مهوش و شوهر پنجم‎

سعید هادیان :

حجت با سیبیلهای مشتی و اخلاق لوطی منش ، قصاب دوست داشتنی محل ، سالها بود که تو نخ مهوش، مشتری قدیمی ، توپول و سرخ و سفید بود. از شیرینی کلام و نجابت و کلاس بالائی مهوش خانم مات و مبهوت میموند و همیشه دوست داشت که نظرش رو جلب کنه و خود شیرینی کنه.
اما تو این ده سالی که میشناختش، همیشه حلقه دستش بود و حجت تو حسرت یه نگاه و نوازش با شقه های گوسفند درد دل میکرد و آه میکشید.
تا اینکه خبر فوت شوهر مهوش تو کوچه پیچید و همه با آه و غم از فقدان آن بزرگوار یاد میکردند اما حجت علیرغم تاسف از مرگ ناگهانی بچه محل، ته دلش به مهوش فکر میکرد. تو خاکسپاری و سوم و هفتم سنگ تموم گذاشت. میترسید مهوش و از دست بده. ده سال کوچیک تر بود و مجرد.
اصلا بلد نبود چطوری شروع کنه با لباس سیاه و ابروهای برنداشته بیوه زنی که یه نازش از هوش و حواس و عقل فارغش میکرد.
اسد الله خان که چند سالیه که فقط میاد در مغازه و چایی درست میکنه و با در و همسایه گپ میزنه، متوجه قل قل دل حجت میشد و مهوش رو هم خوب میشناخت.
از یه طرف یاد خودش که مادرش نذاشت با محبوبه ازدواج کنه و تن به یه خواستگاری اجباری داد و هیچوقت خودش رو تو نقش یه شوهر تمام عیار ندید، می افتاد و از طرف دیگه همه 5 تا شوهر مهوش میومدن جلو چشمش.
بالاخره دل و زد به دریا و
 گفت، ببین بابا جون، این زن دلبری رو خوب بلده اما از آخرش میترسه   و تن به تسلیم نمیده.
با اینکه چند تا شوهر کرده ولی یه جورایی دست نخورده مونده.
عاشق بگو و بخند و لباس و خرید و سفر و خودنمایی اما خیر بده نیست. حالا خود دانی
اگه وصل شی ، بدون که کام نمیده و سیرابی نمیکنه.
یه مثال برات بزنم حجت جون تا دوزاری بیفته،
این رضا پهلوی رو ببین، هر جا عشق و حال و سفر و دوربین و کف زدن و کنسرت هست ، ایشون مشکلی نداره و لبخند میزنه و حرف های کلاس بالا میزنه اما دریغ از یه لحظه که حاضر باشه پوتین بپوشی و بهش سخت بگذره. استاد در رفتن از زیر بار مسئولیت ه.
همه آدمهایی هم که دوستش داشتن و براش سر و دست می‌شوند کم نبودن و هنوز هم هستن اما هیچ کامی و حرکتی رو به جلو ازش ندیدن.
فقط مایه سر کار گذاشتن داره و آبی ازش گرم نمیشه.
حجت دلش شکست، اصلا توقع نداشت حاجی انقدر رک آب پاکی رو بریزه رو دستش.
شیشک ها رو از گوساله ها جدا میکرد ودنبلان ها روبرجسته میکرد، یه تیکه جیگر برید انداخت جلو گربه که مظلومانه بیرون مغازه نیگا میکرد…….