نوروز، در بهارِ دلم ایستاده است

رضا مقصدی :

 

نوروز، در بهارِ دلم ایستاده است
این روزِ نو، کنارِ دلم ایستاده است
آغوش عاشقانِ درخشانِ روزگار
در سمتِ انتظارِ دلم ایستاده است
شعر زمان، به جانِ درختانِ شادمان
این بار، در گذارِ دلم ایستاده است
در امتدادِ شادِ سخن های هفت سین
آن سینِ سازگارِ دلم ایستاده است
خورشیدِ سرفرازترین فصلِ سبزِ ما
در ظهر آبشارِ دلم ایستاده است
در جشنواره یی به تماشای سیبِ سُرخ
در گوشه یی،انارِ دلم ایستاده است
اینک چرا به خنده نخوانم سپیده وار
این سبزه، بی قرارِ دلم ایستاده است
با لهجه ی سپیدِ نیاکانِ آبی ام
نوروز، در مَدارِ دلم ایستاده است
معنایِ مهربانی ی مهتاب را ببین!
در متنِ مِهربار ِ دلم ایستاده است
از یار وُ از دیار ،اگر دور مانده ام
نوروز، در دیار ِ دلم ایستاده است