ناگفتنی ها!

 

  شمی صلواتی :

ساده تر  می نویسم
در خور فهم؛
با ناگفتنی های  بسیار!
٭٭٭
تن دادن به  بردگی ما 
حاصل مقدساتی ست
که همچون طناب طوق  
بر گردن انداختیم
           ٭٭٭
نه سرباز وطن بودم
و نه عاشق آن  
باور کنید
نه شمشیری در دست داشتم 
و نه عشقی به تفنگ
         ٭٭٭
با نام ننگین  شاهان 
که بر پیکره دیوار های  فرو ریخته
حک شده است!
بیگانه تر از بیگانه  بودم
٭٭٭
تصور کن با شلیک گلوله 
انسانی را از نفس انداختن!
برای من که از زشتیها می ترسم
جنگ نفرت انگیزترین است
      ٭٭٭ 
 با گذشته ها 
که بر گرفته از جعل است
بیگانه تر از بیگانه ام 
منی که!
از همدمی با خار می ترسم
 هرگز  مردگان را طبیب نپنداشتم
 ‌        ٭٭٭
 قهرمانان ملی  
همان  مردۀ  های 
که بیرون از رویاهای من هستند
             ٭٭٭
بازم هم بگو!  ….
اگر باورت به  ملی بودن نوروز است 
پس چرا تو بر گنج قارونی! 
من محتاج نان شب و 
خانه بدوش
       ٭٭٭
 من بدور از رویا !  
در گذشته ها دور زندگی نمی کنم
زیبای های ذهن من ! 
قهرمانهای  خفته در خاک نیست
           ٭٭٭ 
بر عکس آنهایی که
در خواب عمیق 
متعلق به دوران عتیقند
من با زمان بیگانه نیستم
        ٭٭٭
وقتی که بربرها در تاختند
با باورها تلخ که 
قصابان را فاتحان عشق 
و عشق را با سلاخی شدن 
معنی  می کنند
من با پرهای گل عشق را 
زیبایی را تصور می کنم
       ٭٭٭
 دیشب  خواب  دیدم 
که در آسمان همچون عقاب پر می زنم 
از پرهایم خون می چکید
و من  بی اعتنا به درد
 مست پرواز !
زیبایی را
 برابر با اوج می بینم
    ٭٭٭
بدور  از مرگ و بیماری  
 شفا را در چشمه های  عشق
و عشق را در قلب دلبرکم  
بدور از ریا می جویم 
       ٭٭٭
عقاب پیر؛ 
هرگز بر جسدهای متعفن 
برای زنده ماندن!
  لنگر نمی اندازد.