده اند
خوردند مرغ و جوجه ما، را چو هضم شد
برفرق ما زجود و سخا خوب ریده اند
بردند نان مردم و ریدند جای آن
ایران اسیر قحط و غلا، خوب ریده اند
سرکوب و بند و دار بر آمد به لطف دین
بر فرق عدل و داد، نگا! خوب ریده اند
بر منبر دروغ و فریب و دغل به شوق
در گوش ما به ماه عزا خوب ریده اند
کشتند دخت و پور وطن را ولیک ما
غرقه به سوگ کرب و بلا، خوب ریده اند
در شهرها بلوچ و لر و کرد روی دار
ما در عزای شیر خدا! خوب ریده اند
اندر دهان ما چو نهادند نوحه را
همراه گوش نیز ورا خوب ریده اند
گادند قرنها خرد و عقل و معرفت
دادندمان حذر ز زنا خوب ریده اند
گفتند شاه عامل فقر و گدائی است
شه رفت و بر سر فقرا خوب ریده اند
بستند جنده خانه و کشتند جنده ها
با صیغه شد حلال، بگا! خوب ریده اند
چلسال آزگار سواری گرفته اند
از ما بدون چون و چرا! خوب ریده اند
درد بزرگ تاریخ، اسلام بود و شیخ
اما دریغ چون به دوا خوب ریده اند
اسلام درد اصلی ما بوده ای رفیق
ما زآن به جستجوی شفا! خوب ریده اند
«اصلاح جوی دینی» گر نیک بنگری
همشانه با «اصولگرا» خوب ریده اند
گر شاخه ها سه تاست بدان ریشه ها یکی است
با شاخه ها به ریشه ی ما خوب ریده اند
«اسلام انقلابی!!» بنگر به ما و من
با قدرت هزار مگا! خوب ریده اند
آواره، خسته،دشنه ی تهمت به پشت خویش
بر ما بدون شرم وحیا خوب ریده اند
سوداگران خون و جسد را نگاه کن
برخون و رنج و صدق و فدا خوب ریده اند
در پشت سر خطی است ز اجساد ما ببین
زین دور دست تا به کجا خوب ریده اند
در پیش رو افق به کجا ختم میشود؟
تا کاخ دزد اصلی!آهاااا خوب ریده اند
آن یک بنام آل عبا رید و این یکی
گوید منم عدوی عبا، خوب ریده اند
آن یک به غمزه بر سر منبر به ریدن است
این با هزار ناز و ادا، خوب ریده اند
آن یک کنار شیخعلی خوب ریده است
این یک به مجلس وزرا، خوب ریده اند
آن یک گلاب و عطر بمالد به ریش خویش
وین با نقاب مکر و ریا، خوب ریده اند
بنگر به گرد هردو کیانند مجتمع
اصطبلها مدیحه سرا! خوب ریده اند
در فکر تخم خویشند، عالم به تخمشان
زینرو مپرس از چه، چرا ؟خوب ریده اند
ریدند بر هویت ما تانهان شود
ما کیستیم یا ز کجا؟ خوب ریده اند
از کورشیم یا ز محمد ؟ ز بابکیم؟
یا تخمه ی امام رضا ؟ خوب ریده اند
یعقوب لیث را نشناسیم ،لیک ما
قنبر زده! بلال گرا!،خوب ریده اند
بر چنگ و نای شادی و شور طرب ببین
با سوگ و نوحه ی شهدا، خوب ریده اند
از رود ماشکید الی ساحل خزز
بنگر به هر کران و کجا، خوب ریده اند
ریدند تا که بود توان ، عاقبت «وفا»
بر سرنوشت خود ز قضا خوب ریده اند
از فاضلابها بدر آمد جناب شیخ
در فاضلاب گشت فنا! خوب ریده اند
سوم مهرماه نود و هشت